کارلوس مردی که یکی از محبوب‌ترین مربیان تیم ملی بوده و البته بخشی از این محبوبیت را به دلیل جدال بی‌حاصلش با باشگاه پرسپولیس و سرمربی آن از دست داده، تیم ملی ایران را در آستانه صعود به جام جهانی 2018 نیز قرار داده تا در صورت وقوع این اتفاق، تبدیل به اولین مربی تاریخ فوتبال ایران شود که دو بار متوالی ایران را به جام جهانی برده است. اتفاقی که تنها خود او با جدل‌های بی‌موردش و ایجاد اختلاف با دیگران می‌تواند مانع از تحقق آن شود.


اخلاقیات کیروش، در این شش سال، جمع اضداد بوده است. زمان‌هایی که او رخت منطق به تن کرده، کسی را یارای رقابت با او نبوده و همین‌طور زمان‌هایی که بر دنده‌ی لجبازی افتاده و با این ابزار به جنگ منتقدانش رفته، باز کسی در لجبازی به گرد او هم نرسیده. او با این دو شیوه موفق شده در فوتبال ایران که ثبات مربیان چندان محلی از اعراب ندارد، شش سال روی نیمکتی تیمی بنشیند که مدعیان زیادی دارد و هر مربی داخلی و چه بسا مربیان خارجی را به طمع تصاحب آن می‌اندازد. کیروش با هوش وافرش و با بکارگیری دو وجه متناقض رفتاری‌اش از خوان‌های دشواری به سلامت گذشته و پس از حسین صدقیانی که اولین مربی تاریخ تیم ملی ایران بوده، بیشترین سال‌های حضور را روی نیمکت تیم ملی تجربه کرده است. او گاهی مردی بوده از جنس مربیان حرفه‌ای در فوتبال روز دنیا و گاهی از همه ایرانی‌ها ایرانی‌تر. او از همه مربیان خارجی که در دو دهه اخیر روی نیمکت تیم‌ملی نشسته‌اند جاه‌طلب‌تر بوده و بیش از همه آنها حرص و جوش موفقیت تیم‌ملی را زده است. کیروش نه مانند بلاژویچ که انگار برای گذراندن دوران بازنشستگی آرام به ایران آمده بود، به دنبال تفریح و ایجاد سرگرمی برای خود در ایران بوده و نه مانند برانکو در مقابل کم‌کاری‌های مدیران و دستورات بالاسری کرنش کرده است. او همان جدیتی که برای مربیگری تیم ملی پرتغال به خرج داده را در ایران نیز داشته است و دوران افول فوتبال ایران را به دوران اوجش پیوند داده است. او بلندپروازی‌های خاص خود را داشته و هیچ‌گاه تسلیم ناامیدی نشده است.

کیروش پس از سالها جهانگردی در موزامبیک، پرتغال، آمریکا، ژاپن، آفریقای جنوبی، انگلیس، اسپانیا و ... به ایران آمد. اقامتش در ایران بیش از آنچه تصور می‌شد طول کشیده است. او شش سال از مهمترین سال‌های عمرش را در ایرانی مربیگری کرد که ساختار فوتبالش و امکانات سخت افزاری و مدیریت آن فرسنگ‌ها با ایده آل‌های او فاصله داشته است. اعتراض‌های همیشگی او به نبود امکانات در ایران البته تازگی ندارد و او قبلا در آمریکا نیز حتی به امکانات فوتبالی آنها اعتراض کرده بود. شاید همین موضوع نیز باعث شد تا سرمربیگری آمریکا را در دهه نود میلادی نپذیرد.

صلح کی‌روش؛ بازگشت جنگجوی دوست داشتی؟

کیروش عمده اعتبارش را در تیمهای پایه پرتغال بدست آورد. آنجایی که او را معمار نسل طلایی پرتغال نیز نامیده‌اند. سابقه او در تیمهای زیر بیست سال پرتغال باعث شد تا برای اولین بار در سال 1992 سرمربی پرتغال شود اما نتوانست با این تیم به جام جهانی راه یاید تا بعد از ناکامی به شدت از فدراسیون کشورش انتقاد کند. زبان تند و ادبیات اعتراضی او خاص ایران نبوده و او قبلا در آمریکا، پرتغال و آفریقای جنوبی با سران تیمهایش درگیری‌های زیاد داشته است.چرا که او ذاتاً شخصیتی ایده‌آل‌گرا دارد و اهل معامله بر یر ایده‌آل‌هایش نیست.در آفریقای جنوبی به او به دلیل عدم استفاده از دستیاران بومی خرده می‌گرفتند. در آنجا او به دلیل بازی‌های نه چندان زیبا و فوتبال تدافعی به شدت مورد انتقاد بود و پس از اینکه با مدافع عنوان قهرمانی آفریقا، در جام ملت‌ها حذف شد چندماه مانده به جام جهانی 2002 از کارش برکنار شد. اعتبار بدست آمده با تیم زیر بیست سال پرتغال پس از ناکامی با پرتغال و آفریقای جنوبی و همچنین نتایج متوسط در آمریکا و ژاپن در حال فراموشی بود که آلکس فرگوسن او را بار دیگر زنده کرد. امروزه کیروش را به عنوان دستیار فرگوسن کبیر می‌شناسند. اعتباری که به کمکش آمد تا یک فصل بر روی نیمکت رئال کهکشانی بنشیند. اما خیلی زود از مادرید به منچستر دیپورت شد و وسوسه نشستن بر روی نیمکت پرتغال او را از سرآلکس محبوبش جدا کرد. با پرتغال آن نتیجه ای که دلخواه مردم این کشور بود را نگرفت و بازیهای دفاعی این تیم آن هم در تیمی که رونالدو را در اختیار داشت باعث شد تا علیرغم باخت در برابر اسپانیای قهرمان، از سمتش برکنار شود.این بار نیز جدایی او همراه با دعوا و سروصدای زیاد بود‌. کارلوس افسرده پس از جام جهانی یک سال بیکار بود که پیشنهاد ایران به دستش رسید. برایش حضور در جام جهانی دوهزار و چهارده بسیار اهمیت داشت و به همین دلیل چالش حضور در ایران را پذیرفت.

برای او رفتن به جام جهانی با ایران نوعی اعاده حیثیت از خودش در مقابل روسای فدراسیون کشورش بود که بعد از جام جهانی 2010 با آنها سرشاخ شده بود و حتی به اتهامی عجیب راهی دادگاهش کرده بودند. در حالی که صعودش به جام جهانی با ایران به مشکل برخورده بود، با درایت و مدیریتش و با دمیدن روحیه جنگندگی در قالب تیمش در سه بازی آخر نه امتیاز کسب کرد و در اوج ناامیدی ایران را به جام جهانی فرستاد. در آنجا نیز یک بازی شجاعانه در مقابل آرژانتین باعث شد تا کسی دیگر به اتوبوس دفاعی اش در مقابل نیجریه و شکست مقابل بوسنی خرده نگیرد. در جام ملتها نیز علی رغم حذف در یک چهارم، باز اعتبارش نزد اکثریت مردم فوتبالدوست ایرانی مخدوش نشد و بسان یک قهرمان از او و تیمش استقبال شد. مردمی که خسته از لمپنیزم آشکار در منش و رفتار مربیان ایرانی او را ناجی فوتبال ملی می ‌دیدند حکم به ادامه همکاری او با ایران دادند.

اکنون او خسته تر از همه این شش سال، در حالی که کاملا به سازوکار مدیریتی فوتبال ایران آشنا شده است، نامطمئن و مبهم حرف می‌زند و عمل می‌کند. انگار که تکلیفش با خودش روشن نیست و در یک تردید آزار دهنده سیر می‌کند. تردید بین ماندن و رفتن، بین منافع شخصی‌اش و منافع تیم‌ملی. کیروش جنگجوی شش سال اخیر، کمی شبیه مربیان ایرانی شده است. همان هایی که مردم ناراضی از آنها، به سوی او پناه برده اند. یکی باید به او بگوید که مردم ایران همان گونه که کسی را بر بالای دست می برند قابلیت آن را دارند که او را بر زمین نیز بزنند. در دل مردم زیرک و البته بدبین ایران ماندن کار سختی است و کیروش ناآگاهانه در حال رفتن به آن سمتی است که مردم ایران را به قهرمان‌کشی سوق می‌دهد. اما خبرهای رسیده از تصمیم او به پایان دادن به جدالش با پرسپولیس و سرمربی‌اش، نوید‌ بازگشت مجدد روزهای خوب او با تیم‌ملی را می‌دهد. روزهایی مثل آنچه چند ماه قبل در آزادی بر سر کره‌جنوبی آورد، یا وقتی در اوج ناامیدی ایران را به جام‌جهانی برد و یا روزی مثل روز بازی با آرژانتین یا شیلی. هر چه هست کاش کیروش غرغروی این روزها، تبدیل به همان کیروش جنگجوی دوست داشتنی شود، همان کیروشی که رگ‌های گردنش بیش از همه ایرانی‌ها برای موفقیت ایران بیرون می‌زد.

نویسنده: حجت شفیعی