شاهد

نه شما را

که خویش را می گریم

در این غربت

که قریب ترین عشق را

حجت خدا را

تاب نمی آورند

آن روز / آن روزهای دور

یزیدی به نام « معتمد»

پنجه به زهر می آلاید

و در رخ خورشید می کشد

و در هزاره بعد

نسل یزیدی معتمد

بمب کینه در حرم می ترکانند

تا انتقام باطل عباسیان را

و یزیدیان را

از شما بگیرند

که حق مطلقید

و به نور / جهان را

و جهانیان را

بر مدار هدایت

به سوی خدا می برید…

خویش را می گریم

و غربت انسانیت را

که انسان نمایانی

در دو سوی تاریخ صف می کشند

یک سو معتمد عباسی می شوند

و یزیدوار امام می کشند

و این سوی تاریخ

نسل خوارج و هرچه باطل است

با همان جهالت

خود را / به امروز می رساندند

تا با انفجار حرم

دور باطل شیطان را تکمیل کنند

اما حرم شما آقا

خشت و گل نیست

که به بمبی ویران شود

حرم شما

حرمت انسانیت است

و ضریح شما

در دو سوی هستی است

در قلب عاشقان

و در حوالی آسمان

و کور است آن که

انوار هدایت شما را

نتواند دید

ای هادی (ع) امت

یا علی النقی…