پردهبرداری "علی دهکردی" از یک خیانت
گله عاشقانه او از خدا در غربت، از ماندگارترین سکانسهای «از کرخه تا راین» و سینمای ایران است؛ او با اولین حضور در سینما و بازی در نقش یک جانباز شیمیایی (سعید) هم به شهرت و محبوبیت و اعتبار رسید و هم ناخواسته با این بازی همدلی برانگیز، کار خود را برای ادامه فعالیت در بازیگری سخت کرد.
علی دهکردی اگرچه همچنان و احتمالا تا همیشه، بیش از همه با این نقش و فیلم موفق به یاد آورده میشود، اما سعی کرد ضمن حفظ شانیت و مقام والای اولین حضور، بازیهای متفاوتی را هم ارائه کند. به بهانه فرخندهتولد این بازیگر محجوب، سراغ او رفتیم و درباره مسائل مختلف حرف زدیم؛ از اعتباری که آدمها به سن خود میدهند تا بازی متفاوتش در فیلم دفاع مقدسی «دریاچه ماهی» و بازیاش در نقش شخصیتی بزرگ به نام سهروردی، فیلسوف ایرانی که ساعت 18 این روزها میتوانید برای تماشای آن به تالار وحدت بروید.
دهکردی همچنین بهعنوان رئیس انجمن بازیگران سینمای ایران هم حرفهایی امیدوارکننده زده است.
همکاری با کیانوش عیاری
الان مدتی است که در سریال «87متری» به کارگردانی آقای کیانوش عیاری مشغول بازی هستم. با اینکه حدود سه ماه از شروع فیلمبرداری میگذرد، اما همچنان در اوایل پروژه هستیم. چون کار طولانی مدتی است.
تلاش برای عدالت در عرصه بازیگری
یکی از عواملی که در سالهای اخیر باعث بیکاری خیلی از بازیگران و دیگر همکارانمان در سینما شد، بحران مالی جهانی بود که ایران را هم دربرگرفت. این وضعیت باعث کاهش تولیدات سینمایی و تلویزیونی شد و بیکاری طیف گستردهای از بازیگران کشور را در پی داشت. خوشبختانه الان یک رونق نسبی مخصوصا در سازمان صداوسیما در حال اتفاق است. اما بحث اینجاست تا روزی که ما دارای یک سیستم یکپارچه مدیریتی در تولید آثار تلویزیونی و سینمایی نشویم، نمیتوان این معضل را بهصورت جدی آنالیز کرد و راهکاری برای آن در نظر گرفت. بهوجود آوردن جاهایی مثل صندوق بیکاری یا صندوق از کارافتادگی و صندوق بازنشستگی نیاز به تعاریف حقوقی دارد که الان از طریق خانه سینما، وزارت کار، سازمان تامین اجتماعی و مذاکره با بیمههای خصوصی بهطور جدی پیگیر آن هستیم. امیدوارم در ادامه با این اقدامات و پیگیریها، شاهد اتفاقات مثبتی برای بازیگران کشور و رفع مشکلات آنها باشیم و همکارانمان بتوانند با افزایش تولیدات نمایشی، در آثار مختلف نقشآفرینی کنند.
تعامل، شرط نقشهای متفاوت
ارائه بازی متفاوت، یک توافق کاملا مشترک میان بازیگر و کارگردان است، اصلا غیر از این هم نمیتواند باشد. یعنی نه من بهعنوان بازیگر میتوانم اصرار کنم میخواهم نقشی با این کیفیت و تفاوت را بازی کنم و نه کارگردان میتواند بازیگر را اجبار به بازی در نقشی کند. بهعنوان مثال خوشبختانه در فیلم «دریاچه ماهی» این تعامل و دیالوگ میان من بهعنوان بازیگر و سرکار خانم دوستی بهعنوان کارگردان برای ایجاد یک نقش متفاوت اتفاق افتاد و حتی با فیلمنامهنویس کار هم گپ و گفت مشترک داشتیم. یکی از دلایل حضور من در این فیلم و نقش، قابل احترام بودن تفکر جاری در این اثر بود، ضمن اینکه نقش متفاوت بازی کردن برای هر بازیگر یک تجربه خوب است و حسی دلپذیر همراه دارد.
ماییم که به سن اعتبار میدهیم
با اینکه سن اختراع بشر است و چیزی در طبیعت به نام سن وجود ندارد، اما با این حال من این مساله را پذیرفتهام و کاملا با آن کنار آمدهام. به نظرم صحیحترین شکلی که میتوانستم با مقوله سن برخورد کنم، همین بود. در 30 سالگی، 30 سالگی کردم، در 40 سالگی، یک مرد 40 ساله بودم و الان هم که در 52 سالگی به سر میبرم، همینطور. به نظرم سن حتی بیشتر از اینکه نسبی باشد، اعتباری است. یعنی وجود خود ماست که به سنمان اعتبار میدهد؛ اعتبار این که الان ما در چه مقطع و جایگاهی در روند زندگی خود قرار داریم.
دلیل کمکاری و گزیدهکاری
به لحاظ حرفهای، این گزیدهکاری در روند کاری بیشتر بازیگران اتفاق میافتد و این فراز و نشیب در حجم کارها همیشه وجود دارد. مخصوصا کسی که با بازی در نقشهای جوان اول شروع میکند، در جایی از نظر سن، شرایط فیزیکی، تیپ، قیافه و فرم اندام دیگر ایجاب نمیکند و منطقی نیست نقش جوان را بازی کند. در همه دنیا این خلوت شدن کارنامه را در مقاطع مختلف سنی بسیاری از بازیگران میبینیم. بخشی از این کمکاری هم به سلایق آدم برمیگردد. مورد دیگر اینکه با بالا رفتن سن، انتخابها هم سختتر میشود. البته خدا را شکر میکنم که در همه این سالها به لحاظ حرفهای بیکار نبودم. برخی پروژهها کمی طولانی بودند و زمان بیشتری بردند. ضمن اینکه خودم هم ولع پرکاری نداشتم. از لحاظ حرفهای نمیپسندم یک بازیگر، بهطور همزمان در دو یا چند کار بازی کند. این از نظر مفهوم آکادمیک بازیگری و هم از لحاظ اخلاق حرفهای میدانی، کاری پسندیده نیست. خودم تحت هیچ شرایطی زیربار این مساله نرفتم. این موضوع را بویژه برای بازیگران اصلی پروژهها کار درستی نمیدانم، اما بازیگرانی که نقشهای فرعی بازی میکنند، اشکالی ندارد اگر این روند را رعایت نکنند و منطقی هم هست اگر چند جلسه سر یک فیلم سینمایی میروند، با تنظیم برنامهها و به طور همزمان در چند جلسه پروژههای دیگر هم حضور داشته باشند. ولی همه تمرکز یک بازیگر اصلی باید روی یک پروژه باشد تا بهترین کیفیت را ارائه کند.
درخواست از رسانه ملی
ذکر یک نکته و نگرانی را هم ضروری میدانم؛ از آنجا که بیش از 99 درصد و تقریبا همه بازیگران حرفهای کشور ما، بازیگران رسانه ملی هم هستند و واقعا تفکیک بازیگران میان تلویزیون و سینما شدنی نیست، حتی آن عده قلیلی که فقط در سینما کار میکنند هم، با نمایش فیلمهایشان از تلویزیون است که بازتاب ملی پیدا میکنند و مردم از این طریق در روستاها و شهرهای کوچک آنها را میبینند، بنابراین یک وقتهایی مشکلات صنفی ما با این که اسم این انجمن، «انجمن بازیگران سینما» است، مربوط به آثار تلویزیونی میشود؛ معضلاتی چون به تعویق افتادن دستمزدها و اختلافنظر با تهیهکنندهها که متاسفانه هیچ مرجعی برای رسیدگی به آنها در سازمان صداوسیما وجود ندارد. مرجعی که ما را بهطور نظاممند به رسانه ملی پیوند دهد. من و شورای مرکزی انجمن بازیگران این آمادگی را بهطور کامل و تمام عیار داریم که یک همکاری جدی حقوقی با سازمان داشته باشیم تا گامی برای رفع معضلات بازیگران بویژه بیکاری آنها برداریم. انتظار داریم بعد از این همه سال، تلویزیون یک قرارداد واحد به وجود بیاورد و متن قراردادی تدوین و تنظیم کند که همه تهیهکنندگانی که میخواهند با تلویزیون کار کنند، آن را بپذیرند و برهمان اساس عمل کنند. چون الان ما به تعداد تهیهکنندگان مختلف، متن قراردادهای متفاوت داریم که در آنها موارد اجحافآمیزی در حق همه طرف دومهای قرارداد، چه بازیگران و چه دیگر عوامل وجود دارد. ضمن این که امیدواریم از ورود بیرویه افراد غیرمتخصص بویژه در حوزه تهیهکنندگی جلوگیری شود و از آنها ممانعت بهعمل آید تا شاهد عدم استفاده بهینه از توانایی افراد، ایجاد مشکلات مالی و اختلافات تعیینکننده و زیانآور نباشیم.
یکی از آرزوهای محقق شده
اعتراف میکنم مجموعه شخصیتهای تاریخی و ملی کشورم، برای من محترم بوده و اجرا و بازی در نقش آنها برایم وسوسهکننده است. آرزوی عمیق من است اتفاقاتی از این دست برایم رخ دهد.
سهروردی بزرگ هم جزو همین شخصیتهاست. وقتی نمایشنامه آقای شکرخدا گودرزی را خواندم، خیلی نسبت به آن علاقه پیدا کردم، چون خیلی خوب نوشته شده است. ضمن این که این مساله خیلی جدی ذهنم را مشغول کرده بود که چرا ما نباید کسی مثل سهروردی را بشناسیم؟ این همه این روزها در تمام بخشهای فرهنگی کشور مدعی پیوند دو کلمه مهم یعنی «ملی» و «مذهبی» هستیم، چون دو بخش انکارناپذیر از وجود فرهنگ و تاریخ و تمدن ما هستند. وقتی اینقدر با مصداقهای خوب و بدرستی روی این پیوند پافشاری داریم، چرا به شخصیتی مثل سهروردی که بهترین پیوند را میان این فرهنگ کهن و حکمت ایران باستان با اندیشههای مذهبی و ایدئولوژی اسلامی برقرار و عجین کرده، بیتفاوت و بیاعتناییم و چرا نباید او را بشناسیم؟ این موضوع برای من نگرانی و دغدغه بود. اگر از همین تعداد تماشاگرانی که در این مدت به تماشای نمایش سهروردی آمدهاند، بپرسند سهروردی کیست، حداقل چهار جمله میتوانند درباره او حرف بزنند. آدمی که یکی از بزرگترین خیابانهای پایتخت ایران به نام اوست. خوشحالم که با بازی در این نقش، سهمی در شناساندن این شخصیت بزرگ به هموطنانم دارم. دوست دارم این توجه و معرفی درباره خیلی از مشاهیر ایرانی، از دوران کهن و ایران باستان تا قهرمانهای ملموس امروزی اتفاق بیفتد. اگر تولیدی در حوزه فرهنگ و هنر و سینما، تئاتر و تلویزیون و درباره این شخصیتها نداریم، یک اشکال جدی است. وقتی خودمان در قالب آثار هنری و نمایشی سراغ این بزرگان نمیرویم، نتیجه این میشود که هالیوود و غرب با یک نگاه ناسالم به آنها میپردازد؛ تازه آن وقت است که به فکر نقد، بیانیه دادن، میزگرد گذاشتن و از این دست واکنشهای مقطعی میافتیم. از الان معلوم است که هالیوود با چه نگاهی سراغ ساخت قصه شمس و مولانا رفته است. ما در دنیا با شخصیتهایی فرهنگی مثل حافظ، خیام، مولوی، رودکی، خاقانی و... شناخته میشویم، اما هنوز فیلم و سریالی درباره زندگی اینها نساخته ایم که جای تاسف دارد. ما کدام یک از قهرمانهای جنگمان را که برخی بزرگراههای تهران به نام آنهاست، در فیلمهای سینمایی تصویر و به مردم معرفی کردهایم؟ شهید باقری، شهید باکری، شهید همت، شهید بروجردی و... در فیلمهای ما کجا هستند؟ نام این بیتفاوتی و بیاعتنایی، چیزی جز یک «خیانت فرهنگی» نیست. اگر مردم ما شهید همت یا شهدای دیگر و بقیه بزرگان و قهرمانان این سرزمین را نشناسند و نتوانند درباره آنها چند جملهای صحبت کنند، یک خیانت در این میان اتفاق افتاده است. الان وقتی از چند رهگذر بپرسید «معین» کیست، احتمالا کسی در لسآنجلس را با این نام بیشتر بشناسند تا شخصیتی چون دکتر معین را که وزنه ادبیات و فرهنگ است. با این همه به سهم خودم از حضور در نمایش سهروردی خوشحال و سربلندم، اما کاش کمی مسئولان و مدیران فرهنگی و شهری ما درباره آثاری این چنینی که جنبه ملی و میهنی دارد، احساس وظیفه بیشتری داشتند و حمایت جدیتر و بیشتری انجام میدادند. خودم بهعنوان بازیگر دوست داشتم شاهد حضور آدمهای تصمیمگیرندهتری بودم که به دیدن این کار بیایند، مثلا نمیدانم آیا شهردار منطقهای که خیابان سهروردی در آن قرار دارد، تشریف آوردهاند نمایش ما را ببینند؟ این حضور باعث دلگرمی ما خواهد بود و میتوانیم انتظار داشته باشیم ایشان حداقل در آن منطقه، یک حمایت معنوی از کار انجام دهد. یا دوست دارم بدانم چند نفر از نمایندگان محترم شهر تهران به دیدن این نمایش آمدهاند؟ چون نام یکی از بزرگترین خیابانهای شهری که از آن انتخاب شدهاند، سهروردی است.
ارسال نظر