آشا محرابی: اعتقادی به ستاره شدن ندارم
آشا محرابی گفت: اعتقادی به ستاره و ستاره شدن و بازیهایش ندارم. نمیخواستم و نمیخواهم، اما عرصههایی بود که زمانی دوست داشتم تجربهشان کنم که به نظرم سرنوشت یار نبود، هر چند دیگر خیلی هم مهم نیست.
آشا محرابی پیش از هر چیز بانویی مهربان، حساس و ظریف است و بعد از آن بهعنوان بازیگر همواره در حال آموختن. اولین بار وقتی 13 ساله بود، در سریال «آینه» مقابل دوربین قرار گرفت و پس گذراندن دوره بازیگری نزد استاد حمید سمندریان، اتمام تحصیلات دانشگاهی و مشقهای تئاتری، به صورت جدی و مصمم پا به دنیای بازیگری حرفهای گذاشت. او ضمن این که از هر فرصتی برای گذراندن دورههای آموزشی مانند فیلمنامهنویسی و فیلمسازی بهره گرفته، در سریالها و نمایشهای متعدد نیز بازی کرده و کارگردانی تعداد قابل توجهی نمایش رادیویی را در کارنامه حرفهای خود به ثبت رسانده است. مرگ تدریجی یک رویا، سرزمین کهن، آشپزباشی، خط، همه چیز آنجاست و چرخ فلک از جمله سریالهایی است که محرابی تا امروز در آنها بازی کرده.
روز تولد با مفهومی به نام سرنوشت و تقدیر رقم خورده است. شما از سرنوشت خودتان و آنچه تا امروز گذراندهاید، رضایت دارید؟
سوال سختی است! لحظاتی از زندگیام برایم رضایتبخش است، اما متاسفانه زندگی است و حسرت و حرمان جبرانناپذیرش... شکر.
علاقه به بازیگری، شما را به دورههای آموزشی مرحوم سمندریان کشاند. جایگاهی که امروز دارید، چقدر به ذهنیت آن روزهایی که با عشق به کلاس استاد سمندریان میرفتید، شباهت دارد؟
حال و هوای آن روزها متفاوت بود. برای من، استاد سمندریان تجلی تمام دنیای بازیگری و از معدود کسانی بود که میتوانست اندیشه هر اثر و متنی را به روی صحنه بیاورد. صحنه در کارهای او مفری بود برای تمام ناکامیهای زندگی؛ صحنهای آنقدر واقعی و مقدس که گاه جای زندگی واقعی دور از حقیقت را میگرفت. درس بازیگری که استاد سمندریان میآموخت، توام بود با اصول و اخلاق.
این روزها و بعد از گذشت سالها، آن صحنه و آن اخلاق، برایم رویایی است دستنیافتنی و البته، فراموش نشدنی.
حضور در رادیو و بخصوص کارگردانی نمایشهای رادیویی در تقدیر شما بود یا خواست خودتان. از این بابت میپرسم که خیلی زود کارگردانی در نمایشهای رادیویی را تجربه کردید؛ شما زمانی وارد این حرفه شدید که فقط باتجربهها و بزرگان نمایش و رادیو در این عرصه فعالیت میکردند و هنوز پای جوانها به کارگردانی نمایشهای رادیویی باز نشده بود.
خواست خودم بود. اساسا برایم هم در عرصه بازیگری و هم کارگردانی، سرنوشت و شانس نقشی نداشته است. هر آنچه اتفاق افتاده، خواست خودم بوده و متکی به تلاش فردیام.
در بازیگری با وجود توانایی و چهره خوبتان، فرصت تبدیل شدن به یک ستاره را پیدا نکردهاید. نخواستید یا نشد؟
اعتقادی به ستاره و ستاره شدن و بازیهایش ندارم. نمیخواستم و نمیخواهم، اما عرصههایی بود که زمانی دوست داشتم تجربهشان کنم که به نظرم سرنوشت یار نبود، هر چند دیگر خیلی هم مهم نیست.
در بسیاری از آثار تلویزیونی حتی در برخی نقشهای منفی، در شمایل زنی ظاهر شدهاید که غمگین است؛ درگیر انتخابها و تردیدهاست و نمیتواند تعیینکننده و انتخابکننده باشد و البته مورد ظلم قرار گرفته است. این الگوی تکرارشونده به انتخابهای شما برمیگردد یا دلیل دیگری دارد؟
همیشه تلاشم این است نگاه انسانی به کاراکترها داشته باشم، فارغ از مثبت و منفی بودنشان. پس در نقشهای منفی هم به دنبال دلایلی میگردم که شخصیت را وادار به منفی بودن کرده است و سعی میکنم جنبههای مثبت و خوب نقشهای منفی را پیدا کنم و نشان بدهم. به نظرم شخصیتهای مثبت یا منفی مطلق، واقعی و جذاب نیستند.
نقش ایدهآل شما، چیزی که دوست دارید روزی به شما پیشنهاد شود، چیست؟
نقش نزهت در «آیینههای روبهرو» نوشته بهرام بیضایی را خیلی دوست دارم.
شما هم از آن دسته بازیگرانی هستید که معمولا دربارهتان شایعات زیادی مطرح میشود. چه حسی به این شایعهپردازیها دارید؟
با اخبار زرد و خوانندگانشان کاری ندارم.
با دنیای مجازی چطور؟ زمانی گفته بودید علاقهای به این فضا ندارید، هنوز هم فعالیتی در این فضا ندارید؟
فضای مجازی را دوست نداشتم و ندارم اما ناچار در اینستاگرام صفحهای ساختهام.
چرا ناچار؟
برای این که صفحات قلابی زیادی به اسم من ساخته شده بود.
ارسال نظر