تازهترین نظر برژینسکی از موازنههای قدرت در جهان
امریکا بزرگترین قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی در جهان است اما با توجه به متغیرهای منطقهای، دیگر آن قدرت امپریالیست اساسی که بود، نیست. با این حال همچنان قدرتی به بزرگی امریکا که بخواهد نقش سابق آن را ایفا کند، وجود ندارد.
زبگنیو برجینسکی، استراژیست مطرح امریکایی و مشاور اسبق امنیت ملی جیمی کارتر، رئیس جمهوری امریکا در تازه ترین تحلیل خود که در امریکن اینترست منتشر شده است، می گوید که موازنه قدرت های جدید جهان میان امریکا، چین، روسیه و خاورمیانه توزیع خواهد شد.
به گزارش روزنامه لبنانی السفیر، وی که استراتژیستی هوشمند و از موالید 1928 در لهستان است و یکی از چهره های مطرح در نزدیکی روابط امریکا – چین در دهه هفتاد محسوب می شود، می گوید: «ایالات متحده رهبری بازسازی قوای جهانی را بر عهده دارد. در این زمینه پنج حقیقت اساسی وجود دارد. اول از همه این که امریکا بزرگترین قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی در جهان است اما با توجه به متغیرهای منطقه ای، دیگر آن قدرت امپریالیست اساسی که بود، نیست. با این حال همچنان قدرتی به بزرگی امریکا که بخواهد نقش سابق آن را ایفا کند، وجود ندارد. حقیقت دوم روسیه است که در «مرحله متشنجی» به سر می برد، روسیه از افول امپراطوری اش خارج شده است اما همچنان قدرت بزرگ در اروپا محسوب نمی شود، مداخلاتش تنها محدود به محیط جنوبی اش در میان کشورهای اسلامی و همچنین در اوکراین و بلاروس و گرجستان است. حقیقت سوم، چین است که پیشرفت و ثبات بی وقفه اش ادامه دارد و رقیبی احتمالی برای امریکا محسوب می شود، اما در حال حاضر اصرار دارد که مشکلی در برابر امریکا به وجود نیاورد. از لحاظ نظامی به نظر می رسد که چین به دنبال دستیابی به نسل جدیدی از سلاح است، در حالی که با شکیبایی به دنبال افزایش قدرت دریایی خود نیز هست. حقیقت چهارم، اروپا دیگر قدرت جهانی نخواهد بود، با این وجود همچنان می تواند نقش مقابله با تهدیدهای فراقاره ای را ایفا کند. علاوه بر آن، مصالح سیاسی و فرهنگی اروپا و امریکا در خاورمیانه همخوانی دارد، اروپا عضوی از ناتو نیز هست، برای همین ضرورت دارد در بحران روسیه – اوکراین با آن نیز به توافق برسند. حقیقت پنجم، خشونت روزافزون در جهان اسلام است که بخشی از آن در واکنش به ستمی است که قدرت های اروپایی مسبب آن بوده اند، در عین حال انگیزه های دینی این احساس را به وجود آورده است که باید جهان اسلام در برابر تهدیدهای خارجی یکپارچه شود. اما هم زمان و به دلیل اختلاف های طایفه ای تاریخی در درون جوامع اسلامی که ربطی هم به غرب ندارد، تحولات جاری در داخل جهان اسلام بسیار شدید خواهد بود.»
حقایق پنج گانه، چارچوب کاری امریکا
برژینسکی این حقایق را لازمه تعریف چارچوب کاری امریکا می داند و در ادامه می گوید: «اول این که امریکا تنها در صورتی می تواند با خشونت برآمده از خاورمیانه برخورد کند که پیمانی تشکیل دهد که شامل روسیه و چین نیز باشد. برای تسهیل در به وجود آمدن چنین پیمانی باید روسیه را تشویق کرد که از به کارگیری قدرت یک جانبه نظامی علیه همسایگانش مثل اوکراین و گرجستان خودداری کند. همچنین باید چین را قانع کرد که بحران های منطقه ای موجود در خاورمیانه فرصتی نیست که صعود بین المللی آن را تسهیل کند. دوم، روسیه در راه تبدیل شدن به دولت – ملت حقیقی در تاریخش است، این تحول را باید با بررسی بیشتر مورد توجه قرار داد. امپراطوری تزاری با جنگ جهانی اول به پایان رسید که بعد از آن کمونیست با پیوستن جمهوری ها یک میهن واحد در اتحاد جماهیر شوروی را به وجود آورد. اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 سقوط کرد که بعد از آن کنفدراسیون فدراتیو روسیه به وجود آمد و جمهوری های کمونیست غیر روسی به جمهوری های مستقل تبدیل شدند. این جمهوری ها تلاش می کنند استقلال خود را تقویت کنند، و غرب و چین نیز تلاش می کنند به دلایل مختلف، و البته مغایر با منافع روسیه، از این وضعیت بهره برداری کنند. در همین حال روسیه تلاش می کند در آینده بر قدرت درونی خود بیشتر متکی باشد تا دولت – ملتی بزرگ و تاثیرگذار و جزئی از اروپای یکپارچه باشد. اگر چنین کاری نکند عواقب سختی متوجه آن خواهد شد که می تواند قدرت روسیه را کاهش دهد و تحت فشار منطقه ای و دموگرافیکی چین قرار بگیرد.»
وی در ادامه می افزاید: «سوم، موفقیت های بزرگ اقتصادی چین باعث می شود که این کشور درک کند که باید صبر پیشه کند و آینده نگری داشته باشد برای این که عجله سیاسی می تواند برایش مشکلات اجتماعی به وجود آورد. احتمال سیاسی بیشتر برای چین در آینده نزدیک این است که به شریک اصلی امریکا در ناکام گذاشتن تهدیدهای جهانی از نوع آن چیزی که از خاورمیانه سر برآورده است، باشد. اگر چنین اتفاقی نیفتد و این تهدید مهار نشود، مناطق جنوبی و شرقی در روسیه و همچنین بخش های غربی چین آلوده خواهند شد. تعمیق روابط میان چنین با جمهوری های جدید در آسیای میانه و پاکستان و به خصوص ایران با توجه به اصول استراتژیک و اهمیت اقتصادی آن، از اهداف طبیعی تلاش های جئو – سیاسی منطقه ای چین است که باید همچنان از جمله اهداف تفاهم چین و امریکا نیز باشد. چهارم، تا زمانی که تشکیلات محلی مسلح در خاورمیانه فعال باشند، ثبات به این منطقه باز نخواهد گشت، آنها می توانند در سایه خشونت های شدید از منافع موجود در خاورمیانه نیز بهره مند شوند. نمی توان رفتارهای وحشیانه و قدرت آنها را مهار کرد مگر از طریق پیمان ایالات متحده و روسیه و چین، چینی که می خواهد نقش خود را با استفاده از قدرت کشورهای منطقه ای (ایران و ترکیه و اسرائیل و مصر) بهبود ببخشد. در وضعیت عادی، عربستان سعودی بازیگری مهم در این فهرست خواهد بود، اما حکومت عربستان همچنان بر تقویت تعصب وهابیت تمایل دارد و همچنان نمی خواهد وارد مدرن سازی جاه طلبی های داخلی خود شود، در این صورت این نگرانی وجود دارد که عربستان دیگر توانایی لازم برای نقش آفرینی سازنده منطقه ای را نداشته باشد. شاید عقب نشینی امریکا از خاورمیانه، کسانی که به دنبال جدایی طلبی از امریکا هستند را ترغیب کند که به سمت جنگ های جدید در جهان اسلام بروند، مثل اسرائیل علیه ایران یا عربستان علیه ایران. یا این که مصر بخواهد دخالت نظامی در لیبی کند، که چنین کاری می تواند بحران اعتماد به نقش جهانی امریکا را موجب شود. از سوی دیگر از عقب نشینی امریکا از خاورمیانه روسیه و چین بهره برداری خواهند کرد و اروپا وارد رقابت برای دستیابی به ضمانت از سه قدرت بزرگ (امریکا و روسیه و چین) خواهد شد. امریکا باید بر بازگشت روسیه به اروپا بعد از پوتین کار کند، و بر مشارکت چین در خاورمیانه به عنوان یک تجربه شراکتی امریکایی – چینی در سطح جهانی فکر کند.»
ارسال نظر