عمار بن ابی سلامه دالانی از شهدای کربلا. اهل کوفه بود، محضر رسول خدا «ع‏» را نیز درک کرده و از اصحاب ‏علی‏ «ع‏» بود که در رکابش در سه جنگ جمل، صفین و نهروان شرکت داشت.در کربلا درحمله اول به شهادت رسید.نامش در زیارت ناحیه مقدسه هم آمده است.

ابراهیم بن حصین ازدی

از شهدای کربلا و اصحاب دلاور امام حسین‏ «ع‏» بود، از جمله کسانی که ‏سید الشهدا «ع‏» در لحظات تنهایی، نام برخی از یاران را می‏‌برده و صدا می‏‌زده است: «و یاابراهیم بن الحصین...»

ابوثمامه صائدی

از یاران سید الشهدا و شهید نماز، که روز عاشورا به فیض شهادت رسید. وی از چهره‌‏های سرشناس شیعه در کوفه و مردی آگاه و شجاع و اسلحه شناس بود.

مسلم بن ‏عقیل در ایام بیعت گرفتن از مردم برای نهضت‏ حسینی، او را مسؤول دریافت اموال و خرید اسلحه قرار داده بود.نامش عمر بن عبدالله بود.[1] پیش از شروع درگیری‌های کربلاخود را از کوفه به کربلا رساند و به امام پیوست.
روز عاشورا، که یاران حسین بن علی‏ «ع‏» بتدریج‏ شهید می‌‏شدند و از تعدادشان کاسته‏ می‏‌شد و این کاهش محسوس بود، ابو ثمامه هنگام ظهر خدمت امام آمد و گفت: جانم ‏فدای تو! چنین می‏‌بینم که دشمنان به تو نزدیک شده‏ اند. به خدا قسم تو کشته نخواهی شد مگر آنکه من پیش از تو کشته شوم. دوست دارم خدای خویش را در حالی دیدار کنم که ‏این نماز را که وقتش نزدیک شده بخوانم.امام، نگاهی به بالا افکند، فرمود: نماز را به یادآوردی، خدا تو را از نماز گزاران ذاکر قرار دهد. آری، اینک اول وقت نماز است. مهلتی ازسپاه دشمن خواستند. آنگاه ابو ثمامه و جمعی دیگر، با امام حسین‏ «ع‏» نماز جماعت ‏خواندند.[2] وی جزء آخرین سه نفری بود که از یاران امام تا عصر عاشورا زنده مانده ‏بودند.برخی گفته ‏اند که در اثر جراحت های بسیار بر زمین افتاد، خویشانش او را به دوش‏ کشیده و از میدان به در بردند و مدت ها بعد از دنیا رفت.[3] .

*اسلم ترکی
یکی از شهدای کربلا، وی غلام سید الشهدا «ع‏» و ترک زبان بود، تیر انداز و کماندار بود و کاتب امام حسین‏ «ع‏» به شمار می‏‌رفت. قاری قرآن و آشنا به عربی بود. برخی نام او را سلیمان و سلیم هم نوشته ‏اند.[1] روز عاشورا که اذن میدان گرفت، اینگونه رجز می‌‏خواند:

البحر من طعنی و ضربی یصطلی
و الجو من سهمی و نبلی یمتلی

اذا حسامی فی یمینی ینجلی
ینشق قلب الحاسد المبجل[2] .

دریا از ضربت نیزه و شمشیرم می‏‌جوشد و آسمان از تیرم پر می‏‌شود، آنگاه که تیغ در کفم آشکار شود، قلب حسود متکبر را می‌‏شکافد. وی دلاورانه جنگید و بر زمین افتاد.
امام به بالین او آمد و گریست و چهره بر چهره‏‌اش نهاد. اسلم، چشم گشود و حسین‏ «ع‏» را بر بالین خود دید، تبسمی کرد و جان داد.[3] .

یکجا رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت:
در دین ما سیه نکند فرق با سفید