مردی که زیاد می دانست!
در دو قرن گذشته بسیاری از نویسندگان ادبیات داستانی بخصوص در غرب با داستانهای علمی ـ تخیلی زمینه را برای اختراعات بیشماری فراهم کردهاند. در این میان شاید ژول ورن مشهورترین آنها باشد
اینگونه است که بسیاری از پیشرفتهای علمی و فناوری انسان خصوصا در 200سال گذشته بر پایه رویاپردازی کسانی شکل گرفته که همیشه به جهان پیرامون خود نه به شکل واقعیت مطلق که بهعنوان جهان قابل تغییر نگریستهاند.
نابغهای به نام دیوید وارک گریفیث تخیل را وارد سینما میکند و در فیلمش صحنه فرود انسان در کره ماه را البته به شکلی ابتدایی که در آن زمان یک شاهکار بوده به نمایش میگذارد. در قرن گذشته هم نویسندهای همچون ژول ورن در داستانهایش پیشبینیها و تخیلات بشر قرن 19 را بیان میکند و همینجاست که میتوان دریافت رویا هرگز انسان را رها نمیکند. رویای بهتر زندگی کردن و رسیدن به ناممکنها.
مجموعه تلویزیونی در برابر آینده که سال 1996 تولید آن آغاز شد ازجمله آثاری است که در ردهبندی آثار علمی ـ تخیلی قرار میگیرد. این مجموعه نه براساس پیشبینی یک اختراع یا تکنولوژی برای بشر که بر مبنای یک ایده بسیار ساده و در عین حال حیرتانگیز ساخته شده است. این که اگر یک انسان از وقایع 24 ساعت آینده پیرامون خود مطلع شود چه خواهد کرد؟ این مساله قطعا به چالشی بزرگ در زندگی هر انسان و حتی اطرافیانش تبدیل خواهد شد، زیرا او میتواند از زوایای گوناگون نظم پیرامونی خود را تغییر دهد و همین نکته باعث ایجاد درامهای بینظیری خواهد شد. این سریال از جنبههای گوناگونی میتواند مورد بررسی قرار گیرد.
در برابر آینده از دسته آثاری است که در دهه 70 از مجموعه سریالهای مربوط به آمریکای شمالی و کانادا از تلویزیون پخش شد که به آنها نیز خواهیم پرداخت.
در برابر آینده سریالی خوشساخت و حرفهای است که با محور قرار دادن یک ایده جدید و البته جذاب تمام داستانهای خود را طراحی میکند. این داستانها که در هر قسمت تغییر میکند با چند شخصیت ثابت و البته کاراکترهایی که در هر قسمت مجزا وارد داستان میشوند، اتفاق میافتد. داستان اصلی در شهر شیکاگو و برای مرد جوانی به نام گری هابسون اتفاق میافتد. او به طور اتفاقی متوجه میشود هر روز صبح و توسط یک گربه نسخه روز بعد روزنامه شیکاگو سان تایمز به دستش میرسد. در نگاه اول این اتفاق یک شوخی بامزه به نظر میرسد، اما در فاصلهای کوتاه درمییابد که او توانایی تغییر اتفاقاتی که در روز بعد حادث میشود را دارد. این راز عجیب را دوست صمیمی او و زنی سیاهپوست که نابیناست میدانند و در بسیاری از داستانها او را همراهی میکنند.
البته شخصیت این دوستان تا حدود زیادی متفاوت است. یکی دارای شیطنت و حتی در مواردی منفعتطلب است و در سوی دیگر زن نابینا اینگونه نیست و مانند گری صرفا به فکر تغییر اتفاقات ناگوار و کمک به دیگران است.
داستانهای این سریال از زمانی که گری متوجه این توانایی و امکان در خود میشود بتدریج سروشکل و ساختار قویتری به خود میگیرد. به این شکل که مثلا از پیشبینی یک تصادف یا آتشسوزی ساده به تغییرات مهم در بورس یا حتی ترور رئیسجمهور آمریکا میرسد و درست اینجاست که مانند تمام الگوهای مشابه، قهرمان قصه با اطرافیان خود هم دچار چالش میشود، زیرا در گام اول حرف او را باور نمیکنند.
نکته دوم این که مسلما گری برای جلوگیری از بسیاری از اتفاقات به تنهایی نمیتواند وارد عمل شود و مثلا نیاز به کمک پلیس دارد آن هم پلیسی که مطلقا او را باور نمیکند و حتی متهم ردیف اول میپندارد. این دردسرها که به صورت طبیعی برای او پیش میآید باعث میشود او همواره برای انجام وظیفهاش دچار مشکل باشد و تلاش کند تا بدون اینکه کسی از رازش باخبر باشد این تغییر را به وجود آورد.
اخلاق یا منفعت؟
هر انسانی در مواجهه با موقعیت این چنینی به این نکته فکر میکند که از این توانایی چگونه استفاده کند؟ گری هابسون از آن دسته انسانهای کمیابی است که با دانستن اتفاقات روز بعد هرگز به منافع خود فکر نمیکند و صرفا به فکر کمک به دیگران است و حتی در مقابل وسوسههایی که برایش پیش میآید میایستد و تطمیع نمیشود.
این نوع شخصیتپردازی برای گری به شکل هوشمندانهای صورت گرفته و باعث میشود او صرفا یک شخصیت اصلی نباشد، بلکه تبدیل به قهرمانی درستکار در طول داستان شود که بیننده میداند که هرگز برای خود کاری نخواهد کرد و اتفاقا همواره خود را برای دیگران به خطر میاندازد. دوستان او هم این گونهاند و با وجود شیطنتهای گاه و بیگاه که بامزه است هرگز از اصولگری فاصله نمیگیرند.
گری نماینده انسانهایی است که در اوج مدرنیته و آن هم در جامعهای صنعتی و کلانشهری مانند شیکاگو به دنبال اخلاقیات است و برای او دانستن راز اتفاقاتی که روز بعد قرار است به وقوع بپیوندد تنها بهانهای است برای کمک به همنوعانش و در این راه هر آنچه که میتواند انجام میدهد.
کایل چندلر، بازیگر نقش گری در این سریال متولد 1965 در بوفالو نیویورک است. او از سال 1988 و با بازی در نقشهای کوچک وارد عرصه بازیگری میشود و بعدها در فیلم کابوی محکوم در هالیوود میدرخشد، اما بیشتر او را با بازی در همین مجموعه در برابر آینده میشناسند. چندلر همچنین در آثاری همچون کینگکونگ و روزی که دنیا از کار افتاد بازی میکند. سریال چراغهای شب جمعه هم از دیگر آثار تلویزیونی اوست، اما مسلما چهره او در این سالها برای مخاطب ایرانی با مجموعه در برابر آینده آمیخته شده است. میمیک خاص صورت او با یک نوع انرژی مثبت باعث میشود نقش گری هابسون به کاراکتری باورپذیر و دوستداشتنی تبدیل شود.
این بازیگر بخوبی توانسته آرامش درونی گری را به مخاطب انتقال دهد. کایل چندلر از آن دسته بازیگرانی است که با ایفای نقش گری در این سریال تا سالها در سایه آن قرار گرفته و نتوانسته از این کاراکتر فاصله بگیرد.
علمی ـ تخیلیهایی که به واقعیت تبدیل میشوند!
در دو قرن گذشته بسیاری از نویسندگان ادبیات داستانی بخصوص در غرب با داستانهای علمی ـ تخیلی زمینه را برای اختراعات بیشماری فراهم کردهاند. در این میان شاید ژول ورن مشهورترین آنها باشد که پیوندی محکم بین ادبیات و فرضیههای علمی به وجود میآورد. در قرن معاصر هم نویسندگانی همچون آیزاک آسیموف و آرتور سی کلارک از این دسته اند که البته زمینههای علمی آثارشان بر وجوه ادبی میچربد. این داستانها همزمان با اختراع سینما بیدرنگ وارد آن میشود و بسیاری از فیلمسازان در همان سالهای اولیه با زیرکی در مییابند که این ژانر طرفداران بسیاری خواهد داشت.
یکی از ویژگیهای فیلمهای علمی ـ تخیلی استفاده از جلوههای ویژه در ساخت است که آنها را تبدیل به فیلمهایی پرخرج میکند و البته این نکته درباره سریال در برابر آینده صدق نمیکند. از زاویه دیگر هم این سریال بر خلاف بسیاری از آثار علمی ـ تخیلی جهان نه بر مبنای نمایش یک تکنولوژی در آینده که براساس مواجهه با امکانی غیرمعمول و برخوردهای اخلاقی با آن براساس روابط انسانی است. از مهمترین آثار گونه علمی ـ تخیلی در سینما میتوان از ایتی و پارک ژوراسیک به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، مجموعه جنگ ستارگان به کارگردانی جورج لوکاس و همچنین 2001 یک اودیسه فضایی به کارگردانی استنلی کوبریک نام برد که در نوع خود جاودانهاند. در ادبیات مدرن هم مجموعه هری پاتر و البته فیلمهای ساخته شده براساس آن در اینگونه میگنجند که در سالهای گذشته طرفداران بسیاری داشته است.
سریالسازی به مثابه یک صنعت
کشورهای انگلیسی زبان شامل آمریکا، کانادا و انگلستان، سرزمین سریالهای طولانی هستند. موارد بسیاری از آثاری که در سه دهه گذشته در جهان به شهرت رسیده مربوط به این کشورهاست. آثاری که به آنها در همین صفحات هم پرداختهایم. سریالهایی مانند مزرعه کوچک، قصههای جزیره، پزشک دهکده و آثار مشابه که هر کدام الگوی بینظیری برای ساخت مجموعههای تلویزیونی هستند. سریال در برابر آینده هم از همین مکتب برنامهسازی میآید. مکتبی متکی بر برنامهریزی طولانیمدت و ساخت سریالهایی با فصلهای متعدد که در خلال ساخت و پخش دچار کوچکترین تغییری نمیشوند و در سالهای اخیر به صورت اینترنتی هم ارائه میشوند. این آثار بسیار طولانی در گام اول دارای یک ایده و فیلمنامه بینقص هستند که در تمام قسمتها مخاطب را با خود همراه میکنند و به شکلی حیرتآور بازتاب زندگی در این جوامع هستند.
ارسال نظر