مقوله «وصیت» جزو سفارشات موکد خداوند در قرآن است و حضرات معصومین (ع) نیز در موقعیتهای مختلف و متعدد به این سفارش الهی جامه عمل پوشانده‌اند، طوری که آن بزرگواران با وجود بیان تذکرات و توصیه‌های فراوان در دوران حیات شریفشان، حتی در لحظات پایانی عمرشان نیز این موضوع را مورد توجه قرار داده‌اند و رهنمودهایی گهربار برای هدایت و بهره‌مندی هر چه بیشتر شیعیان و مومنان بیان می‌فرمودند.

بی‌تردید لحظات پایانی عمر شریف اهل‌بیت (ع) برای شیعیان و مومنان جایگاهی ویژه دارد و وقتی کمی در روایات و تاریخ دقیق می‌شویم، به اهمیت این امر بیشتر و بیشتر پی می‌بریم و به راستی اگر رهنمودهای آنان نبود، مشخص نبود شیعه چطور می‌خواست به سمت بهشت حرکت کند و همنشینی و بهره‌مندی از بیانات ارزشی و قیمتی آنان، همان نعمت عظیم الهی به شیعیان و مومنان است.

امام جواد (ع) در لحظات پایانی عمرشان طی وصیتی فرزندشان امام هادی (ع) را به عنوان جانشینان خود معرفی می‌‌کنند تا شیعیان و مومنان بدانند پس از غروب منبع نوری، طلوعی دیگر خواهد بود که همگی نور واحد هستند. چراکه برخی از تاریک‌دلان در صدد این بودند تا با ایجاد دسیسه هایی امام جانشین معرفی نشود و خود بدون هیچ مانعی به دنبال منافع و مطامع دنیایی خود باشند که تمام ائمه (ع) و از جمله امام جواد (ع) با اعلام امام جانشین پس از خود، به دشمنان فرصتی برای عرضه اندام ندادند.

هنگامی که امام جواد (ع)  به دستور معتصم عباسی به وسیله زهری مسموم شدند، احساس کردند در سفر آخرت قرار گرفته‌اند، لذا در مورد جانشینشان بعد از خود، به بیان وصیتی پرداختند که در ذیل آمده است:

«خیرانی» می‌گوید: پدرم که خدمتکار خانه امام جواد (ع) بود می‌گفت شخصی به نام «احمدبن محمدبن عیسی» هر شب هنگام سحر به خانه امام جواد(ع) می‌آمد تا از وضع بیماری آن حضرت با خبر شود، اکنون ماجرا را از زبان پدر خیرانی بشنوید:

میان امام جواد(ع) و من شخصی به عنوان رسول واسطه بود، وقتی او به خانه امام جواد(ع) می‌آمد، احمد می‌رفت، روزی من با رسول خلوت کردم و رسول گفت: آقایت (امام جواد) به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید من از دنیا می‌روم و بعد از من، مقام امامت به پسرم علی بن محمد می‌رسد و او بعد از من همان حق را بر گردن شما دارد که من بعد از پدرم بر شما داشتم.

سپس رسول رفت، با اینکه سخن من با او محرمانه بود، احمد که در گوشه‌ای پنهان شده بود، سخن ما را شنید و به من گفت: رسول به تو چه گفت؟ گفتم: سخن خیری بود، احمد به من گفت: سخن رسول را شنیدم، آن را  از من پنهان مکنف (سپس آنچه شنیده بود بیان کرد)، من به احمد گفتم، اینکه سخن محرمانه ما را شنیدی برای تو روا نبود، زیرا خداوند می‌فرماید: «و لاتجسّسوا»، تجسس نکنید. اکنون که شنیده‌ای، این گواهی را که امام بعد از امام جواد(ع) حضرت هادی(ع) است را پیش خود نگهدار تا هنگامی که به آن گواهی نیاز شد، گواهی ده.

در هنگام صبح شد، من یعنی «خیرانی»، خدمتکار خانه امام جواد (ع) همان خبر رسول که امام بعد از امام جواد(ع)، حضرت هادی(ع) است را در ده برگ نوشته و مهر کردم و مخفیانه به ده نفر از بزرگان قوم دادم و به هر یک از آنان گفتم: اگر من قبل از آنکه این برگه را از شما مطالبه کنم، از دنیا رفتم، آن را باز کنید و مضمونش را به اطلاع مردم برسانید.

هنگامی که امام جواد(ع) از دنیا رفت، من طبق دعوت «محمدبن فرج» به خانه او رفتیم، دیدیم دوستان در خانه او جلسه تشکیل داده‌اند، در آن جلسه برگه‌ها را از آن ده نفر دریافت کردم و نوشته آن برگه‌ها را برای حاضران خواندم، حاضران نیز گفتند: خوب بود که گواه دیگری نیز می‌داشتی، من گفتم: خداوند آن گواه را نیز ایجاد کرده، آنگاه به ابوجعفر اشعری (همان احمدنامبرده) که در آنجا حاضر بود گفتم: آنچه از رسول شنیدی، اکنون گواهی بده.

احمد منکر شد و به دروغ گفت: چیزی نشنیده‌ام، من احمد را به مباهله طلبیدم، یعنی به او گفتم: با هم دعا کنیم و از خدا بخواهیم عذابش را بر آن کس که دروغگوست برساند، احمد اقرار کرد و گفت: آری! من این پیام (امام جواد(ع) توسط رسول) را شنیدم و این (مقام امامت) شرافتی بود که دوست داشتم به مردی از عرب برسد، نه عجم. در این هنگام، همه حاضران به امامت حضرت هادی(ع) بعد از امام جواد(ع) اعتقاد یافتند.

از «صقر بن دلف» نیز روایت شده که امام جواد(ع) در مورد حضرت هادی(ع) چنین می‌فرماید: «انَّ الامام بعدی ابنی علیٌّ،امره امری،وقوله قولی،وطاعته طاعتی»، همانا امام بعد از من، پسرم علی(ع) است، امر او امر من و سخنش سخن من و اطاعت از او اطاعت از من است.» (برگرفته از کتاب نگاهی برزندگی امام هادی(ع)، محمدمحمدی اشتهاردی)