عاشقانههایی برای قهرمانان بیادعای شهر
تعدادی از شاعران کشور سرودههایشان را همزمان با تشییع شهدای آتشنشان به این عزیزان و خانوادههایشان تقدیم کردند.
حادثه غمانگیز و تلخ پلاسکو در چند روز گذشته موجی از واکنشها را به همراه داشت. خبر شهادت تعدادی از آتشنشانان که فداکارانه برای نجات جان و مال مسلمانان دل به آتش زدند، دل خیلی از مردم را به درد آورد. فضای مجازی در روزهای اخیر پر بود از سرودهها و مطالب هنرمندان، ورزشکاران، شاعران و ... به این حادثه تلخ.
امروز قرار است این قهرمانان بیادعا روی دستهای مردم تشییع شوند. به همین مناسبت تعدادی از سرودههای شاعران در رثای این مردان بزرگ منتشر میشود:
علیرضا قزوه
در این امتحان بذل جان را ببینید
گلافشانی ارغوان را ببینید
اگر شور غواصها را ندیدید
شهیدان آتشنشان را ببینید
میلاد عرفانپور، شاعر، نیز تعدادی از رباعیات جدید خود را به شهدای پلاسکو تقدیم کرده است. قطعه «آوار» با اجرای شبیر عبیری، آهنگسازی سیدمصطفی سفیدرو و براساس یکی از سرودههای عرفانپور نیز این روزها در فضای مجازی منتشر شد و مورد استقبال مردم قرار گرفت:
دمادم چون سپیداران، صبورند
میان شعله، سرگرم عبورند
نمیمانند در آوار، عطرند!
نمیمیرند در آتش که نورند
***
خبر, حیرانی بی حاصل ماست
خبر, بی رحم آمد, قاتل ماست
از آن مردان که در آتش شکفتند
خبرها داغ, چون داغ دل ماست
***
طلوع ناگهانها زیر آوار
غروب قهرمانها زیر آوار
کماکان میتپد با عشق مردم
دل آتشنشانها زیر آوار
مهدی جهاندار
درختان در آتش، خیابان در آتش
خبر ترسناک است: میدان در آتش
خبر تلخ و سنگین، خبر سرد و غمگین
قدیمیترین برج تهران در آتش
عجب روزگاری است، انسان هراسان
عجب روزگاری است، انسان در آتش
عجب روزگاری، عجب شام تاری
مسلمان در آوار و سلمان در آتش
چه رسم بدی، کاسبان در تماشا
دلیران و آتش نشانان در آتش
کسی از شهیدان سراغی بگیرد
همانان که رفتند خندان در آتش
سیاووش و پروانه، ققنوس و ساقی
از این دست مستان فراوان در آتش
چه شد عشق بازی، چه شد تک نوازی
خرابات ویران، نیستان در آتش
چه طوفان بی رحم و سوزان و سختی
الهی بسوزد زمستان در آتش
خدایا برای تو کاری ندارد
گلستان به پا کن، گلستان در آتش
در این چند روز، تعدادی از شاعران جوان کشور نیز در فضای مجازی سرودههای خود را به این قهرمانان تقدیم کردند که تعدادی از آنها منتشر میشود:
مطهره عباسیان
آتش اگر انداخته زخمی به تنت
یا نیست اگر زمان پرپر شدنت
فردا همه از عاشقیات میگویند
پروانۀ من! نرنجی از سوختنت!
سیده مهدین ستوده
ای دل به دریاها زده در اوج طوفانها
مردانه جان بر کف نهاده پای پیمانها
ای سروهای سر بر آتش داده بیپروا
تا غم نسوزد شاخ و برگی از گلستانها
مردان ره! ای در میان خون سفر کرده
تنها رجز بر مرگ خوانده پای میدانها
بیادعا چون رود و بیپرواتر از طوفان
گوی شجاعت برده از سهراب و دستانها
ققنوسهای جاودان! ای از دل آتش-
سر داده بانگ عاشقی در گوش دورانها
پروانه های شعلهور در شور جانبازی
از داغتان افتاده آتش در نیستانها
نقش است اگر بر بیستون، شیدایی فرهاد
جانبازی و عشق شما نقش است بر جانها
مجید خوشبخت
ناله کن تهران من تهران من
غرقِ ماتم هر سرا و انجمن
دیده بودی کوهی از آوار را...؟!
خرمنی زآتش چنین بسیار را؟
شهر من! ققنوس واران آمدند
بی نشان آتش شکاران آمدند
تا گِره از کارِ بسته وا کنند
بهر یاری همتی والا کنند
جمعِ مردانِ دلیر روزگار
جان بکف آماده هرجا پایِ کار
آمدند و در نبردی جان سِتان
سوختند آن دستهٔ «آتش نشان»!
زیر آوارِ هیولا، دردناک
گشته قربانی و پنهان زیر خاک
بشنو ای شهر پُر از آسیب و رنگ
ای طلایه دار صد شهرِ فرنگ
در «پلاسکو»، قصهٔ ققنوس ها
داغ و دردش مانده، هم افسوس ها
کودکان آن شهیدانِ غریب
مانده در حیرانی و بغضی عجیب
وای من! بابا نمی آید دگر؟!
من ندارم بعد ازین دیگر پدر؟!
خانهٔ ما، نورِ بابا کور شد؟!
پیکر بابا، مقیمِ گور شد؟!
من دگر محرومم از آغوش او؟!
جای من دیگر نباشد دوشِ او؟!
همسران و مادران هم، داغدار
غرق اندوه و غمی بس ماندگار...
ارسال نظر