مسئولان برای نجات به قرآن رجوع کنند
شهید اسدالله خسروزاده در قسمتی از دست نوشتهاش آورده است: هر روشنفکر و مسئولی که در پی نجات وضع موجود مسلمانان است، میتواند بهترین آموزشها را از قرآن بگیرد.
نهم خردادماه سال 43 روستای کهنه محمود از توابع شهرستان شاهین شهر «اسدالله خسروزاده» در خانواده ای مذهبی متولد شد. خانواده ای که بذر محبت به اهل بیت را از بدو تولد و در دوران کودکی در دل فرزندانشان کاشتند و ثمره آن را سال های بعد در جوانی گرفتند. اسدالله که زاده روستا بود در همان روستا قد کشید و برای تحصیل در پایه راهنمایی و دبیرستان به علت نبود مدرسه در روستا به شهر رفت.
چهره و ادب اسدالله از همان بچگی همه را شیفته خودش کرده بود، این را می شد از تعاریف دیگران درباره اش فهمید که چطور او را دوست داشتند و در پاسخ احترامش به دیگران به او احترام می گذاشتند.
عاشق خدمت به مردم بود، دوران دبیرستان وقتی از مدرسه برمی گشت بچه های روستا را کنار خود جمع می کرد و از کتاب هایی که از انجمن اسلامی محل تحصیلش به امانت می گرفت برای بچه ها می خواند. بعدا با تعداد اندکی از کتاب هایی که داشت کتابخانه کوچکی در مسجد روستا بنا کرد و به این صورت سنگ اولین کتابخانه روستا را با کتاب هایی از استاد شهید مطهری بنا گذاشت.
بلافاصله بعد از گرفتن دیپلم در سال 60 وارد سپاه پاسداران شد. اوایل، کارش به این صورت بود که به روستاها می رفت و آن ها را با تفکر اسلامی و انقلاب آشنا می کرد. مدتی بعد در مخابرات سپاه مشغول شد و از اول تیر سال 61 بنا به صلاحیت هایی که از خود نشان داده بود به دستور سردار ناصر صفرزاده به عنوان قائم مقام سپاه شاهین شهر منصوب شد.
عشق او به خدمت در لباس پاسداری همه را عاشق خودش کرده بود، این اخلاص و خوش قلبی اسدالله بود که از او یک پاسدار دوست داشتنی ساخته بود، ادب را در رفتارش رعایت می کرد، اخلاص در عمل داشت و ازهیچ کاری برای خدمت رسانی به مردم دریغ نمی کرد و منظم بود و این نظم حتی در لباس پوشیدنش نمایان می شد، عقیده داشت که یک پاسدار باید منظم باشد.
بعد از مدتی به درخواست مسئولین مسئولیت ستاد سپاه بوکان را برعهده گرفت. پس از چندماه خدمت با اصرار مسئولین به قرارگاه حمزه سیدالشهدا منتقل شد و در واحد عملیات قرارگاه حمزه(ع) در قسمت امور پایگاه های آذربایجان غربی به ادامه کار مشغول شد.
اتفاق می افتاد که هفته ها به خانه نمی رفت. بعضی شب ها دیر وقت به خانه می آمد و صبح زود بعد از نماز صبح می رفت. زمانی که می گفتیم مراقب خودت باش می گفت هرچه خدا بخواهد همان می شود. این روحیه نشات گرفته از ایمان قوی او بود که اولا همه چیز را در اراده خدا می دانست و ثانیا به آنچه از جانب خدا برایش رقم می خورد راضی بود.
بار آخری که به منزل رفت هجدهم ماه مبارک رمضان بود، حم ماموریتی داشت و از طرف قرارگاه مسئول بررسی پایگاه های جنوب استان شده بود. روزه بود و از اینکه قرار بود برای خدمتی دور راهی شود خوشحال بود و رنگ خنده از لبانش کمرنگ نمی شد. خنده اسدالله غروب روز نوزدهم ماه رمضان رنگ دیگری گرفت و معبود او را پذیرفت و دو روز بعد یعنی روز 23 ماه رمضان روی دستان مردم روستایش تا جایگاه ابدی خود تشییع و در سینه خاک آرام گرفت.
در دست نوشته ای که از او به یادگار مانده نوشته است: «از شهادت باکی نیست. شهادت ارثی است که از اولیاء به ما میرسد...
سوره روم.....
یک پیام شگفت انگیز زنده و نیرومندی به همه روشنفکران مسؤول زمان ماست. روشنفکر مسؤول جامعه مسلمانی که میکوشد تا مسلمانان را در این درگیریها و جبههگیریهای نیرومند جهان راه نجات بیاموزد و آگاهی و آزادگی با آنها ارائه دهد.
سوره روم یکی از نشانه های اثبات این اصل است که قرآن زنده است، در حالی که همه چیز میمیرد، میزاید. دردها و نیازها و بینشها و سرنوشت جوامع بشری همیشه در حال تغییر و عوض شدن است. ولی قرآن سخنی است که در همه تحولات و تغییرات ثابت میماند و راز عملی دارد و به انسان آگاه و در هر شرایطی اعم از سیاسی، فرهنگی، طبقاتی و اجتماعی که گرفتار باشد، را نشان میدهد و او را نجات میبخشد. بنابراین هر روشنفکر مسئول امروز که در جامعه اسلامی برای راهیابی و تعهد مسئولیتی که در قبال جامعهاش در جستجوی مکتبها و راه حلها و ایدئولوژیهای گوناگون دارد، اگر با این کتاب بزرگ برگردد، میتوان برای نجات جامعه مسلمان از وضعی که دارد بهترین آموزشها را از این کتاب برگیرد و معجزه و جاودان بودن با این کتاب را عملاً حس کند.»
ارسال نظر