وضعیت جسمانی دهقان فداکار از زبان رئیس دانشگاه علوم پزشکی تبریز
قهرمان نوستالوژیک ایرانیان حالش وخیم است/ بستری دهقان فداکار در آی.سی.یو
رئیس دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه تبریز گفت: ریزعلی خواجوی یا همان دهقان فداکار معروف با 87 سال سن مستعد عفونتهای ریوی شده است.
محمدحسین صومی اظهار کرد: ریزعلی خواجوی یا همان دهقان فداکار معروف با 87 سال سن مستعد عفونتهای ریوی شده است که از این بابت در بیمارستان بستری شد.
وی با بیان اینکه دهقان فداکار در 23 آبان با بیماری عفونت در بیمارستان میانه بستری شد، افزود: خوشبختانه بیماری ریوی و مشکلات جانبی ایجاد شده در کلیه کنترل شده بود.
رئیس دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه تبریز ابراز کرد: با بررسی انجامشده در اندام تحتانی و با این دیدگاه که در تبریز رسیدگی بهتر خواهد بود و با درخواست مسؤولان و خانواده وی، ایشان را به تبریز انتقال دادند.
وی ادامه داد: در حال حاضر دهقان فداکار در آی.سی.یو بستری بوده و هوشیاری او به خاطر بیماریاش در حد خوابآلودگی است.
صومی با اشاره به کنترل عفونت ریوی و اختلالات انعقادی ایجاد شده،گفت: البته دهقان فداکار علاوه بر بیماری ریوی، دیابت و مشکلات اندام تحتانی نیز دارند که در حال کنترل است و مشکلی وجود ندارد.
گزارش فارس حاکی است، ریزعلی خواجوی در سن 32 سالگی هنگام شب در حالی که در کنار ریل قطار حرکت میکرد، متوجه مسدود شدن مسیر قطار به علت ریزش کوه شد.
متن داستان ریزعلی نوستالوژی جالبی برای نسل گذشته است که خواندن مجدد آن خالی از لطف نیست:
غروب یکی از روزهای سرد پاییز بود، خورشید در پشت کوههای پربرف یکی از روستاهای آذربایجان فرو رفته بود. کار روزانه دهقانان پایان یافته بود.
ریزعلی هم دست از کار کشیده بود و به ده خود باز میگشت. در آن شب سرد و تاریک، نور لرزان فانوس کوچکی راه او را روشن میکرد، دهی که ریزعلی در آن زندگی میکرد نزدیک راهآهن بود و ریزعلی هر شب از کنار راهآهن میگذشت تا به خانهاش برسد.
آن شب، ناگهان صدای غرش ترسناکی از کوه برخاست، سنگهای بسیاری از کوه فرو ریخت و راهآهن را مسدود کرد.
ریزعلی میدانست که تا چند دقیقه دیگر، قطار مسافربری به آن جا خواهد رسید. با خود اندیشید که اگر قطار با تودههای سنگ برخورد کند واژگون خواهد شد و از این اندیشه سخت مضطرب شد و نمیدانست در آن بیابان دورافتاده چگونه راننده قطار را از خطر آگاه کند و در همین حال، صدای سوت قطار از پشت کوه شنیده شد که نزدیک شدن آن را خبر داد.
ریزعلی روزهایی را که به تماشای قطار میرفت به یاد آورد، صورت خندان مسافران را به یاد آورد که از درون قطار برای او دست تکان میدادند.
از اندیشه حادثه خطرناکی که در پیش بود، قلبش سخت به تپش افتاد. در جست و جوی چارهای بود تا بتواند جان مسافران را نجات بدهد، ناگهان، چارهای به خاطرش رسید. با وجود سوز و سرمای شدید، به سرعت لباسهای خود را از تن درآورد و بر چوبدست خود بست، نفت فانوس را بر لباسها ریخت و آن را آتش زد.
ریزعلی در حالی که مشعل را بالا نگاه داشته بود، به طرف قطار شروع به دویدن کرد، راننده قطار از دیدن آتش دانست که خطری در پیش است. ترمز را کشید. قطار پس از تکانهای شدید از حرکت باز ایستاد.
راننده و مسافران سراسیمه از قطار بیرون ریختند و از دیدن ریزش کوه و مشعل ریزعلی که با بدن برهنه در آنجا ایستاده بود، دانستند که فداکاری این مرد آنها را از چه خطر بزرگی نجات داده است.
"ریزعلی خواجوی" نامآشنای همه ایرانیان است و داستان فداکاری وی در کتابهای سال سوم دبستان سالهاست که منتشر میشود و فداکاری که در یک شب سرد سال 1341 جان صدها نفر را نجات داد و به رغم کتک خوردن آن شب، از این ماجرا به عنوان بهترین خاطره زندگیش یاد میکند.
ریزعلی در سال 1309 در روستای "قالاچق" از توابع شهرستان "میانه" به دنیا آمده است.
ارسال نظر