پشت پرده بزرگترین تهدید المپیک
هفته گذشته کمیته بینالمللی المپیک در تصمیمی چالشبرانگیز میزبانان دو المپیک 2024 و 2028 را انتخاب کرد ولی معرفی پاریس و لسآنجلس نشان میدهد که اتفاقات پشت پرده در بزرگترین نهاد ورزشی جهان در حال روی دادن است.
مشخص کردن میزبان المپیک به بزرگترین تهدید برای آینده بازیهای المپیک تبدیل شده است. این را جایی مشخصا میبینید که پاریس و لسآنجلس بدون حتی نیاز به تصمیم اعضای کمیته بینالمللی المپیک( IOC) به عنوان میزبانان المپیک 2024 و 2028 انتخاب میشوند. جایی که لسآنجلس برای این چرخش خود و قبولی میزبانی المپیک کمک 1.8 میلیارد دلاری "IOC" را از 10 سال زودتر دریافت خواهد کرد. کمکی که نسبت به میزبان المپیک 2004 رشدی دو برابری داشته و از ریو 2016، سیصد میلیون دلار بیشتر خواهد بود. به همه این موارد بحث مارکتینگ و تبلیغات برای میزبان را اضافه کنید که فرصت 4 سال بیشتر از سایر میزبانان تمامی ادوار به آمریکاییها داده که از حق میزبانی خود پول بسازند.
براستی چرا باید "IOC" چنین کاری را کند؟ آیا این شبیه یک باج دهی به میزبانان آینده نیست؟.
این موضوع انقدر برای "IOC" حیاتی بوده است که حتی حاضر شد ماه قبل در شهر لوزان یک مجمع فوق العاده برگزار نماید تا راه را برای اعطا میزبانی پیش از موعد به آمریکاییها را فراهم نماید. نمایشی بزرگ که یک کارگردان آلمانی دارد. توماس باخ 63 ساله برای این که متهم نباشد که جنبش المپیک را به نقطه پایان نزدیک کرده است، میزبانی المپیکی را به لسآنجلس میدهد که خود در آن زمان از سمت ریاست بازنشسته شده است.برای پیدا کردن حقیقت باید کمی به عقب رفت. بیست ماه قبل "IOC" و خانواده المپیک در مونتکارلو دور هم جمع شدند.
"دیگر بیش از یک میزبان سمبلیک وجود نخواهد داشت" این جملهای بود که رئیس IOC توماس باخ در صحبتهای خود خطاب به پرنس آلبرت پادشاه موناکو که خود نیز یکی از اعضای IOC است، اعلام کرد.
آن مجمع، یک مجمع فوق العاده بود، جهت بررسی "چالشهایی که ما در حال حاضر با آن روبهرو هستیم و مهمتر آنکه، چالشهایی که ما در حال حاضر در افق پیش روی خود شاهد خواهیم بود" این جملهای بود که باخ در ادامه صحبتهای خود گفته است.
منظور باخ، مشکلات دوپینگ ورزشکاران روسیه و یا موضوع آمادگی ریو جهت میزبانی سی و یکمین دوره از بازیهای المپیک تابستانی نبود. مشکل چیز دیگری است، که ذهن کمیته بینالمللی المپیک را درگیر خود کرده است. شاید در موضوع آمادگی و نحوه برگزاری میزبانی المپیک ریو و دوپینگ سازمان یافته ورزشکاران روس تا همین الان به شدت به هویت المپیک لطمه زده باشد، ولی این موضوع دوم خود به تنهایی میتواند به طور کل تجارت المپیک را به تباهی بکشد!
باید به دو ماه قبل تر از اجلاس فوق العاده IOC در مونت کارلو بازگشت، زمانی که اسلو درخواست میزبانی المپیک زمستانی 2022 را به علت عدم علاقهمندی عمومی مردم نروژ پس گرفت. قبل از آن استکهلم به دلیل مشابه از میزبانی انصراف داده بود. کراکوف لهستان نیز به دلیل مخالفت حدود 70% از شهروندان خود در رفراندوم، میزبانی را نپذیرفت.
برای مونیخ، این رقم نزدیک به 60% بود. وبرای داووس، 53%. در بارسلونا، شهردار آن را تا 2026 به تعویق انداخت. مورد مشابهی در شهر کبک کانادا اتفاق افتاد. بنابر این از 9 نامزد، کمیته بین المللی المپیک IOC با دو میزبان بالقوه باقی ماند. یکی آلماتی بود، در قزاقستان و دیگری پکن که تا کنون به هیچ عنوان یکی از مراکز بزرگ ورزشهای زمستانی نبوده است. با آنکه اکثر رویدادهای ورزشی در چانگلی در 225 کیلومتری پکن برگزار خواهد شد! اما باز پکن برنده شد.
این امر نه تنها در شهرهایی که زمستانشان بسیار سرد است اتفاق افتاد، بلکه برای کشورهای میزبان المپیک تابستانی هم چالشی مشابه پیش آمد. در سال 2015 ایالات متحده آمریکا، بوستون را برای بازی های 2024 انتخاب کرد، تا اینکه بوستون به دلیل کاهش حمایت عمومی، عقب نشینی کرد. آلمان هامبورگ را نامزد کرد، اما پس از شکست دولت محلی در رفراندوم بعدی، از نامزدی کناره گیری کرد. درخواست میزبانی تورنتو نیز هنگامی که کمیته توسعه اقتصادی رأی مخالف به آن داد، لغو شد.
برای المپیک 2024 چهار شهر نامزد عبارت بودند از رم، بودابست، لسآنجلس و پاریس. در مجارستان، دیوان عالی کشور از برگزاری یک رفراندوم جلوگیری کرد چرا که قطعا مردم مخالف میزبانی سنگین المپیک بودند و در ایتالیا، شهردار جدید رم، ویرجینیا راگی، بارها اعلام کرد که او مخالف این درخواست است و حزب رادیکال ایتالیا امضاهای لازم را جهت به زور برگزار کردن رفراندوم به دست آورد ولی در انتها این شهردار بود که مچ علاقه مندان به میزبانی را خواباند و خبر از کنسلی درخواست رم داد.
برای تشخیص دادن یک الگو، نیازی نیست حتماً دانشگاهی باشید. اما نظر کریستوفر گافنی که محقق ارشد دانشگاه زوریخ میباشد، درباره جنبش ضد المپیک معروف است. او در این باره چنین می گوید: "هر جا ما جمعیتی تحصیل کرده که دارای مطبوعات نسبتاً آزاد و سطح نسبتاً بالایی از شفافیت دولت میبینیم و برای یک همه پرسی آماده شده باشد، بدون اسثنا در هر یک از این موارد، ما شاهد عدم پذیرش بازیهای المپیک بودیم." به نظر می رسد، در غرب، هیچ کشوری مایل نیست میزبانی بازیهای المپیک را بپذیرد.
کمیته بینالمللی المپیک، پس از بازیهای فاجعه بار مونترال در سال 1976، همان دوره از بازیهایی که رئیس کنونی IOC مدال طلا خود را در رشته شمشیربازی گرفت و پس از گذشت 30 سال مردمان مونترال توانستند ضرر های برگزاری المپیک را جبران کنند، دوباره در یک موقعیت مشابه قرار گرفته بود.
گرچه در سال 1984 لسآنجلس بعد از اینکه تهران نتوانست میزبان المپیک باقی بماند، تنها شهر پیشنهادی بود که برای برگزاری این بازیها در جهان باقی ماند. به همین خاطر این کشور تنها درخواست کنندهای بود در ادوار المپیک که توانست شرایط خود را به IOC گونهای که مد نظر خودش بود دیکته کند.
با وجود اینکه در آن دوره از بازیها رابطه کمیته بین المللی المپیک با تلویزیونها و حامیان مالی قطع شد و لسآنجلس منفعت بیشتر را از آن خود کرد، اما IOC قادر شد سود مناسبی از راههای دیگر به نفع خود به دست آورد و آن را در تشویق شهرهای دیگر به درخواست میزبانی دورههای بعدی مورد استفاده قرار دهد. به همین ترتیب موفق شد با بودجه مورد نظر پنچ شهر را برای میزبانی المپیک در سال 1992 و هشت شهر در سال 2000 و یازده شهر در سال 2004 ترغیب کند. کمیته بینالمللی المپیک تبدیل به صاحب حق انحصاری کسب و کار و استخراج سود از شهرهای میزبان شد و همون طور که پروفسور گافنی معتقد است IOC از سود کلان بوجود آمده به تشویق شهرهای مختلف جهت رقابت در برابر یکدیگر، جهت بالا بردن سود خود پرداخت.
ولی با گذشت زمان تغییراتی در نگاه مردم اتفاق افتاد. کم کم مقاومتها برای جلوگیری از میزبانی آغاز شد. در آمستردام، معترضان کیسههایی از ماری جوانا بین مقامات کمیته بینالمللی المپیک پخش کردند، سپس در ملأ عام به آنها تخم مرغ و گوجه فرنگی پرتاب کردند.
در برلین زمانی که کمیته بینالمللی المپیک بازرسی نهایی خود را از شهر ارائه داد، ائتلافی از "آنارشیست، پانک، همجنسگرایان مرد و زن، سنگ پرانان، آتش خواران، فقرا و حتی آدمهای مست و دیوانه" در خیابان راهپیمایی کردند.
در حال حاضر تفاوت این است که مقاومت در برابر جنبش المپیک به یک جریان اصلی تبدیل شده است. در حقیقت آنچه که ما میبینیم این است که هرچه شهروندان بیشتر درباره نحوه فعالیت کمیته بین المللی بدانند، احتمال گرایش آنها به شرکت در این نوع از قراردادهای تجاری کاهش مییابد.
در بحبوحه جنبش ضد المپیک در شهر بوستن یکی از رهبران گروه مخالف برگزاری المپیک بر این باور بود که "گرچه ما افرادی هستیم که کت و شلوار می پوشیم و با پاور پوینت به ملاقاتها و قرارهای تجاریمان میرویم، یا به تعبیری، کار ما یک کار راحت است. ولی باید فراتر نگاه کرد به رویدادی همچون المپیک و اثرات اجتماعی و بلند مدت آن را در نظر گرفت. شهر و ایالات ما هزینههای زیاد برای برگزاری بازیهای المپیک متحمل خواهند شد، در این باره، اگر استاندار و شهردار ما بر ساخت یک استادیوم و یا ساخت یک پیست دوچرخه سواری فوکوس کنند، آنگاه توجهشان نسبت به بهبود آموزش و پرورش، وضعیت جادهها و رفاه اجتماعی کمتر میشود." و با خیلی روشن و واقع گرایانه، او باور دارد: "ما قصد نداریم تمام مالیات مردم را برای میزبانی یک مهمانی سه هفتهای خرج کنیم."
در اوایل سال 2015 و به مدت دو ماه، افکار عمومی در بوستون کاملاٌ منقلب شد. در ژانویه 54% رأی گیری به نفع درخواست میزبانی تمام شد. در ماه مارس، این رقم کاهش یافت و به 38% رسید. در این میان، با صرف نظر از جزئیات درخواست عدم میزبانی و کمپین بوستون بدون المپیک، کاملا در میان صفحات بروشورهای براق کمپین برگزاری مشخص بود که چگونه سالنهای مسابقات ساخته خواهند شد و چه کسی باید هزینه ها را تامین کنند؛ " مردم! "
تلاش بوستون برای دریافت میزبانی عقیم ماند. شاید آن واکنشی به بیعدالتی و افراط در سالهای اخیر بود. به خصوص پکن و شاید کمتر در لندن، زیرا وقتی به بودجهای که واقعاً در بازیهای المپیک صرف شد نگاه کنید، درمییابید که چیزی حدود چهار برابر بودجه اصلی بوده است."
از سوی دیگر، در هامبورگ کمپین ضد جنبش المپیک در جناح چپ ریشه کرده بود. حتی بخشی به عنوان روابط عمومی مبارزات انتخاباتی المپیک به راه افتاده بود. یک طیفی وجود داشت، آن دانش آموزان، اعضای جوان احزاب چپ و بسیاری از کارگران بندرها شامل میشد که در برابر بازیهای المپیک بیش از حد مخالف بودند، چون شغلشان در معرض تهدید قرار گرفته بود و دانش آموزانی که دیگر به یک رویداد قدیمی علاقه مند نیستند.
یکی دیگر از مسائل بزرگ هامبورگ، نوسازی شهر، به خصوص در اطراف بندر بود. باورها بر این بود که این بازیها یک موج بزرگ برای آوارگی مردم فقیر از مناطق مرکزی شهر است و دیگری، بحران مهاجرت بود. این امر همچنان در نظر مردم پرسشی مطرح کرد که: "چگونه میتوانیم بازیهای المپیک را ساماندهی داد در حالیکه باید به بسیاری از مردم که به شهر آمدند مسکن تهیه کرد؟" این افراد در چادرها بسر میبرند و سیاستمداران می خواهند یک پیست جدید دوچرخه سواری بسازند؟"
در بوستون و هامبورگ، جنبشهای مخالف کوچک و سازمان یافته با ائتلافهای سیاسی و شرکتهای قدرتمند بزرگ روبهرو هستند. افرادی که از درخواست میزبانی حمایت میکردند همان افرادی بودند که برای کسب منافع ایستاده بودهاند. در هامبورگ، کمپین "نه به المپیاد" بر میزبانی که حمایت شهردار و اتاق بازرگانی را داشت غالب شد.شاید به نظر غیر منطقی است که مردم شهر خواستههای کمیته بین المللی المپیک را درک کنند. کمیته بین المللی المپیک قدرت خود را تنها زمانیکه شهرها موافقت خود را با درخواست میزبانی نشان دهند به دست میآورد. در نهایت ممکن است به نقطه شکست، جایی که کمیته بین المللی المپیک باید اصلاحات واقعی انجام دهد، برسد.
در موناکو، باخ برنامه 2020 را معرفی کرد، طرحی برای کاهش موانع درخواست میزبانی است. ولی این کافی نیست.
آیا انتقال بازیها به شهرهای مختلف هر چهار سال یک بار واقعاً در جهان امروز حسی ایجاد میکند. شاید در دهه 1890 احساس برانگیز بود اما در حال حاضر ما در جهانی هستیم که 99.9% مردم با بازیهای المپیک در صفحه نمایش تلویزیون و موبایل خود درگیرند پس دیگر چه فرقی میکند که میزبان چه کسی است. شاید وقت آن است که بازیها یک مکان میزبانی دائمی داشته باشد.
نگاه رادیکالتری نسبت به این موضوع نزد جنبش ضد المپیکی وجود دارد :"اشتباهات در میزبانی اشتباهاتی است که بارها تکرار شدهاند. بنابر این نمی توان آنها را یک حادثه دانست و اگر یک حادثه نباشند، یک طرح و برنامه است. باید توجه داشته باشید که مدل کسب و کار کمیته بینالمللی المپیک همیشه برای شهرهای میزبان مضر بوده است. پس ما به یک تجدید نظر جدی در مورد جلوگیری از این حوادث که در مقیاس جهانی نابرابرند نیاز داریم و بهترین راه برای انجام این کار این است که جلوی آنها را کاملاٌ بگیریم. یعنی المپیک بیالمپیک."
یادداشت: امیر صدیقى، کارشناس ارشد مدیریت ورزش و حقوق فیفا و عضو سابق توسعه و همکارىهاى بینالملل IOC
ارسال نظر