نگاهی به فیلمسازی که وطنفروشی نکرد
سینمای کیارستمی وامدار زیبایی است و ناتورالیسم نهفته در آثارش روح زیستن و چگونه مردن را نمایان می سازد، در واقع زندگی و مرگ دو روی نگاهی است که همیشه سایه اش بر آدمی هموار بوده و دلی کهربایی و روحی آسمانی برای به تصویر درآوردن چنین برهانی نیاز است.
واقعا آدم های عجیب و بی بنیه ای هستند برخی رسانه ها و هنرمندان و قلم به دستانی که رو به قبله غرب زندگی و روزگار خود را می گذرانند؛ همان ها که هر اتفاقی ولو تلخ و حتی وقوع مرگ هنرمندی برایشان بهانه ای است برای گزارشی بی خردانه نسبت به وضعیت این مملکت و مسئولان دغدغه مند و ارائه فضایی تیره و تار از اوضاع ایران اسلامی!حالا درگذشت عباس کیارستمی، کارگردان شناخته شده سینما در این چند روزه دسیسه خوبی برای دسیسه پردازان شده تا در قالب ویژه برنامه هایی، درگذشت عباس کیارستیمی به عنوان فیلمساز ایرانی را را در ادامه قهرمان نمایی از شخصیت هایی بدانند که مخالف نظام و آرمان ها هستند! برای این کار از گوشه و کنار هم نمونه های مضحکانه ای به هم می دوزند و با این مونتاژ فریبنده، انگاره های فاسد خود را به نمایش درمی آورند.
هنگامی که شبکه معاند «بی بی سی» ویژه برنامه ای برای مرگ فیلمساز با هدف ارائه این تصور که آثار کارگردان درگذشته در مغایرت با نظام است و رنگ توقیف به خود گرفته بود، میسازد و هنگامی که فیلمسازان فراری و حلقه به گوش های رسانههای غربی، مدعی العموم فیلمساز مرحوم می شوند و یادداشتی عاشقانه بر مبنای تحلیلی سیاسی ارائه می دهند، این نمایه دروغ پردازانه کامل می شود.
از این رو فرصت مناسبی است تا برای روشن سازی اذهان عممومی و در پاسخ به یاوه گویی های برخی فریب پیشگان تاریخی، تاملی به سینمای عباس کیارستمی و اندیشه های فیلمسازی اش که کاملا فارغ از نگره های سیاسی و برچسب های رسانه های غربی بود، داشته باشیم.
البته یادداشت پیش رو سعی دارد نگاهی حقیقی بر نگره فیلمسازی و جهان ذهنی مهم ترین کارگردان جهانی سینمای ایران داشته باشد و همچون رویه مرسومِ پس از درگذشت اشخاص و شخصیت های مهم تبدیل به مرثیه سرایی در باب اخلاق و نگاه عارفانه افراد درگذشته نباشد.
با همین نگاه نمیتوان از موقعیت و جایگاه ویژه کارگردان فیلم «کپی برابر اصل» در سینمای جهان گذشت که نه تنها در ایران بلکه در جهان مقلدانی مطرح مانند «نوری بیلگه جیلان» به خود گرفته است و آثار متفاوت و شکل متمایز فیلم هایش همراه با تحسین ها و ستایش بسیاری از منتقدان و فیلمسازان مطرح بوده و فیلسوف مطرحی چون ژان لوک نانسی در کتاب «عدالت، عشق، زیبایی» به تفسیر زیبایی شناسی آثار کیارستمی پرداخته است.
سینمای کیارستمی وامدار زیبایی است و ناتورالیسم نهفته در آثارش روح زیستن و چگونه مردن را نمایان می سازد، در واقع زندگی و مرگ دو روی نگاهی است که همیشه سایه اش بر آدمی هموار بوده و دلی کهربایی و روحی آسمانی برای به تصویر درآوردن چنین برهانی نیاز است و این واقعیت در کاوش های کیارستمی و از پهنای مرگ، راهی برای نمایش حقیقت زیستن از دریچه اصیل دوربین بوده است، همانطور که ژان رنوار کارگردان مطرح فرانسوی بیان داشت که «واقعیت همیشه جادوست» و واقعیت از دل جادوی ذهن و پرورش روح حاصل می شود و این جا است که ژان لوک گدارِ گران فکر می گوید: «سینما با گریفیث شروع و با عباس کیارستمی تمام می شود.»
اگر از تقسیم بندی های رایج و نگاه های بیهوده برخی بی هنران دور شویم، خواهیم یافت که اتفاقا بسیاری از آثار کیارستمی به جای مرگ اندیشی و سیاه نمایی عین زندگی بوده و همراه با طراوت جاودانگی است و این از شخصیت و روح فیلمسازی اصیل می آید که آن چه می خواسته را زندگی و فیلم کرده است و این قابل احترام می باشد؛ همانطور که عزت الله ضرغامی در یادداشتی برای مرگ کیارستمی می نویسد: « این تقسیم بندی، مسلمان و غیرمسلمان، انقلابی و غیرانقلابی، خودی و غیرخودی نمی شناسد. بعضیها برای خود کلاس و شخصیت و احترام خاص خلق می کنند که دیگران مجبورند در مراودات خود با آنها حریم داری کنند. آقای کیارستمی یکی از آن هاست.» ضرغامی در این یادداشت به رفتار قابل توجه کارگردان جهانی چون کیارستمی پرداخته که برخلاف برخی هنرمندان سیاسی که از پخش آثارشان در تلویزیون به بهانه نگاهی زاویه دار جلوگیری می کنند، اظهار تشکر از نمایش آثارش از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران می کند. رئیس سابق صدا و سیما در این باره می نویسد: « آخرین باری که به من زنگ زد؛ تصور کردم به دلیل عدم پرداخت حق رایت فیلم طعم گیلاس است که بدون مجوز ایشان از سیما پخش شده بود. آماده بودم تا عذرخواهی کنم ولی مثل همیشه در کمال ادب، دوستانه و محترمانه گفت، از اینکه فیلم من را در سیما پخش کرده اید تشکر می کنم و گفت که به هیچ وجه از این بابت پولی دریافت نخواهد کرد.»
حالا برخی فریبکاران معاند با نظام از مرگ چنین شخصیتی، ردایی فریبنده برای خود دوخته اند و بهمن قبادی که در اوج فتنه 88 طی نامه ای، استاد فیلمسازی اش را متهم به سکوت و عدم همراهی با مردم دانسته بود! زارنگاری از مرگ کیارستمی می کند.
همان فیلمساز ضد ایرانی که برای کارگردان «خانه دوست کجاست؟» نوشته بود: « آقای کیارستمی عزیز! در این روز های حساس و سرنوشت ساز چه بخواهی چه نخواهی، چه درست چه نادرست، تنها معیار شرف و عزت و افتخار، همراهی با مردم و همراهی نکردن با مخالفان مردم است. شما با حرف هایت، ما را از اعتراض کردن در جشنواره ها و پیوستن به مردم و فیلمسازی درباره مشکلات اجتماعی و سیاسی نهی کرده ای. مردم سکوت هنرمندان را فراموش نخواهند کرد.»
بهمن قبادی که با فیلم سخیف «فصل کرگدن» و فیلم زیرزمینی «کسی از گربه های ایرانی خبر نداره» حقیقت دروغین خود را نمایان کرده بود، در همان نامه معروف در سال 88 به اعتراض درباره سخنان کیارستمی درباره علاقه به ماندن و فیلمسازی در ایران پرداخته و نوشته بود: « گفته ای: «... جایی که شب ها میتوانم آرام بخوابم، خانه ام است...» چطور می توانی در شرایطی که همه دنیا می دانند هر روز چه بر سر جوانان ایران می آید، آسوده بخوابی؟ چطور می توانی درحالی که مردم ایران خواب خوش ندارند و در بیم آینده ای تاریک برای فرزندانشان به سر می برند، شبها آرام بخوابی؟» و این نگاه معاند کارگردانی از جنس قبادی با نگاه وطن دوستانه کیارستمی چنین قابل مقایسه است، وقتی کارگردان «طعم گیلاس» گفت: « اگر درختی را که ریشه در خاک دارد از جایی به جای دیگر ببرید، آن درخت دیگر میوه نمی دهد و اگر بدهد آن میوه دیگر به خوبی میوهای که در سرزمین مادری اش می تواند بدهد نیست. این یک قانون طبیعت است. فکر می کنم اگر سرزمینم را رها کرده بودم درست مانند این درخت شده بودم.» و این همان فیلمسازی است که کارگردانی چون ابراهیم حاتمی کیا با نگاهی مغایر در اندیشه و فیلمسازی، در پیام تسلیتش او را «اصل ترین قلندر سینمای ایران» می خواند.
فیلمسازانی چون بهمن قبادی، جعفر پناهی و محسن مخملباف با نگاه کینه ورزانه و غیر شفاف و تقلبی خود در آثاری وهم گرایانه دم از سینمای کیارستمی می زنند و این غبار نشسته در نگرههایی دورافتاده و فیلمسازان کپی کار را نشانی با اندیشه های اورژینال فیلمسازی چون کیارستمی نیست که با آثار و شخصیت هایی برآمده از زندگی می خواست درس زندگی بدهد؛ فیلمسازی که قاب هایش را از دل طبیعت و مفهوم زندگی می جست و سینما برایش ابزاری در نمایش رازهایی اصیل از حقیقت بودن بود، همان گونه که فیلمنامه نویس و نمایشنامه نویس مطرحی چون ژان کلود کریر در بخش هایی از مقدمه ای که بر کتاب «عباس کیارستمی و درس هایی از سینما» به این نکته اشاره کرده که عباس کیارستمی تنها سینماگری است که می تواند درس سینما بدهد اما خود درسی نگرفته است.
با این تفاسیر مهم نیست که جایزه های معتبری مانند نخل طلایی جشنواره فیلم کن، شیر نقرهای جشنواره فیلم ونیز و جایزه های افتخاری پیر پائولو پازولینی و روبرتو روسلینی و دکترای افتخاری دانشگاه اکول نرمال سوپریور و دکترای افتخاری دانشگاه پاریس را گرفته باشی و فیلمسازان مهمی مانند ژان لوگ گدار و مارتین اسکورسیزی و آکیرا کوروساوا برایت متن و نگاهی ستایش آمیز نوشته باشند. مهم این است که راه و نشانی که برگزیده ای براساس روح و نگاهت انتخاب شده باشد و در چرخش روزگار صیقل بخورد اما گمگشته نشود و کیارستمی در عین حالی که در مقوله هنر، انسانی جستجوگر بود اما گمگشته راه نبود و حتی خود چراغ راه فیلمسازانی بسیار شد و با وجودی که خیلی ها خواستند از روی دست شاگرد ممتاز هنر تقلب کنند اما نتوانستند و خود و آثارشان به ارزنی ناچیز در سینما تبدیل شد و تنها ژستی «کیارستمی وار» به خود گرفت، چرا که اصولا هنر و نگارش امری تقلیدناشدنی است و از تقلید به تکرار خواهی رسید و از تکرار به روزمرگی و مرگ هم پشت دروازه روزمرگی کمین کرده و پایان حیات هنری و قوام انسانی را با همه هیاهوهای روزگارِ صد چرخ به همراه خواهد آورد.
برخلاف نگاه بسیاری که براساس دیدگاهی خرده نگر، سینمای کیارستمی را محصول نگاهی خموده و بیمارطلب و تاریک می دانند، آثار وی عین زندگی است و شادابی دارد و در عین داشتن ظاهری از مرگ، سرشار از طراوت زندگی بوده و روح شادماندگی دارد وگرنه چگونه می توان در اوج زلزله دهشتناک رودبار، دوربینت رو به آسمان زیستن باشد و قاب هایت «زیر درختان زیتون» پهن شود و چگونه با وجود مرگ یابی کاراکتر «بدیعی» در فیلم «طعم گیلاس» بتوان مفهوم زندگانی را از پس خروارها خاکِ گمگشته جست؟
برخلاف آنها که سینمای کیارستمی را محصول نگاهی آوانگارد در فرم بیان سینمایی و لحنی مینی مال در روایت پردازی و نگاهی دورافتاده و نادیده در قصه نگاری سینما می دانند، برخی آثار کیارستمی و به خصوص اولین ساخته هایش در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به پیروی از سینمایی داستانی است و حتی در فیلمی به اصطلاح جشنواره ای مانند «طعم گیلاس» هم چنین حس قصه گویی رعایت شده است. حالا فیلمساز چه سیری را پیموده و چه نگاهی را روشن ساخته که به عمد در آثاری بسیار به دنبال دنبال سازی جهانی غیر معمول در شکل و روایت سینمایی است، از جهان بینی و سلیقه پرورش یافته اش می آید و همانطور که عنوان شد مهم این است که خودت باشی و پیرو جهان دلت در راهی که می پیمایی.
و کیارستمی بدون هرگونه رتوش و فتوشاپ که در این دوران به وفور از فیلمسازان وطنی و غیروطنی دیده ایم، خودش بود؛ «مثل یک عاشق» و هیچ کپی شده ای نمی تواند مانند اصلش شود، چرا که «خانه دوست» را باید با گام هایی از آن خود پیمود.
ارسال نظر