سیروس ذوالفقاری در صبح نو نوشت: ادعای بی‌بیسی فارسی در چند روز مانده به سالروز درگذشت امام خمینی درباره چراغ سبز نشان دادن ایشان به هیات حاکمه آمریکا همان زمان با واکنشهای متعددی مواجه شد. بسیاری از چهرهها و رسانههای داخلی این اقدام را حرکتی در راستای تحریف شخصیت استکبارستیزی «آیتالله»توصیف کردند. حالا بعد از حدود یک ماه از آن رویداد، رسانه بریتانیایی گاردین هم در یادداشتی به طور تلویحی اعلام میکند که ادعای بیبیسی محلی از اعراب ندارد و اسناد تاریخی، آن را تأیید نمیکنند.

گری سیک (استاد دانشگاه کلمبیا و روزنامه‌نگار آمریکایی که بر موضوعات مربوط به خاورمیانه و به خصوص ایران فعالیت می‌کند) گزارش اخیر کامبیز فتاحی خبرنگار بی‌بی‌سی از انتشار اسناد ازطبقه‌بندی خارج‌شده ایالات‌متحده درباره تماس با «آیت‌الله» خمینی در خلال انقلاب اسلامی را اغراق‌آمیز توصیف کرد. گری سیک به‌عنوان مقام رسمی کاخ‌سفید در گفت‌وگو با ایران در دوره ریاست‌جمهوری جیمی‌کارتر به این نکته اشاره می‌کند که «چندین دهه است همگان از این گفت‌وگوها با «آیت‌الله» خمینی اطلاع داشته و «مکاشفات» بی‌بی‌سی تنها اندکی به دانسته‌هایمان دراین‌باره می‌افزاید.»

«مکاشفات» بیبیسی همان ادعای شاه است

با این وجود، ادعاهای بی‌بی‌سی با واکنش تند آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر عالی جمهوری اسلامی مواجه شد. وی این اسناد را ساختگی و توطئه بریتانیا برای بدنام کردن خاطره «آیت‌الله» خمینی خواند. در مقابل، برای بسیاری از ایرانیان که پس از سقوط شاه از ایران گریخته بودند، گزارش بی‌بی‌سی موید ادعاهای محمدرضا مبنی بر سرنگونی وی از سوی دولت کارتر و هموار کردن راه برای پیروزی انقلاب است.مورخان متعددی از تاریخ مدرن ایران درباره شیوه پارانوئید سیاست ایران اشاره کرده‌اند. این عبارت را ریچارد اشتاتر در مقاله‌ای درباره سیاست آمریکا باب کرد. گرچه ایرانی‌ها تنها کشوری نیستند که به تئوری توطئه باور دارند، تفکرات آن‌ها عمیقاً به تجربه آن‌ها از استعمار غرب و مداخله‌گری ابرقدرت‌ها در خلال جنگ‌سرد ریشه دارد. بریتانیا و بخش فارسی بی‌بی‌سی در این میان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است که به بهترین نحو در کتاب دایی‌جان ناپلئون (رمان بسیار دوست‌داشتنی ایرج پزشک‌زاد در سال 1973) ترسیم شده است.بنابراین، آیا می‌توان نتیجه گرفت که بی‌بی‌سی واقعاً شواهد جدیدی از سرنگونی شاه توسط جیمی کارتر و حمایت از انقلاب ایران فاش کرده است؟ یا این فقط ناشی از پارانویای ایرانی است که بی‌بی‌سی برای مطرح کردن خود بدان دامن می‌زند؟

طرح آمریکایی برای دور زدن آیتالله

در هفته اول ژانویه سال 1979 طرحی آمریکایی برای ایجاد تماس با «آیت‌الله» خمینی و جلب حمایت وی برای مدیریت گذار به دوران پس از شاه در ایران کلید خورد. ولی موضوع مهم در خلاف جهت علاقه‌مندان به تئوری توطئه این است که این طرح با وتوی پرزیدنت کارتر روبرو شد. در این زمان، در دولت کارتر عمیقاً درباره چگونگی مواجهه با بحران ایران اختلاف نظر وجود داشت و مقامات ارشد آن وضعیت رو به وخامت شاه در ایران را نفی می‌کردند. ویلیام سالیوان، سفیر وقت ایالات‌متحده در ایران، اضمحلال حکومت پهلوی را پذیرفته بود و در حال طراحی پروژه‌ای برای گذار سیاسی و به دنبال پل زدن با مخالفان بود. زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر اعتماد خود را به گزارش‌های وزارت‌خارجه ایالات‌متحده از دست داده و برای پذیرش ایده مداخله نظامی آماده بود.

سایروس ونس، وزیرخارجه آمریکا نیز که درگیر پیمان سالت 2 و روند صلح مصر-رژیم صهیونیستی بود، طرح کودتا را رد می‌کرد و عقیده داشت شاه خود باید ضمن اجرای اصلاحاتی فراگیر، به فکر ایجاد دولت وحدت ملی باشد. اما سالیوان، ونس را متقاعد کرد که فرستاده‌ای را برای دیدار با «آیت‌الله» به پاریس اعزام کند. تئودور الیوت، دیپلمات برجسته آمریکایی که در ایران خدمت کرده بود برای این کار انتخاب شد ولی در لحظه آخر برژینسکی با این استدلال که این کار می‌تواند دولت نوپای بختیار را تضیعف کند، موفق شد نظر کارتر را در این باره تغییر دهد و نهایتاً رییس‌جمهور آمریکا از اعزام فرستاده به پاریس صرف نظر کرد. سالیوان با برافروختگی، در دهم ژانویه یادداشت تندی برای واشنگتن فرستاد و دخالت برژینسکی در این قضیه را شرم‌آور و اشتباهی غیرقابل جبران دانست. با این‌وجود، ونس به کارتر پیشنهاد کرد که سالیوان را به دلیل نافرمانی توبیخ نکند. کارتر هنوز درباره سرنوشت شاه و بختیار کاملاً ناامید نشده بود. برژینسکی به شدت به گزارش‌های سفارت آمریکا در تهران مشکوک بود و عقیده داشت بیش از حد در حمایت از مخالفان شاه است. روابط میان دفتر برژینسکی در کاخ‌سفید با میز ایران در وزارت‌خارجه آمریکا قطع شده بود. علاوه براین، سالیوان به‌دنبال تماس‌های خود با مخالفان بود و کسی را از گستره اقدامات خود باخبر نکرده بود. تعداد کمی از همکاران سالیوان مانند او به امکان متقاعدکردن «آیت‌الله» خمینی به همکاری با ارتش خوش‌بین بودند. به طور خلاصه، در دستگاه سیاسی آمریکا برای مواجهه با سقوط قریب‌الوقوع شاه راهبردی یگانه و یکپارچه وجود نداشت.

آمریکاییها به دنبال خرید زمان بودند

زمانی که مشاوران سیاست‌خارجی کارتر در یازدهم ژانویه گردهم آمدند، اکثریت آن‌ها قبول کردند که به احتمال زیاد کار شاه تمام است و بازگشت «آیت‌الله» و در دست‌گرفتن روند تأسیس جمهوری اسلامی از سوی وی قطعی است. از این رو به پیشنهاد آن‌ها ایالات‌متحده باید هرآنچه درتوان دارد برای بدست‌آوردن دوباره جایگاه خود در ایران انجام دهد. نهایتاً کارتر اجازه داد تا «وارن زیمرمان» دیپلمات آمریکایی و ابراهیم یزدی (یکی از دستیاران «آیت‌الله خمینی») در پاریس دیدار کنند. آیا در این هنگام کارتر به «آیت‌الله» چراغ‌سبز نشان داد؟ اینطور به نظر نمی‌رسد.

زیمرمان در دیدار با یزدی در پاریس به جای تسلیم‌شدن در برابر بازگشت پیروزمندانه «آیت‌الله خمینی»، سعی کرد یزدی را متقاعد کند که «آیت‌الله» باید زمان بازگشتش را به تعویق اندازد. آمریکایی‌ها هنوز به موفقیت دولت بختیار امید و سعی داشتند برای آن، زمان بخرند. عناصری از تهدید در پیام زیمرمان به چشم می‌خورد، ایالات‌متحده خواهان انتقال این پیام بود که در حال تلاش همه‌جانبه برای جلوگیری از وقوع کودتای نظامی است و احتیاط «آیت‌الله» در این زمینه ضروری است. زیمرمان به یزدی می‌گوید که چپ‌ها تنها نیروهایی هستند که از درگیری میان نیروهای انقلابی-ارتش منتفع خواهند شد. اسناد منتشرشده از این دیدارها نشان می‌دهد که دستیاران «آیت‌الله» خمینی نگران وقوع کودتا بوده و عقیده داشته‌اند که انقلاب تنها در صورتی پیروز خواهد شد که ایالات‌متحده ارتش را برای بازگشت امن «آیت‌الله» خمینی به تهران متقاعد سازد.

دولت کارتر ارتش را به کودتا و ازبین‌بردن مخالفان تشویق نمی‌کرد ولی این موضوع به سختی می‌تواند تأییدکننده تئوری توطئه برای سرنگونی شاه و هموار ساختن مسیر برای «آیت‌الله» خمینی باشد. ایده کودتای نظامی خونین خط قرمز کارتر به شمار می‌رفت زیرا وی حقوق‌بشر را در کانون سیاست‌خارجی خود قرار داده بود. علاوه بر این، حتی خود شاه نیز از سرکوب نظامی حمایت نمی‌کرد، چرا که واهمه داشت این موضوع به ایجاد انشقاق در صفوف ارتش و پایان هرگونه مشروعیت حتی برای سلطنت مشروطه منجر شود. در عوض، کارتر با اعزام ژنرال روبرت هایزر، فرستاده نظامی خود به تهران سعی کرد امرای ارتش را به ماندن در این کشور، حفظ یکپارچگی نیروهای نظامی و حمایت از دولت غیرنظامی بختیار تشویق کند.