پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- محمد معماریان- نیل پستمن، منتقد آمریکایی فرهنگ و رسانه، در ایران بیشتر با کتاب‌های «زندگی در عیش، مردن در خوشی» و «تکنوپولی» معروف است ولی بخش بزرگی از شهرت پژوهشی‌اش در غرب را مدیون کتاب «زوال دوران کودکی» است. پستمن در این کتاب نظریه بدیعی را مطرح می‌کند: تفاوت کودک و بزرگسال در تفاوت اطلاعات و دانش‌شان از واقعیات دنیا بوده است چنان‌که کودک با واسطه و حسب صلاحدید بزرگسالان و به تدریج با دنیای بزرگترها آشنا می‌شده است؛ اما «تلویزیون» این شکاف را پل زده و بدین‌ترتیب یک استوانه اساسی مفهوم کودکی را از بین بُرده است. او این کتاب را سال 1361 نوشته بود و در مهرماه 1382 فوت کرد تا شاهد نفوذ فراگیر شبکه جهانی نباشد، که اگر بود، شاید قدری در مدح نوستالوژی دورانی می‌نوشت که تلویزیون حکم‌فرمای مطلق رسانه‌ای بود.

همه نقدهای پستمن بر تلویزیون را می‌توان چند برابر کرد و نکات مهمی هم به آن افزود تا اثر ویران‌گر دسترسی «آزاد» کودکان به جریان «آزاد» اطلاعات روشن شود. تلویزیون هرقدر هم اثر سوء بر کودکان داشت، باز نظارت‌هایی بر تولید و توزیع محتوای آن می‌شد و استفاده از آن به صورت پنهانی و دور از چشم والدین چندان آسان نبود. نکته نگران‌کننده‌تر درباره فناوری‌های نوین ارتباطی آن است که کودک فقط مصرف‌کننده و مخاطب محض نیست، بلکه کاربر مشارکتی آن است. لذا علاوه بر مضرّاتی مانند امکان گسترده‌تر آشنایی نابهنگام با مسائل نامناسب برای سن وی (مسائل جنسی، خشونت، هراس و استرس و اضطراب، و...)، از یک‌سو کودک بنا به غریزه کشف و کاوش خود عاملیّت بیشتری به خرج می‌دهد و امکان عادت و اعتیادش به این «مَجاز از واقعیت» بیشتر می‌شود، و از سوی دیگر به خاطر قدرت پاسخ‌گویی و واکنش‌دهی به محتوا، در معرض تماس‌های نامناسب قرار می‌گیرد و در برابر آزارهای هدفمند (قلدری، باج‌گیری و...) آسیب‌پذیر می‌شود.

آنچه این مسأله را در جامعه ما وخیم‌تر کرده است، ورود این فناوری‌ها بدون تدوین یا پیاده‌سازی پیوست‌های فرهنگی لازم است. منظورم مطالعه جامع و نقادانه با تألیف نقشه راه راهبردی برای ورود این فناوری‌ها به جامعه‌مان نیست، که چنین کارهایی اگر هم شدنی باشند، بعید است به زودی محقق شوند. بلکه نظر به مسأله این یادداشت، از یک کار حداقلی حرف می‌زنم: توجه به تجربه جوامع غربی و رویکرد آنها در محدودسازی این فناوری‌ها برای کودکان و نوجوانان. در آن جوامع، فرزندان تا سنین مشخصی (هجده‌سالگی بنا به معیار آمریکایی و آستانه سنی پایین‌تر در جوامع اروپایی) هم از لحاظ قانونی و هم از لحاظ هنجار عمومی باید کاملاً زیر نظر والدین یا قیم‌های قانونی خود از این فناوری‌ها استفاده کنند و مداخله والدین نه تنها پسندیده که ضروری تلقی می‌شود و ضمانت‌های قانونی متعدد دارد. بعلاوه، در کنار راهنمایی‌های متعدد توسط نهادهای حاکمیتی و مردمی (هم ناظر به آشنایی والدین با محتوا و هم مسائلی از قبیل رژیم مناسب مصرف رسانه‌ای برای کودکان)، ابزارهای نرم‌افزاری متعدد هم برای نظارت بر نحوه استفاده کودکان و فیلتر محتوای در دسترس آنها نیز تهیه و ارائه شده‌اند تا دسترسی کودک به واقعیت (اغراق‌شده) موجود در فضای مجازی کاملاً کنترل و هدایت شود.

اما در جامعه ما ظاهراً عموم والدین در نحوه مواجهه با این مسأله سرگردانند و اگر هم دغدغه جدی داشته باشند، یا مجبورند که رویکردهای حذفی تند پیش بگیرند که عواقب ناخوشایندی دارد و یا اختیار کنترل دسترسی فرزندانشان را به فضای حاکم و رویه‌های حکومتی (تدبیرهای قانونی از جمله فیلترینگ) واگذار کنند. گویا در بخش‌های قابل توجهی از جامعه، فضای کلی خانواده‌ها به این سمت می‌رود که کودکان از سنین پایین این ابزارها (موبایل هوشمند، لپ‌تاپ، تبلت و اینترنت) را در اختیار داشته و نسبتاً آزاد از آنها استفاده کنند و گاه بهره‌مندی از آنها نقش جدی‌ترین «مشوق» و «تنبیه» را هم در تربیت فرزند پیدا کرده است. در این بستر، حتی اگر والدین یک کودک مایل به مقاومت در برابر این روند باشند، در برابر چشم‌وهم‌چشمی‌ها و مقایسه‌هایی که فرزندشان میان خود و دیگران انجام می‌دهد، ترجیح می‌دهند از تنش پرهیز کرده و مقاومت را کنار بگذارند.

این گونه است که فضایی لیبرال‌تر از لیبرال‌ترین جوامع غربی، رقم می‌خورد. دوستم تعریف می‌کرد که روزی پسر هشت‌ساله‌اش سرگرم موبایل بوده. پدر می‌خواهد نگاهی بیاندازد، که پسر صفحه موبایل را برگردانده و با دلخوری اعتراض می‌کند: «نگاه نکن، این حریم خصوصی منه!»