پس از قرن ‌ها استبداد شاهنشاهی در ایران، در دوره مشروطه نسیم آزادی خواهی و عدالت طلبی در جامعه سیاسی ایران وزیدن گرفت. جامعه تشنه آزادی خواهی، خسته و پریشان احوال از بی ‌عدالتی و استبداد شاهان به حرکت درآمد و جنبشی را شکل داد که فصل نوینی در تاریخ معاصر ایران را رقم زد. جنبش مشروطیت که در ابتدا به‌ دنبال عدالت، در سودای استقرار عدالت خانه بود خیلی زود خواسته‌ های مهم تر و اساسی ‌تری را مطرح کرد.

جنبش مشروطه نه تنها در آرمان ‌ها پیروز بود بلکه تا قبل از صدور فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه نیز فصلی پر افتخار را رقم می‌ زند. در این دوران اعتراضات مردمی‌ به شیوه ‌ای موثر سازماندهی شده و به‌ رغم ممانعت ‌های دستگاه سلطنت توانست خواسته خود را به کرسی بنشاند. این اتفاق در شرایطی رخ داد که جامعه آن روز ایران فاقد نهادهای مدنی لازم برای سازماندهی توده ‌ها بود.

در واقع عناصر تاثیر‌گذار بر جامعه ایران را روحانیون، روشنفکران، بازاریان، رهبران ایلات و دستگاه سلطنت تشکیل می ‌دادند که هیچکدام از این بخش ها به اندازه روحانیون از توان بالا و سازمان گسترده برای بسیج افکارعمومی برخوردار نبودند. علما و روحانیون طراز اول نظیر آخوند خراسانی، میرزا عبدالله مازندرانی و میرزا خلیل تهرانی در نجف، سید‌عبدالله بهبهانی، سید‌محمد طباطبایی و شیخ فضل ‌الله‌ نوری در تهران، مجتهد تبریزی و ثقه ‌الاسلام در تبریز، آقا نجفی و حاج ‌آقا نورالله اصفهانی در اصفهان، محلاتی و مجتهد لاری در فارس و... نقش مهمی‌ در برانگیختن توده مردم در راستای شکل ‌گیری، پیروزی و تداوم نهضت مشروطه ایفا کردند.

در این بین مراجع نجف از آغاز مبارزه یعنی مهاجرت علما به قم حمایت خود را از نهضت اعلام کردند و معمولاً این مراجع یک اطلاعیه و بیانیه را به صورت مشترک صادر می ‌کردند. از مجموعه اعلامیه‌ ها، بیانیه ‌ها، پاسخ‌ ها و فتاوای این مراجع عالی ‌قدر استنباط می ‌شود که آنها به مشروطه به‌ عنوان ابزاری جهت حفظ اسلام و اجرای قوانین اسلام و همچنین حفظ استقلال سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور می ‌نگریستند و مشروطه را هم ‌تراز حفظ اسلام می ‌پنداشتند.

بدین ‌ترتیب مجتهدین طرفدار اصلاحات، طلایه‌ دار جنبش عمومی شدند؛ چرا که از این طریق قادر بودند پیام فعالان را با اقتدار و اراده خود، در هم آمیزند. از این رو می ‌توان روحانیون را مهم‌‌ ترین نیروی پشتیبان انقلاب مشروطه محسوب کرد. زیرا اگر آنان انقلاب را تأیید نمی‌ کردند مسلماً در نطفه خفه می ‌شد.

امام خمینی می فرماید:‌«در جنبش مشروطیت همین علما در رأس بودند، اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت. این قدر که آنها می‌ خواستند که مشروطه تحقق پیدا کند و قانون اساسی در کار باشد، شد.»

بنابراین روحانیت شیعه باتوجه به منزلت اجتماعی خود تلاش خود را جهت محدودکردن استبداد شاهنشاهی قاجار و تاسیس مجلس شورا و تدوین قانون اساسی در راستای اصول اساسی اسلام و منافع عمومی مردم به کار گرفت. از این رو می‌ توان یکی از جنبه‌‌ های بارز انقلاب مشروطه را حمایت روحانیون از آزادی‌ خواهان به حساب آورد. این امر تقریباً در تاریخ جهان بی‌ بدیل است و به همین دلیل نتایج مجتهدان از نهضت مشروطه و تکفیر عملی شاه توسط آنها، از دید هیچ ‌کس پنهان نمانده است.

حتی فردی همچون احمد کسروی که از مخالفان سرسخت دخالت روحانیون در سیاست به شمار می ‌آمد، نقش عالمان در پیروزی مشروطه را نادیده نگرفته تا جایی که می نویسد:"این نکته را نباید فراموش کرد که مشروطه را در ایران علما پدید آوردند. در آن روزها که در ایران غول استبداد درفش افراشته، کسی را یارای دم زدن نبود، تنها علما بودند که دل به حال مردم سوزانیده گاهی سخنانی می‌ گفتند. نمی ‌گویم دیگران چیزی نمی ‌فهمیدند؛ می ‌گویم یارای دم زدن نداشتند. شماره‌ های حبل ‌المتین را بخوانید. در آن زمان که توده انبوه در بستر غفلت خوابیده و هرگز کاری به نیک و بد کشور نداشت در بسیاری از شهرها علما پیشقدم گردیدند. بنیاد مشروطه را علما گذاردند."

یا در جای دیگری اشاره می کند:"آنچه مشروطه را نگه‌ داشت، پافشاری‌ های مردانه دو سید ـ بهبهانی و طباطبائی ـ و ‌آخوند خراسانی و حاج شیخ مازندرانی بود. اینان،‌ با فشارهایی که دیدند و زیان ‌هایی که کشیدند،‌ از پشتیبانی مجلس و مشروطه بازنایستادند و آن را نگه داشتند."

بدین ‌ترتیب مشاهده می‌ شود که از یک سو پایگاه وسیع مردمی ‌به عنوان مهم ترین عامل قدرت روحانیت محسوب می‌ شد و از سوی دیگر روحانیون به ‌عنوان تنها پناهگاه مردم در برابر ظلم و ستم حاکمان به شمار می ‌رفتند. از این رو روشنفکران غربگرا نیز با آگاهی از قدرت و نفوذ عظیم روحانیان در دل مردم می ‌کوشیدند، به این کانون قدرت نزدیک شوند و خواسته‌ های خود را در پوشش اسلام و شریعت بیان کنند.

شاید بتوان نقطه اجماع نخبگان وقت جامعه از روحانیون گرفته تا روشنفکران را بر روی محدود کردن اختیارات شاه دانست. استقرار نهادهای مدنی مانند پارلمان از جمله راه‌ هایی بود که می ‌توانست قدرت شاه را محدود کند. این خواسته همچون تیری بود که از کمانی بیرون می ‌رفت که یک سر آن بی‌ عدالتی و سر دیگر آن ضدآزادگی بود. دستگاه شاهنشاهی در محدودکردن آزادی مردم و نخبگان و استقرار بی ‌عدالتی آنقدر افراط به خرج داد که دو سر کمان به شدت به هم نزدیک شدند و در سرانجام در یک بزنگاه تاریخی تیر مشروط کردن قدرت از این کمان بر سینه سلطنت فرود آوردند.

گستره اعتراضات سرانجام مظفرالدین شاه را مجبور به پذیرش خواسته ملت و صدور فرمان مشروطیت کرد. اما همه چیز این گونه ختم به خیر نشد. بعد از صدور فرمان مشروطه اختلافات فکری و منافع شخصی بیشتر خود را نمایان کرد تا جایی که منازعات شدیدی بین رهبران جنبش در گرفت. در نتیجه این منازعات روشنفکران سکولار موفق شدند روحانیون پیشروی جنبش را به حاشیه بکشانند. در ادامه اما افراط گری اشخاصی چون یپریم خان ارمنی و شیخ ابراهیم زنجانی در کنار عدم انعطاف شیخ فضل‌ الله نوری، کار جنبشی که قرار بود به مشروط کردن قدرت مطلق بینجامد را به جایی رساند که با اعدام شیخ استبداد جمعی را به نمایش گذاشت.

بدین ‌ترتیب مشروطه ایرانی گرچه در آرمان ‌ها پیروز شد و هنوز هم جامعه ایران به دنبال مشروطه خواهی است ولی در عمل به بازتولید استبداد پرداخت استبدادی که آخوند خراسانی از آن به‌ عنوان «استبداد مرکب» یاد می‌ کند.

منبع: نشریه کرماشاه فردا