جدیدترین قربانی کودتای نرم کاخ سفید
برکنار شدن رئیسجمهور برزیل با همکاری کنگره، مخالفان داخلی و عوامل آمریکا، بعد از کودتاها در هندوراس و پاراگوئه، نشان میدهد موجی از توطئههای جدید واشنگتن برای آمریکای لاتین و آفریقای جنوبی در راه است.
گزارش پیشرو، به بررسی عمیقتر کودتای ماه می در برزیل و همینطور خطرات مشابهی میپردازد که کشورهای دیگر آمریکای لاتین مانند ونزوئلا، و همینطور آفریقای جنوبی را تهدید میکند.
در گزارش قبلی توضیح دادیم که چگونه سال 1964 کودتای سخت و نظامی آمریکا، یک دیکتاتوری وحشیانه را در برزیل روی کار آورد. تنها تفاوت واقعی میان کودتای آوریل 1964 با کودتای می 2016 این است که در کودتای قبلی از ارتش برای سرنگونی دولت استفاده شد، اما اینبار کودتای نرم در حال رخ دادن است. تاکتیکهای ایجاد مخالفت، جنگ رسانهای، جنگ اقتصادی و رشوه به مقامات این بار هم سر جای خود باقی است. «میشل تمر» رئیسجمهور موقت برزیل هم مانند ژنرال «کاستلو برانکو» که بعد از کودتای سال 1964 حکومت دیکتاتوری در برزیل را به دست گرفت، یکی از ابزارهای سیا است. وی مدتی پیش در چند پرونده فساد، مجرم شناخته شد و تا 8 سال، اجازه ندارد برای کسب هیچ منصبی در برزیل، نامزد شود!
عوامل اصلی کودتای اخیر در برزیل را «بیبیسیِ» برزیل توصیف کردهاند[1]: «گلوله، انجیل، گاو» (Bullet, Bible, Cattle). گلوله، نماینده صنعت تسلیحاتی و شرکتهای خصوصی امنیتی برزیل است، انجیل، نماینده علما و روحانیون متعصب مسیحی، و گاو، نماینده لابی قدرتمند کشاورزی.
برخی آمارها نشان میدهد که کودتای نرم برزیل چه تغییراتی در این کشور ایجاد کرده است. اکنون 80 درصد از نمایندگان مجلس سنا، سفیدپوست هستند، در حالی که مردم برزیل عمدتاً رنگینپوست و سیاهپوست هستند. 60 درصد از نمایندگان سنا از خاندانهای سیاسی و 58 درصد از آنها تحت تحقیقات جنایی هستند. همچنین 13 درصد از این نمایندگان توسط مردم انتخاب نشدهاند، بلکه به عنوان جایگزین به درون مجلس خزیدهاند. اینها همان یک درصد ثروتمندانی هستند که تصمیم نهایی را برای از بین بردن دموکراسی در برزیل و کنار گذاشتن رئیسجمهور منتخب مردم گرفتند.
در نتیجه این کودتا مردم برزیل که با اصلاحات حزب کارگر، تازه داشتند رنگ خروج از فقر را میدیدند، دوباره به ورطه فقر خواهند افتاد و ثروت عظیم نفت کشورشان، بار دیگر به جای آنکه صرف بهبود وضعیت زندگی شهروندان این کشور شود، به جیب میلیاردرهای والاستریت سرازیر خواهد شد.
از این بدتر، حکومت روی کار آمده با کودتا، دیر یا زود جنگ با اکثریت ناراضی در برزیل را آغاز خواهد کرد تا باقی ماندن خود در قدرت را تضمین کند. بنابراین مردم باید خود را برای مقاومت و چه بسا برای انقلاب آماده کنند. متأسفانه دموکراسی و اصلاحات تدریجی در برزیل شکست خورده و مردم این کشور باید سازماندهی برای پس گرفتن قدرت را شروع کنند و اگر در این مرحله موفق شدند، باید تغییراتی آنقدر اساسی در جامعه خود ایجاد کنند که بروز کودتای نرم در کشورشان ناممکن شود.
«خانیو داسیلوا کوادروس» رئیسجمهور برزیل قبل از کودتای 1964 فکر میکرد اگر از کشور فرار کند، مانع از بروز جنگ داخلی خواهد شد. اما در گزارش قبل دیدیم که این راهحل چگونه منجر به جنگی کثیف در برزیل شد. امیدواریم روسف همین اشتباه را مرتکب نشود و جنگ خونین دیگری در برزیل آغاز نگردد. با این حال، تجربههای اخیر در هندوراس یا اوکراین نشان داده که کوتاه آمدن مقابل غرب و آمریکا، نتیجهای جز غرق شدن کشور در جنگ و بحران ندارد. هیچ دلیلی هم وجود ندارد که تصور کنیم اگر برزیل تسلیم آمریکا شود ممکن است سرنوشتش با سرنوشت هندوراس و اوکراین متفاوت باشد.
البته دو عامل وجود دارد که به بازگشت دموکراسی به برزیل امیدوار باشیم: اولاً اینکه برزیل جنبشهای قدرتمند اجتماعی نظیر جنبش کارگران بدون زمین، کشاورزان بدون زمین، و هزاران گروه کوچکتر دیگر دارد. دوماً اینکه اگر «لوئیس ایناسیو لولا داسیلوا» رئیسجمهور قبل از روسف از تلاشها برای تخریب وجههاش جان سالم به درد ببرد، ممکن سال 2018 بتواند دوباره نامزد انتخابات ریاستجمهوری شود و دموکراسی را به برزیل بازگرداند. البته همین احتمال، یعنی جان داسیلوا نیز به شدت در خطر است.
کودتای نرم در ونزوئلا
روش برزیلی در ونزوئلا بعید است که جواب بدهد، چون اصلاحات گسترده چاوز در این کشور نتیجهبخش بوده و دادگاه عالی ونزوئلا به شدت متعهد به دفاع از سوسیالیسم بولیواری است. با این حال، روش دیگری در ونزوئلا وجود دارد که استفاده از آن در دستورکار معارضان داخلی و حامیان غربی و آمریکایی آنهاست.
طبق قانون اساسی ونزوئلا[2]، اگر مخالفان دولت حاکم بتوانند برای استیضاح یا برکناری یکی از اعضای دولت، 20 درصد از آرای افراد متأثر در حوزه مسئولیت آن عضو دولت را به شکل امضا، جمع کنند، یک رفراندوم درباره برکناری وی برگزار خواهد شد. به عنوان مثال، سال 2004، ائتلاف مخالفان چاوز توانست 2.4 میلیون امضا (معادل 20 درصد از جمعیت وقت ونزوئلا) جمع کند تا یک همهپرسی درباره برکناری چاوز از ریاستجمهوری برگزار شود. این راه، بهترین روش برای کودتاچیان آمریکایی است تا در ونزوئلا دخالت کنند.
معارضان ونزوئلایی، با وجود شکست رفراندوم برکناری چاوز در سال 2004 که توسط ائتلاف «هماهنگکننده دموکراتیک» (متشکل از گروهها و احزاب مخالف چاوز) برگزار شده بود، سال 2008 مجدداً ائتلاف جدیدی را تحت عنوان «میزگرد اتحاد دموکراتیک[3]» ایجاد کردند و اکنون با دستور مقامات سیا و موقوفه ملی دموکراسی آمریکا، به دنبال از بین بردن دموکراسی در ونزوئلا هستند.
این ائتلاف که متأسفانه پس از انتخابات سال 2015 پارلمان در این کشور توانسته قدرت زیادی را در مجلس ونزوئلا به دست آورد، اخیراً عریضهای را تدوین کرده و امضای 1 درصد از جمعیت ونزوئلا را نیز پای آن ثبت کردند. به این ترتیب، عریضه به طور رسمی مورد رأیگیری قرار خواهد گرفت و اگر 20 درصد از مردم ونزوئلا پای آن را امضا کنند، تبدیل به یک رفراندوم برای استعفای نیکولاس مادورو خواهد شد.
البته مادورو مصمم است که با این نقشه غربیها مقابله کند و امیدوار است تا پایان زمان قانونی دوره ریاستجمهوریاش یعنی 2018 رئیسجمهور ونزوئلا باقی بماند. وی تنها یک روز بعد از برکناری روسف از قدرت در برزیل، یعنی در تاریخ 13 می 2016، در ونزوئلا 60 روز وضعیت اضطراری اعلام کرد[4].
وی اگرچه اشارهای به جزئیات شرایط یا محدودیتهای این وضعیت اضطراری[5] نکرد، اما گفت دلیل اعلام این وضعیت، توطئههای داخلی و همینطور تلاشهای یکی از کشورهای عضو اُپک و آمریکا برای سرنگونی دولت ونزوئلا و ایجاد بیثباتی در این کشور بوده است[6]. اتفاقاً معارضان ونزوئلایی هم اصلاً از این شکل واکنش
آنچه نظریه مادورو درباره توطئهها برای سرنگون کردن دولت ونزوئلا را تقویت میکند، موج ترورهایی است که مقامات دولتی وفادار به مادورو و سیاستمداران معتقد به انقلاب بولیواری را هدف گرفته است. سازمان سیا با استفاده از جوخههای مرگ قاچاق مواد مخدر در کلمبیا و تروریستهای جناح راستی در ونزوئلا یک جنگ کثیف را در این کشور به راه انداخته و تلاش میکند با ترور مقامات مهم دولتی، یک عملیات کندور دیگر را پیاده و دولت ونزوئلا را سرنگون کند.
البته بیشترین آسیب را جنگ اقتصادی و تلاشهای ثروتمندان خود ونزوئلا برای تخریب اقتصاد و فرسایش پایههای مردمی انقلاب بولیواری، به این کشور وارد میکند، اما قطعاً بسیاری از این افراد نیز از مقامات غربی و آمریکایی دستور میگیرند. انقلاب ونزوئلا که همیشه یک منبع الهامبخش و امیدوارکننده برای تمام مردم جهان بوده، اکنون خودش در معرض خطر قرار گرفته است.
کودتای نرم در آفریقای جنوبی
آفریقای جنوبی، دقیقاً مانند برزیل و ونزوئلا، یکی دیگر از قربانیان جنگ اقتصادیای است که هدفش بیثبات کردن این کشور است. البته بدون شک آمریکا به بیثبات کردن آفریقای جنوبی قناعت نخواهد کرد، بلکه به دنبال سرنگون کردن دولت این کشور و حزب حاکم بر آن یعنی «کنگره ملی آفریقا»ست، حزبی که از زمان سقوط آپارتاید در آفریقای جنوبی حکومت را در دست دارد.
باید اعتراف کرد که دولت «جاکوب زوما» در آفریقای جنوبی به هیچ عنوان دولت بینقصی نیست. به عنوان مثال، کنگره ملی آفریقا طی یک معامله محرمانه پیش از آنکه به قدرت برسد، مجبور شد آرمان طولانیمدت خود مبنی بر ملی کردن منابع طبیعی آفریقای جنوبی و ایجاد یک جامعه سوسیالیست را کنار بگذارد. همچنین رسواییهای متعددی مبنی بر فساد در دولت آفریقای جنوبی به وجود آمده است.
با این حال هیچیک از اینها این توهم را تأیید نمیکند که اگر «کنگره ملی آفریقا» به واسطه یک کودتای نرم سرنگون شود، فساد موجود در این کشور، یکشبه از بین خواهد رفت. اتفاقاً هر کس را که آمریکاییها جایگزین رئیسجمهور کنونی کنند، قطعاً درهای آفریقای جنوبی را به روی شرکتهای غارتگر غربی باز خواهد کرد و در بهترین شرایط، وضعیت مردم این کشور را به دوران آپارتاید باز خواهد گرداند. راه مبارزه با فساد، کودتا نیست، چراکه طبیعت کودتا با فساد گره خورده است.
کودتاچیانی که خودشان از سیا رشوه گرفتهاند، چهطور ممکن است توان انجام اصلاحات در کشور را داشته باشند! اینها از دولت آمریکا و سازمانهای جاسوسی پول گرفتهاند تا به کشور خود خیانت کنند؛ بدیهی است کسانی که برای خیانت به کشور خود حاضر شدهاند رشوه بگیرند، برای دست زدن به جنایتهای کوچکتر قطعاً این کار را تکرار خواهند کرد. نگاهی به مثال اوکراین این واقعیت را به خوبی اثبات میکند.
کمپین بیثباتسازی آفریقای جنوبی خیلی ساده و معصومانه آغاز شد: یک عده دانشجو خواستار کاهش هزینههای تحصیل بودند. با این حال، خیلی زود شعارهای «هزینه باید سقوط کند» جای خود را به فریادهای «زوما باید سقوط کند» داد. در حال حاضر «ژولیوس ملما» رئیس و فرمانده کل حزب «مبارزان آزادی اقتصادی[8]» (که به دست اخراجیهای «مجمع جوانان کنگره ملی آفریقا» تأسیس شد) خواستار سرنگونی زوما شده و حتی تهدید کرده برای این کار از زور هم استفاده خواهد کرد.
در کنار اینها، اسنادی فاش شده که نشان میدهد سفارت آمریکا در آفریقای جنوبی (بخوانید: سیا) در سازماندهی جنبشهای معارض و حتی استخدام اعضای باندهای جرایم سازمانیافته به منظور آتش زدن 19 مدرسه در استان «لیمپوپو» دست داشته است. به علاوه، دیوان عالی آفریقای جنوبی نیز حکم داده که زوما باید مجدداً بر اساس 783 اتهامی که سال 2007 زمانی که معاون «تابو امبکی» رئیسجمهور وقت بود، محاکمه شود. همه این شواهد نشان میدهد که زوما هم مانند روسف و مادورو با یک کودتای نرم در کشورش مواجه شده است[9].
بار دیگر باید گفت که شاید عملکرد دولت کنونی آفریقای جنوبی قابلانتقاد باشد، اما راهحل اصلاح در این کشور به هیچ عنوان دخالت یک کشور خارجی و به خصوص یک کودتای آمریکایی در این کشور نیست. بر خلاف ادعاهای دروغ «مبارزان آزادی اقتصادی»، هدفی که کودتاچیان تحت حمایت آمریکا به دنبال آن هستند، کوچکترین ارتباطی با برچیدن یا حتی کاهش فساد و بیعدالتی در آفریقای جنوبی ندارد.
کودتاچیان به دنبال از بین بردن اتحاد بریکس هستند که امید اصلی مردم آمریکای لاتین و آفریقای جنوبی برای زندگی در یک جهان چندقطبی است. میخواهند اتحاد میان چین و روسیه با آفریقای جنوبی را از بین ببرند؛ چین به عنوان موتور اقتصادی و روسیه به عنوان ستون نظامی بریکس و جهان چندقطبی. در یک کلام: هدف کودتاچیان بستن همه درها به روی کشورهای مستقل برای وادار کردن آنها به باج دادن به آمریکاست.
موجی از کودتاهای نرم دارد فرا میرسد
تحولات آمریکای لاتین و آفریقای جنوبی نشان میدهد که آمریکا دور جدیدی از دخالت در نقاط مختلف دنیا را آغاز کردهاند. باید از هر راه ممکن مقابل کودتاهای آمریکایی در برزیل، ونزوئلا و آفریقای جنوبی ایستاد. باید از مردم این کشورها در مقاومتشان مقابل بازگشت فاشیسم به آمریکای لاتین، حمایت کرد. باید از آفریقای جنوبی حمایت کرد تا بتواند استقلال خود را حفظ کند. امپراتوری آمریکا تصور میکند اگر همه گزینههای دیگر مقابل مردم آمریکای لاتین و آفریقای جنوبی را از بین ببرد، میتواند آنها را متقاعد کند امپریالیسم را انتخاب کنند.
نظام سرمایهداری غربی، خودش گرفتار بحران شده و مردم در همه جای دنیا در فکر آیندهای بهتر از امپریالیسم برای خود هستند. با این حال، تلاشهای آخر این هیولا برای زنده ماند میتواند بسیار خطرناک باشد.
اگرچه سال 2016 تا اینجا سال پیروزی مردم سراسر جهان بر کودتاچیان، دستکم در لایههای زیرین جامعه بوده است، اما همین مردم به خوبی بوی کودتا را در فضای سیاسی کشورهایشان احساس میکنند. بنابراین حتی اگر کودتاچیان در کشوری گامهای ابتدایی را برداشتند، مردم این کشورها به جای آنکه ناامید شوند، باید تلاشهای خود را برای مقابله با این توطئهها بیشتر کنند. آنچه مسلم است، موجی از کودتا دارد فرا میرسد.
ارسال نظر