بازخوانی یادداشت دیوید تامسون درباره آخرین فیلم کوبریک در هفدهمین سالگرد نمایش‌اش هفته گذشته هفدهمین سال نمایش آخرین فیلم کارگردان اسطوره‌ای سینما، استنلی کوبریک بود. کوبریک «چشمان کاملا بسته» 12 سال بعد از «غلاف تمام فلزی» دوباره به سینما برگشت. فیلم حالا برای طرفداران استاد بزرگ سینما تبدیل به وصیت‌نامه و یک اثر به یادماندنی شده که بعضی‌ها از آن به عنوان شاهکار هم یاد می‌کنند اما منتقدان تراز اولی مثل دیوید تامسون هم بودند که بعد از دیدن فیلم آن را ضعیف‌ترین کار کوبریک ارزیابی کردند. بد نیست در سالگرد نمایش فیلم یادداشت نه چندان مثبت تامسون را روی فیلمی بخوانید که محبوب خیلی از سینما دوستان است.
 
مردی که همه چیز را درباره فیلمسازی می‌دانست!
 
 تامسون این یادداشت را در کتاب «این‌ فیلم‌ها را دیده‌اید؟ معرفی شخصی 1000 فیلم تاریخ سینما»‌آورده است. کتابی که اغلب به عنوان مرجع مورد استفاده سینما دوستان و حتی فعالان سینمایی قرار می‌گیرد. این کتاب نه فقط به دلیل جامع بودنش که به خاطر نثر ادبی ویژه تامسون مورد توجه قرار گرفته است.
 
مردی که همه چیز را درباره فیلمسازی می‌دانست
 
به گزارش همشهری جوان، دیوید تامسون: در واقع «با جشمان کاملا بسته» آخرین فیلم استنلی کوبریک است. او خیلی زود بعد از دریافت نسخه تدوین شده فیلم درگذشت و به سرعت این افسانه قوت گرفت که کوبریک قصد داشته کارهای بیشتری روی فیلمش انجام دهد. اما دست آخر خیلی سخت است که بخواهیم آن گرداب اساسی و مهم را نادیده بگیریم: یعنی فاصله بین مردی که همه چیز را درباره فیلمسازی می‌دانست اما به اندازه کافی درباره زندگی یا عشق یا رابطه نمی‌دانست.( به نوعی در طول سال‌ها این موضوعات از فیلم‌هایش کنار گذاشته شده بودند) نه اینکه بگوییم فیلم‌ برای مجذوب کردن مخاطب دچار کمبود می‌شود یا در ایده‌های مهیج و نقشه‌ها و دسیسه‌هایش کم می‌آورد. سلطه کامل کوبریک بر فیلم و استادی و مهارت او را کاملا می‌توانید حس کنید. 
 
مردی که همه چیز را درباره فیلمسازی می‌دانست
 
موضوع فقط اینجاست که به نظر می‌رسد استاد فراموش کرده توانایی و مهارت و حاکمیتش در فیلمسازی باید خیلی بیشتر از این‌ها با ارزش‌تر از مثلا برتری در شطرنج یا جلا و زرق و برق ظاهری به نظر برسد یا شاید هم اصلا کوبریک از کشف و درک این موضوع‌ها دست کشیده بود.
بیل و آلیس هارفورد در منهتنی زندگی می‌کنند که می‌توانسته در استودیوهای پاین وود ساخته شود. بیل دکتر است و آلیس مادر بچه‌هایش. آنها همچنین درست شبیه تام کروز و نیکول کیدمن هستند که در آن زمان احتمالا جنجالی‌ترین زوج رمانتیک در سرتاسر جهان بودند. آنها به یک مهمانی خیلی ناخوشایند می‌روند و به روشی خیلی ظریف و ملایم با غریبه‌ها رابطه‌های زودگذر برقرار می‌کنند.
 
مردی که همه چیز را درباره فیلمسازی می‌دانست

 مهمانی‌های این چنینی به جز برای معامله‌های تجاری گزاف و قرار و مدار برای ترور آدم‌های مهم به چه کار می‌آیند؟ همه این قراردادها هم بالای میزهای بیلیارد اتفاق می‌افتند.

بعدتر، آلیس به بیل درباره گذشته‌اش اعترافاتی می‌کند. حرف‌های او به صورت یک فیلم آبی و سفید واضح و روشن در ذهن بیل جان می‌گیرد. این افکار دائم در ذهن بیل مرور می‌شوند و او را به خیانت نزدیک و نزدیک‌تر می‌کنند. بیل وارد یک زنجیره از اتفاقات مضحک می‌شود که در جایی شبیه یک مهمانی بی‌بندوبار پایان پیدا می‌کند. از آن مهمانی‌هایی که درباره‌اش همیشه به شما هشدار می‌دهند. جایی که احتمالا زنی کشته می‌شود. 
 
مردی که همه چیز را درباره فیلمسازی می‌دانست

یا شاید هم از فرط ملالت و بیزاری مرده باشد؟ جشمان کاملا بسته از داستان رویایی (Traumnovelle) آرتور شنیتسلر اقتباس شده است و فردریک رافائل کتاب بامزه و گیرایی در این رابطه نوشته که چطور شد او را برای نوشتن فیلمنامه به همراه کوبریک خبر کردند. کتاب درگیر کننده‌ای است. این اولین قرارداد روشنی بوده که سرنوشت این فیلم را تعیین کرده است.
 
مردی که همه چیز را درباره فیلمسازی می‌دانست
 
ساخته شدن این فیلم به اندازه آبدیت طول کشید: از هاروی کایتل و جنیفر جیسون لی نماهای زیادی فیلمبرداری شد اما در نهایت زوج کروز و کیدمن جاشنین‌شان شدند. بازی‌های مکمل گزنده و هشیارانه زیادی در فیلم داریم؛ از تاد فیلد، اسکای دومونت، رید سربدزیجا، لی‌لی سوبیسکی تا آلن کامینگ. سیدنی پولاک هم با فیلم همکاری سنگین و وزینی داشته است. به نظر می‌رسد کروز تجربه، دانش و مهارت بودن در لحظات مختلف این فیلم را ندارد و خیلی ناراحت و پریشان است در حالی که کیدمن به نظر گوش به زنگ، هوشیار و گناهکار است. 

راستش به این قضیه فکر می‌کنم که در دل «با چشمان کاملا بسته» فیلمی وجود داشت که باید ساخته می‌شد. فیلمی که در آن کیدمن( با چهره مبدل کمیک و وحشی) به سمت بیل فرستاده می‌شد تا او را به بیراهه و انحراف بکشاند و بیل می‌ّبایست جیم کری می‌َشد. الان اصلا شوخی نمی‌کنم. این وحشت قلابی وحشتناک فیلم برای کمی انفجار و هیاهوی کمیک دارد فریاد کمک سر می‌دهد. اسمش آلیس در نیویورک باشد، نه؟

 
 لس تومکینز و روی واکر طراحی صحنه را انجام داده‌اند، لری اسمیت مسئول نورپردازی بود و ماریت آلن لباس‌ها را طراحی کرده است. موسیقی فیلم متنوع، روشنفکرانه و تا حدی لاف زن و گزافه گوست؛ درست مثل اینکه نسخه روشنفکرانه‌ای از برنامه اسم آهنگ را بگو باشد.(name that tunr اسم یک مسابقه تلویزیونی آمریکایی است که در آن دو گروه را روبه‌روی هم قرار می‌دهند تا اطلاعات‌شان درباره آهنگ‌ها را با هم مقایسه کنند-مترجم) شوکه کننده است وقتی متوجه می‌َشویم زمان فیلم فقط 159 دقیقه است. هر قاب آن به آدم حس یک زندان را می‌دهد.