دانشجویی که با "ماشینبرقی" کودکانه به جنگ بیکاری رفت
بیکاری شاید برای اقتصاد و برخی مسئولان عادی شده باشد ولی برای جوانان جویای کار هرگز نمی تواند عادی شود. هرکس به روشی از بیکاری می گریزد.
یکی از جوانانی که در شرایط امروز بازار کار برای خود منبع درآمدی فراهم کرده است مهرداد است. او با ماشین برقی کودکانه به جنگ بیکاری رفته است.
پارک مملو از جمعیت است . کودکان در حال بازی کردن و پدر ومادرها در حال تماشای بازی فرزندان خود هستند . آن طرف تر مردی تنها غرق در تفکرات خود. گوشه دیگر پارک، بساط دست فروشان گسترده است . یکی اسباب بازی می فروشد دیگری بلال. در گوشه زمین بازی بچه ها ، پسر جوان لاغر و آفتاب سوخته ای در حال سوار کردن کودکان در ماشین برقی است . بچه های در صف ایستاده اند تا یک به یک سوار ماشین برقی شوند. روی سکوی کنار صف بچه ها کتابی باز است . از این پسر جوان سوال می کنم آیا این کتاب شماست؟ مکثی می کند و می گوید: بله ، کتاب درسی ام است . من دانشجو هستم.
دانشجویانی هستند که برای ادامه تحصیل و امرار معاش خود وخانواده به دنبال شغلهای نیمه وقت هستند تا بتوانند هم کار کنند و هم درس بخوانند . یکی از این دانشجویان مهرداد است. 20 سال دارد و در ترم دوم مقطع کارشناسی دانشگاه آزاد اسلامی تحصیل می کند و با اجاره دادن ماشین برقی به کودکان در پارک کسب درآمد می کند .
مهرداد فرزند دوم از یک خانواده چهار نفره است. برادرش یک سال از او بزرگتر است. پدرش معلولیت از ناحیه پا دارد و تحت نظر بهزیستی است و مادرش خانه دار است. برادرش مسافرکشی می کند تا به همراه مهرداد با هم خرج زندگی را درآورند.
مهرداد می گوید: پیش از اجاره ماشین به بچه ها کارگر ساختمان بودم. به خاطر کاهش ساخت و سازها، کم کم بیکار شدم. به پیشنهاد عمه ام به سراغ اجاره ماشین رفتم.
از او می پرسم عمه شما در این کار است ؟ می گوید: بله ، چند سال پیش او پسر خود را به پارک می برد و در آنجا پسر عمه ام بچه ای را که با ماشین برقی بازی می کرده است را می بیند و بی تابی می کند که سوار ماشین شود .عمه ام تصمیم می گیرد برای فرزند خود ماشین برقی تهیه کند . اما به علت مبلغ بالای ماشین برقی از خریدن نوی آن صرف نظر می کند بنابراین ماشین برقی دسته دوم با قیمت پایین تری می خرد و بعد از اینکه فرزندش بزرگتر می شود به پیشنهاد یکی از دوستانش که خود نیز این کار را انجام می داده است ( اجاره ماشین برقی در پارک ) تصمیم می گیرد با گرفتن مبلغ کم از خانواده کودکان، لذت رانندگی کردن را به آنها هدیه کند . بعد از بیکار شدنم او پیشنهاد داد ماشین دسته دومی تهیه کنم و در پارک با اجاره به کودکان کسب درآمد کنم.
از نحوه اجاره این ماشینها می پرسم می گوید: اگر دو کودک در ماشین بنشینند 1500 تومان و اگر یک کودک بنشیند 1000 تومان ، این قیمت برای یک دور اطراف زمین بازی بچه هاست. ماشین را با بادکنک تزئین کرده و ضبط صوت کوچکی پشت ماشین گذاشته تا هنگامی که بچه ها رانندگی می کنند برای آنها آهنگ پخش کند .
کودکی سوار ماشین شده و با راهنمایی مهرداد شروع به حرکت می کند .خوشحالی در چهره کودک نمایان است .
از یکی از همین کودکان که سوار ماشین شده می پرسم ماشین سواری دوست داری؟ می خندد و می گوید: « بله من ماشین سواری خیلی دوست دارم . بابام اجازه نمی دهد من با ماشینش رانندگی کنم چون میگه تو هنوز بزرگ نشدی . ولی من با این ماشین گاز می دم و خودم رانندگی می کنم . اگر بزرگ بشوم یک ماشین واقعی و بزرگ می خرم .»
مادر بزرگ نوه اش را آورده تا او را سوار ماشین اجاره ای کند. همین سوال از آن مادربزرگ مهربان می کنم. پاسخ می دهد: بله ، ما توان خرید ماشین برقی را نداریم و مواقعی که به پارک می آییم او را سوار ماشین می کنم تا خوشحال شود . آقا مهرداد خیلی مواظب بچه ها است .
دوباره به سراغ مهرداد می روم از او در مورد مشتریانش می پرسم. می گوید: عمده بچه ها سنی حدود 2 تا 8 سال دارند البته سنین بزرگتر نیز که جثه ریزی داشته باشند نیز اجازه سوارشدن دارند.
می پرسم برای ایمنی بچه های کوچک چه کاری انجام می دهی ؟ می گوید: صندلی ماشین کمربند دارد. آن را می بندم و کودکان پنج سال به بالا نیاز به کمربند ندارند .
در میانه صحبتمان، عذرخواهی می کند و کمربند کودک را سفت می بندد و به راه می افتد یک دور اطراف زمین بازی کودکان می زند و باز می گردد. ماشین که به جای اولش برمی گردد کودک را با احتیاط پیاده می کند .
• درآمدی روزانه ای بین 20 تا 100 هزار تومان
از او در مورد درآمدش می پرسم ؟ می گوید: درآمدم متغیر است از 20 تا 100 هزار تومان.
از ساعات کاری اش که سوال می کنم چنین می گوید: در هفته سه روز از صبح تا بعداز ظهر در دانشگاه هستم و ساعت 5 بعدازظهر به پارک می آیم و تا 12 شب در پارک می مانم .
مهرداد در مورد تخفیفهایش به مشتریان دائمی اش می گوید: یک نیم دور برای آنها مجانی است. و برای کودکانی که امکان پرداخت کرایه را ندارند این کار را رایگان انجام می دهم .
بچه ها درصف ایستاده و منتظر هستند تا نوبتشان شود . مهرداد هنگام سوار شدن کودکان با روی خوش به آنها کمک می کند و با حرکت ماشین خود نیز ماشین را کنترل و هدایت می کند و از لذت بردن بچه ها هنگام رانندگی، خوشحال است .
چگونگی شارژ کردن ماشین را اینطور تشریح می کند: هر روز سه باطری شارژ شده با خود می آورم که تا پایان کار استفاده می شود .
در مورد مزایای کارش می پرسم می گوید: در این کار، با هزینه کم و سرمایه اندک می توان کاسبی کرد. هر شب پول نقد ولو کم به دستت می آید .این ماشین ها مانند ماشین واقعی نه استهلاک دارند و نه بنزین و بیمه کردن می خواهند.
در مورد خورد و خوراکش می گوید: داخل پارک اگر بلال باشد می خورم و اگر نبود کیکی، چیزی می خورم .شب وقتی می رسم منزل آنقدر خسته ام که دیگر میل به خوردن ندارم و زود می خوابم.
می پرسم با درآمدی که در روز بدست آورده ای چه کار می کنی ؟ می گوید: مقداری از آن را به پدر و مادرم می دهم و مابقی را برای دانشگاه و خرج تحصیلم پس از انداز می کنم.
از دلهره ها و ترسهای کارش می گوید. از نگرانی برای عدم آسیب به بچه ها در هنگام بازی و برخورد مأموران شهرداری و نیز حمل و نقل ماشین.
ماشین برقی اش را با موتور جابجا می کند. می گوید: چون ماشین بزرگ است و داخل ماشین جا نمی شود .به همین خاطر روی موتور می بندم . البته به تنهایی نمی شود . باید کسی کمکم کند .
می پرسم آیا تا به حال به خاطر حمل ماشین با موتور جریمه شده ای ؟می گوید: نه چون کوچه پس کوچه ها را بلد هستم و از آنجا می روم تا به حال جریمه نشده ام .
• شهرداری به ما مجوز دهد
دیگر هوا تاریک شده است و برای جلب توجه کودکان چراغهای ماشین را روشن می کند .
با روشن شدن چراغ های ماشین ، جذابیت ماشین برای کودکان بیشتر می شود و آنها از خانواده های خود می خواهندکه حتماً سوار ماشین بشوند .
از دیگر مشکلات شغلش چنین می گوید: به علت همراهی بچه ها در هردور زدن و مواظب بودن آنها ،در پایان شب کمر درد دارم و جواز گرفتن برای این کار از شهرداری خیلی سخت است . اگر شهرداری به ما جواز می داد می توانستیم در پارک های بزرگتر کار کنیم ودر آمد بیشتری کسب کنیم . چند مرتبه به شهرداری مراجعه کرده ام اما امکان پذیر نبوده است .
می پرسم آیا این کار را به دیگران نیز پیشنهاد می کنید ؟می گوید: بله فقط به شرط اینکه اگر کسی قبلا ً در آن پارک مشغول به کار بوده و هنوز این کار را انجام می دهد به آن پارک نرود بلکه جای دیگر و پارک دیگری را انتخاب کند .
از او سوال می کنم دوست داری بعد از پایان دانشگاه و خدمت چه کاری انجام دهی ، پاسخ می دهد: اگر شغلی مرتبط با درسی که خوانده ام (عمران ) پیدا نکردم با یکی از دوستانم سرمایه ای تهیه کنیم ودر شهر بازی زمین بازی بزرگ با تعداد بیشتری ماشین برقی اجاره کنیم و این کار را در اندازه بزرگتر انجام دهیم .
ساعت نه شب است پارک در حال خلوت شدن است . می گوید فکر کنم با رفتن خانواده ها و بچه ها دیگر مشتری نداشته باشم. با این وضع باید به یک پارک دیگر بروم شاید آنجا خانواده هایی باشند وبتوانم تا ساعت 12 شب کار کنم و بعد به خانه بروم .
چراغهای ماشین را خاموش کرد و از مردی که در آن نزدیکی بود می خواهد تا برای گذاشتن ماشین بر روی موتورش کمکش کند. با همراهی آن مرد، ماشین را روی موتور می بندد و خداحافظی می کند و می رود.
من دور شدن او را به تماشا نشسته ام. او دور می شود و این سوال به ذهنم نزدیک می شود که اینگونه شغلها، راه به کجا خواهند برد. مهرداد تا کی توان ادامه این کار را دارد. چه آینده شغلی در انتظار او و مهردادهای بسیاری است که از فرط بیکاری به آب باریکه های کوچکی دل خوش کرده اند.
ارسال نظر