چرا پیامرسانها در جامعه ما دردسر ایجاد میکنند؟
در یک دستهبندی قدیمی، فرهنگهای مردمان جهان را بر اساس میزان وابستگیِ ارتباط بینفردی به بافت تعامل، در یک طیف گسترده به سرکردگی دو دسته جای میدهند.
محمد معماریان نوشت: لابد تاکنون برایتان پیشآمده است که پیامی از طریق خدمات پیامکی یا پیامرسانها برای یک همکار، استاد، دوست یا شریک عاطفی ارسال کردهاید و جوابش با تأخیر به دستتان رسیده باشد. ممکن است در این میان هزار و یک فکر به ذهنتان خطور کند: لابد همکاریمان به بنبست خورده است؟ شاید استاد از کارم راضی نیست؟ آیا دوستم به دردسر افتاده است؟ نکند از من دلخور است؟ شاید هم طرف مقابل میخواهد با یک خبر خوب، غافلگیرم کند؟ یا مثلاً پیامی را برای شروع صحبت بنویسید اما در ارسال آن مردّد بمانید. آیا ادبیات مناسبی برای آغاز به کار بردهاید؟ طرف مقابل چه برداشتی از کلماتتان میکند؟ اصلاً چه حس و حالی دارد؟ بالاخره قدری از آداب صحبت، تابع حال و هوای طرف مقابلاند.
یا مثلاً تقاضای کمک مالی یا غیرمالی از سوی یک دوست دریافت کنید. چقدر نیازمند یاری شماست؟ آیا یکی از دهها نفری هستید که این پیام را با همین متن دریافت کرده است، یا به تعبیر مصطلح فقط به شما رو آورده است؟ آیا پیام او بیشتر جنبه خواهش دارد یا آمرانه به نظر میآید؟ نیازش همان است که در پیام آمده است یا مراعات کرده است؟ یا مثلاً یک پیام «سلام» برای کسی از آشنایانتان بفرستید و پاسخ «سلام» دریافت کنید و آنگاه مردّد باشید که آیا این پاسخ خشک است یا معمولی یا شاید هم پرعاطفه؟ حتی اگر پاسختان را با شکلکی مثل «سلام» هم دریافت کرده باشید، باز ممکن است سناریوهای متعددی در ذهنتان شکل بگیرد که این پیام را پیچیدهتر از معنای ظاهریاش تفسیر کند چون به هرحال این حروف «خشک» بهسختی میتوانند «لحن» را منتقل کنند. موضوع چیست؟ شاید بگوییم ذهن است دیگر؛ که با هر اشارهای، هزار و یک راه میرود. ولی همه ذهنها اینقدر مستعد سناریوسازی نیستند. یا حداقل برخی فرهنگپژوهان چنین ادعا میکنند.
در یک دستهبندی قدیمی، فرهنگهای مردمان جهان را بر اساس میزان وابستگیِ ارتباط بینفردی به بافت تعامل، در یک طیف گسترده به سرکردگی دو دسته جای میدهند.
در دسته اول از فرهنگها که انتقال منظور وابستگی کمتری به بافت صحبت (یعنی همه مشخصات صحبت منهای کلمات استفاده شده) دارد، اصل زحمت ارتباط بر عهده کلمات است. ولی در دسته دوم مثل فرهنگ ما که بیشتر وابسته به بافتاند، نقش کلمات در انتقال معانی قدری کمرنگتر میشود؛ محیط، زبان بدن، اشارات، آداب اجتماعی مثل تعارف، ضرباهنگ صحبت و حتی سکوتها بار قابل توجهی از مفاهمه میان دو طرف را بر دوش میکشند؛ باری بهمراتب بیشتر از آنچه در دسته نخست تحمل میکنند.
شاید اکنون روشن باشد که چرا فرهنگهای دسته اول، با فناوریهای متنمحور مثل پیامک و پیامرسان کمتر به مشکل میخورند و چرا این فناوریها در فرهنگهای دسته دوم مستعد بروز انواع و اقسام سوءتفاهمها هستند. تلاش برای ارزشگذاری میان این انواع فرهنگها کار سادهای نیست و چنین تلاشی بهاحتمال زیاد بار ایدئولوژیک به خود میگیرد. منتهی اگر با استدلالهای فوق موافق باشیم، که تحقیقات تجربی متعددی هم در حمایت از آنها وجود دارد، میتوان گفت که این فناوری خاص به درد بعضی فرهنگها بیشتر میخورد و برای برخی فرهنگها بیشتر دردسرساز است. پس این پدیده شاید یک نمونه جذاب از مواردی باشد که فناوری صرفاً یک ابزار بیطرف نیست، بلکه حامل و تقویتکننده و گاه تحمیلگر یک فرهنگ هم هست؛ فرهنگی که محل تولد آن فناوری بوده است. یا به تعبیر دیگر، اینجاست که فُرم فناوری از جهاتی مؤثرتر از محتوای آن عمل میکند. این بحث ناگزیر به این پرسش میانجامد که چه باید کرد؟ میتوان طیفی از واکنشها را ردیف کرد؛ از تسلیم شدن در برابر محتوای فرهنگی موجود در فُرم فناوری، تا تلاش برای تبدیل آن به عرصه مقاومت یعنی تلاش برای آنکه فناوری را به استخدام مقاصد خود درآوریم، تا توسعه نسخههایی بومی که کارکردهای اصلی فناوری را متناسب با فرهنگمان عرضه کنند. هر گوشه این طیف از واکنشها، نقاط قوت و ضعف خود را دارد که در جای خود قابل بررسی است.
ارسال نظر