پرده پوشی با لباس قناعت
کسی گناه کرده بود و برای دیگران میگفت، فکر میکرد اگر بگوید خوب است. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: این بنده خدا توجه ندارد که خدا ستر انداخته است. اقرار به گناه در مقابل خلق، خود گناه دیگری بوده و پرده الهی را دریدن و از ستر الهی قدردانی نکردن است.
دعاهای هر روز ماه مبارک رمضان، دعاهایی لقمه شده، کوتاه و فشرده است. ادعیه ماه مبارک رمضان از حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) صادر شده و منبع آن کتاب زادالمعاد و بلدالامین است. علامه امینی(ره) در صفحه 214 کتاب زادالمعاد مینویسد: از ابن عباس روایت شده که رسول گرامی اسلام برای هر روز از ماه مبارک رمضان دعای مخصوص و با فضیلتی و پاداش فراوان ذکر کردهاند.
بر این دعاها شرحهایی نوشته شده است از جمله مرحوم حجتالاسلام سیدعلی نجفی که در نیمههای شبهای ماه مبارک رمضان سال 1409 هجری قمری در مسجد قندی تهران ایراد شده است.
حجتالاسلام سیدمحمدعلی نجفی یزدی در سال 1326 هجری شمسی در شهر عارفپرور نجف اشرف به دنیا آمد. نامش را به نام مولایش امیرالمؤمنین (ع) علی گذاشتند. پدرش سیدمحمد باقر روحانی بزرگوار و اهل علم بود و جدش سیدعبدالحی در یزد صاحب کرامات بود. وی تحصیلات مقدماتی خود را در نجف گذراند و در 17 سالگی به ایران آمد، ابتدا در مجلس درس آیتالله مجتهدی شرکت کرد و سپس از درس اخلاق آیتالله حقشناس بهره جست و درسهای اخلاقی پرشور و برنامههای سلوکی آیتالله حقشناس او را جذب کرد. پدرش مکرر به عتبات عالیات سفر میکرد در یکی از این سفرها سیدعلی که با پدر همراه بود در حرم حضرت علی (ع) در سن 19 سالگی به دست پدر، معمم شد.
سیدمحمدعلی نجفی یزدی مدتی را در تهران در بیت علامه امینی زندگی کرد. آیتالله امینی (ره) همیشه در مقابل این سید عظیمالشأن از جای خود برمیخواست و دست او را به احترام مقام سیادت میبوسید.
وی به زیارت جامعه، مناجات شعبانیه و مناجات خمسه عشر علاقه فراوانی داشت و آن روزها که هنوز خواندن دعای عرفه در فضای باز مرسوم نشده بود این مجلس را برگزار میکرد.
سیدمحمدعلی نجفی یزدی در سال 1371 هجری شمسی در حالی که بیش از 46 بهار از زندگیاش نگذشته بود به دیار باقی شتافت.
گزیدهای از شرح دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان را در ادامه میخوانیم:
«اللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ واحْمِلنی فیهِ على العَدْلِ والإنْصافِ وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الخائِفین».
خدایا زینت ده مرا در آن با پوشش و پاکدامنى و بپوشانم در آن جامه قناعت و خوددارى و وادارم نما در آن بر عدل و انصاف و آسودهام دار در آن از هر چیز که میترسم به نگاهدارى خودت اى نگهدار ترسناکان .
«اللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ»
«خدایا، در این روز مرا به پرده و عفت زینت بده»
ما موجودات و مخلوقات سر تا پایمان عیب است ولی یک عیب درشتتری هم هست که اگر همه عیبها را هم برطرف کنیم، آن یکی برطرف نمیشود. گفت:
سیهرویی ز ممکن در دو عالم/ جدا هرگز نشد و الله اعلم
صدها هزار عیب داری ولی این عیب مادر همه عیبها است و همه عیبها هم از اینجا آب میخورند و این جزء نداریمان است. وقتی خدا بخواهد این عیب را میپوشاند، خدا خودش میداند چگونه جبران کند. این پرده چیست؟ جبرانی است که خدا خودش میکند و بینیازش میکند.
ملائکه در پرده ستاریت
یکسری موجودات در عالم بالا هستند که دائماً و بدون فاصله نداریشان جبران میشود و فقرشان اصلاً پیدا نیست، آنها ملائکهاند. ملائکه هم فقیر هستند اما پرده و ستری بینیازی رویشان افتاده است، یعنی خداوند سریعاً و بلاانقطاع جبران میکند. این موجودات علیین هستند که خدا دائماً کفایتشان میکند ولی اینجا و در عالم ملک این بینیاز کردن خدا با فاصله میرسد فلذا آثار فقر و بیچارگی و ذلت در موجودات ملکی پیدا است و اگر خدا باز هم عنایت نکند، کار خرابتر میشود منتها خدا عنایت میکند.
عفاف، پرده ستر الهی
ستر خدا چگونه است؟ چگونه خدا روی این سیهرویی ما ستر میاندازد؟ بالعفاف. یک حالت عفاف به مؤمن میدهد و عفتش او را نگاه میدارد و روی معایبش پرده میاندازد. در شدت فقر است ولی عفتش اجازه نمیدهد دست دراز کند و نیاز خودش را تأمین کند. عفتش اجازه نمیدهد شهوات و نفسانیاتش را از هر جایی تأمین و تهیه کند. این خیلی خوب است، این پرده خداست که اگر کسی نداشته باشد رسوای دو عالم میشود.
البته عفت یک موضوع کلی است: عفت در کلام هست، عفت در مطعم و مشرب هست، عفت در شهوات جنسی هست، عفت در هر طلبی میشود و اگر نباشد از همان جا خرابیاش بیرون میزند. اگر خدا یک لحظه عنایت خود را قطع کند و پرده را بردارد، یک پرده افتاده که اعمال همدیگر را نمیبینیم که این خیلی پرده مهمی است. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: اگر همین پرده را بردارد، جمعتان از هم میپاشد. فرمود: «لوتکاشفتم ما تدافنتم»، اگر خدا در جوامع پرده را بردارد، خیلی از مؤمنینی که با هم دوست هستند حاضر نیستند حتی مرده همدیگر را دفن کنند ولی پرده خدا هست.
افشای گناه، گناه است
کسی گناه کرده بود و برای دیگران میگفت، فکر میکرد اگر بگوید خوب است. پیامبر اکرم (ص) فرمودند این بنده خدا توجه ندارد که خدا ستر انداخته است. چرا سترت را کشف میکنی؟ خیال میکند اگر نگوید من گناه کردهام، این گناهی فوق گناه است. نه خیر! این نفاق نیست. اقرار به گناه در مقابل خلق و افشای آن خود گناه دیگری است و خود این کار پرده الهی را دریدن و از ستر الهی قدردانی نکردن است. نمیفهمد، خیال میکند به قول معروف حالا ما که گناه کردیم و از خدا پوشیده نیست، از خلق هم پوشیده نباشد. این حرف درست نیست. این پرده الهی است. یک وقت خدا کسی را موفق نمیکند که گناه کند، این یک کمک است، یک وقت هم اگر گناه کرد، روی آن پرده میاندازد که کسی نبیند، این هم کمک خداست برای اینکه آبرو و اعتبارات نرود و طرد نشوی.
پردهپوشی با لباس قناعت
اللهاکبر اگر خدا پردهها بردارد! خدایا پرده ما را ندر.
«واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ» خدایا، مرا به لباس قنوع بپوشان. این را هم باید از خدا بخواهیم که خدایا قلب ما را قانع کن. قنوع لباس عجیبی است.
«واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ»، خدایا، مرا پردهپوشی کن. بعضی پردهها پردههای درونی است، یعنی خدا از درون روی رذائل انسان پرده میکشد و از درون به انسان آبرو میبخشد. آن خیلی مهمتر است. خدایا، مرا به لباس قنوع پردهپوشی کن. به لباس قناعت، نفس دو تا دنده دارد: بعضی وقتها روی دنده حرص میافتد و بعضی وقتها روی دنده قنوع و قناعت میافتد که این وقتی است که عبد میفهمد خدا او را کفایت کرده است. حضرت رسول (ص) به ابوذر فرمود: «اباذر،کن بما فی یدالله اوثق مما فی یدک»، به خدا و به رزق خدا و آنچه خدا در تقدیرش برای تو نگه داشته اطمینانت بیشتر باشد تا به آن چیزی که در دست خودت است. آنچه در دست خود انسان است. هر چه هم اضافه بشود دل آدم را آرام نمیکند، هر چه مال اضافه بشود باز واقعاً کم است، علاوه بر اینکه خود این مال حفظ کردن میخواهد.
ظاهراً هارون یا مأمون عباسی به کسی گفت: حاجتی از ما بخواه. گفت: من چه حاجتی از تو بخواهم؟ چون تمام این مایملک تو دوای یک آب خوردن و ادرار کردن را نمیکند، گفت: چرا؟ گفت: اگر جایی گیر کنی و آب گیرت نیاید و در حال مرگ باشی و بگویند یک لیوان آب را به قیمت نصف همه سلطنتت و اموالت میدهیم، یا آب یا مرگ! اموالت را میدهی؟ فکری کرد و گفت: چارهای ندارم. گفت: حالا اگر همان آب را خوردی و نتوانستی ادرار کنی و گفتند: نصف دیگر داراییات را هم میگیریم که ادرار کنی، آیا میدهی یا نه؟ باز فکری کرد و دید چارهای ندارد، گفت: بله، گفت: پس همه اموالت و سلطنتت تکافوی یک کار را نمیکند. خدا تو را کفایت کرده است و تو خیال میکنی که اموال تو ...، اگر خدا نخواهد و کفایتت نکند، یک آب بخوری و ادرار کنی همه اموالت میرود.
«واحْمِلنی فیهِ على العَدْلِ والإنْصافِ» خدایا، مرا بر عدل و انصاف بدار. انسان باید انصاف داشته باشد، عدالت و انصاف. خدا خیلی شخص منصف را دوست دارد، اگر شاگرد داری انصاف داشته باش، اگر کارمند هستی انصاف داشته باش. انصاف یک حالت نیست بلکه در هر جا یک حکمی میکند. و نهایتاً یک دعای جامع دیگر: «وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ»، خدایا از آنچه از آن میترسم به من امنیت ببخش. همیشه میترسم، بیچارگی همیشه ما را احاطه کرده است، از بیرون و از درون. از صفات رذیله میترسیم، از جریانات و تقدیرات میترسیم، اصلاً پر است دیگر، ما اصلاً نمیدانیم چند تا بیچارگی ممکن است برای انسان پیش آید و چه چیزها که ما را تهدید میکند. از چند چیز میترسیم؟ از همه چیز.
ترس از خدا مانع ترسهای دیگر میشود
«وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الخائِفین»، به عصمتت ای نگهدارنده خائفین. عصمتالله میدانید چیست؟ این است که خدا انسان را از خودش بترساند. روایت دارد من خافالله، کسی که از خدا بترسد، «اخافالله منه کل شیء»، خدا همه جیز را از او میترساند ولی اگر کسی از خدا نترسد باید از همه چیز بترسد.
خوف خدا این خاصیت را دارد، از همه خوفها آدم را ایمن میکند، دیگر از چیزی نمیترسد ولی «و من لم یخفالله»، کسی که از خدا نترسد، «أخافه الله من کل شیء»، خدا او را از همه چیز میترساند، یا عصمةالخائفین، این عصمت خائفین، یعنی شخص اگر از تو بترسد و تو را مراعات کند،دیگر از چیزی در عالم نمیترسد، دلش قرص میشود، هیچ واهمهای ندارد، چون پشتیبان دلش خداست ولی اگر این پشتیبان خراب شد، اگر این تکیهگاه در دل خراب شد، هیچ چیز نمیتواند جای این را پر کند.
ارسال نظر