یادداشتهای سپیده کاشانی در سفر به جنوب
آن روز دانشآموز غایب بود یا معلم؟
عاطفه و احساس مادرانهای که از بعضی از سطور کتاب به چشم میخورد رشته در با محبت بودن زنی انقلابی به نام «سپیده کاشانی» است. این عاطفهها که در شعر او جلوه میکنند شعرش را رنگ و بویی خاص میبخشند.
به گزارش پارس ، به نقل از فارس، سپیده کاشانی (سرور باکوچی) در کاشان به سال ۱۳۱۵ دیده به جهان گشود. با شروع انقلاب اسلامی تمام توان او، معطوف دفاع از ارزشهای انقلاب شد. امروزه بیشتر او را به عنوان یک شاعر قابل توجه انقلاب می شناسند تا یک نویسنده، اما حقیقت این است که او در دوران دبیرستان، با نوشتن قطعات ادبی فعالیت خود را آغاز کرد و در سال های شاعری اش به این گونه از نوشتن نیز توجه نشان داده است.
کتاب « حکایت آنان که بقا را در بلا دیدند» یادداشت های دو سفر به جنوب این زن شاعر عصر انقلاب است. او در این کتاب در عین این که خاطره هایش از سفر به جنوب را می نگارد، با نثری آهنگین همان قطعات ادبی (نثرهای شاعرانه) اش را به ذهن متبادر می کند؛ نثرهای شاعرانه ای که حقیقت را به تصویر می کشند؛ نثرهای شاعرانه ای که فقط تخیل و صور خیال نیستند؛ نثرهای شاعرانه ای که فقط صنایع لفظی و معنوی نیستند؛ نثرهای شاعرانه ای که باری از اندیشه را بر دوش دارند؛ اندیشه ای به رنگ ارزش های پاک انقلاب اسلامی و دفاع مقدس:
« امروز اگر آموزگاری بر سر کلاس درس، دانش آموز خود را نمی یابد، آدرس او در پت خاکریزهای نو احداث خرمشهر است و معلم می ماند که دانش آموز غایب است یا خودش! این دانش آموزان سربازانی هستند که شاید هفده سال پیش هم دنیا نیامده بودند، اما همه در صف مردانی هستند که در اولین پرتو عنایت محمدی (ص) بر این آب و خاک در آغوش مادران خود پرورده می شدند»
(حکایت آنان که بقا را در بلا دیدند، ص ۱۱)
به زعم نگارنده این سطور، نثر سپید کاشانی در کتاب مذکور همسایه دیوار به دیوار سیدنا الشهید مرتضی آوینی است. اگر نظری به کتاب وزین و قدرتمند ایشان در حوزه عاشورا « فتح خون» بیندازیم، تا حدودی گفته این جانب جامه عمل خواهد پوشید.
باور سپیده کاشانی در نثرهای « حکایت آنان که بقا را در بلا دیدند» را می توان به تماشا نشست:
« تاسیس گروه الله اکبر، کار شریف بود. وقتی یک روز رزمنده ای خود را نزد او منتصب به گروه ضربت « عقرب» خواند، او خندید و گفت این افکار کهنه شده. اگر اخلاص داری با نام خدا بجنگ. بعد از آن گروه ضربت الله اکبر شکل گرفت»
(همان ص ۱۲)
مرحوم کاشانی در تصویر شگفتی که از زبان مادر رزمنده ای بیان می کند، واقعیت را به گونه ای روایت می نماید که در آن فقط و فقط صداقت و عشق موج می زند:
« مادر شهید حسین از لحظه رویارویی با پیکر گلگون جوانش چنین یاد می کند: وقتی شنیدم که فرزندم را به شهر آورده اند، به استقبالش رفتم. وقتی بنا به اصرار خودم جنازه حسین را به من نشان دادند تا برای آخرین بار وداع کنم، جلو رفتم و در کنار او زانو زدم. پوشش از رویش برگرفتم. خواستم لبهایش را ببوسم، دیدم دندان هایش را شکسته اند. خواستم چشمانش را ببوسم، دیدم از حدقه بیرون آورده اند. گوش های حسین را نیز با درفش کینه بریده بودند. چه بگویم؟ که در تمام بدن نازنین و مطهر او جای سالم یافت نشد! »
(همان ص ۱۵)
و پس از پایان این روایت تلخ و حماسی با یک نتیجه گیری واقع بینانه شیعی این قسمت را پایان می بخشد:
« و این طاقت و صلابت مادرانی است که پسران از حضور سایه سارشان همواره تاریخ شکرگزار و سرافرازند. رزمندگان خوزستان اینک از مادران خود تائید و تشویق می گیرند. آن ها و ما همه از مادران زمانه در عجبیم! »
(همان ص ۱۵)
سخن های بهروز (سپاهی اندیشمند هفده ساله) متولد آبادان است که روایت های تلخی از روزگاران حماسه و عشقی است که بهروزها آفریدند:
« یک روز بالای درختی مشغول دیده بانی بودم که دشمن مرا دید و آن درخت را به رگبار بست. خودم را به زمین انداختم و از آتش بار دشمن رهایی یافتم. تیری مماس با سرم رد شد و تکه ای خمپاره به پایم نشست. گیج شده بودم. ناگهان متوجه شدم یکی از برادرانم سرش با تیغ ترکش خمپاره به هوا پرید. هیچ گاه فراموش نمی کنم لحظه ای که برادر شهیدم مثل مرغ سرکنده روی خاک پرپر می زد. »
(همان ص ۱۸)
کتاب « حکایت آنان که بقا را در بلا دیدند» سراسر واژه های گلگونی است که راوی آن زنی اندیشمند و شاعر است. شاعری که از دل پرجوش و خروشش گدازه های درد بیرون می آید.
سخن های روشنگرانه و بیّن « سپیده کاشانی» در کتاب مذکور برای اثبات حقانیت ارزش هایی ست که شهیدان لاله گونی برای دفاع از آن ها سر و جان داده اند.
سراسر کتاب مشاهدات عینی مرحوم کاشانی است که با دیده ای بینا و جزءنگر آن ها را در لفافه ای از واژه هایی به رنگ درد و عشق نگاشته است.
عاطفه و احساس مادرانه ای که از بعضی از سطور کتاب به چشم می خورد رشته در با محبت بودن زنی انقلابی به نام « سپیده کاشانی» است. این عاطفه ها که در شعر او جلوه می کنند شعرش را رنگ و بویی خاص می بخشند:
« برادر مبارزم، زمزمه کن بهار را
بچین ز شاخه یقین، میوه انتظار را
بهار شد، بهار شد، وطن چو لاله زار شد
تا که شمارد این همه لاله بی شمار را
… »
« سپیده کاشانی» از زمره شاعران زن عصر انقلاب اسلامی است که توانست در عرصه شعر و نثر جایگاه قابل تحسینی را کسب کند. وی در ۲۳ بهمن ۱۳۷۱ درگذشت و بنا به وصیت خودش در بهشت زهرا (س) در جوار شهیدان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی به خاک سپرده شد.
پیشنهاد می گردد خواندن کتاب « حکایت آنان که بقا را در بلا دیدند» که توسط انتشارات موسسه انجمن قلم ایران در ۱۷۰ صفحه منتشر شده است، را از دست ندهید.
ارسال نظر