استقبال مردم از فیلم‌های اکران نوروزی و فروش بالا و ده پانزده میلیاردی آنها باعث شده فعلا حال سینمای ما خوب باشد و عوامل سینما از تهیه‌کننده و کارگردان تا پخش‌کننده و سینمادار با آرامش و رضایت از امید و بهبود اوضاع سخن بگویند. هرچند به گفته و پیش‌بینی کارشناسان، این وضع سرخوشانه اول سال، در ادامه پایدار نخواهد ماند و تعداد فیلم‌هایی که مولفه‌های جذب تماشاگر فراوان داشته باشند، در دیگر ایام سال چندان نیست. با این حال شیرینی استقبال بالای تماشاگران در تعطیلات نوروز و فروش خوب فیلم‌ها تا اندازه‌ای است که مزه‌اش دست‌کم تا مدتی در کام اهالی سینما باقی بماند.

یکی از دلایل موفقیت این فصل اکران را باید به چینش تقریبا خوب فیلم‌ها مربوط دانست و فیلم‌هایی که از سوی شورای صنفی نمایش برای اکران در ابتدای سال انتخاب شدند، از تنوع مضمونی و ساختاری برخوردارند که این مساله حق انتخاب تماشاگران را بیشتر از گذشته کرد و سلیقه‌های مختلف می‌توانستند فیلم دلخواه خود را ببینند. طیف فیلم‌ها از درام اجتماعی و درام اکشن تا کمدی تا حد زیادی به مخاطب برای انتخاب و تماشا آزادی عمل می‌داد. هرچند نگاهی به آمار فروش فیلم‌ها نشان می‌دهد تعداد شش فیلم برای اکران نوروزی کمی زیاد به نظر می‌رسد و این مساله باعث فیلم‌سوزی هم می‌شود. به این ترتیب که دو فیلم خشم و هیاهو و کفش‌هایم کو؟ با وجود این که فیلم‌های خوبی هستند و امتیازاتی در پرداخت دارند، اما به دلیل همجواری و رقابت با چهار فیلم دیگر که معیارهای بیشتری برای جذب مخاطب دارند، به نوعی قربانی شدند و مورد بی‌مهری قرار گرفتند. در صورتی که اگر این فیلم‌ها در نوبت‌ دیگر اکران بودند، شرایط بهتری برای استقبال و رضایت تماشاگران و درنهایت فروش بالا داشتند.

در ادامه به طور مختصر و فهرست‌وار نگاهی خواهیم داشت به امتیازات و کاستی‌های فیلم‌های اکران نوروزی و چرایی موفقیت یا عدم موفقیت آنها در مواجهه با تماشاگر. همچنین بازی بازیگران نقش‌های اصلی این فیلم‌ها را مروری می‌کنیم تا ببینیم چه مقدار از موفقیت فیلم‌ها حاصل کار آنها بوده است و نکته دیگر این که بازی‌ها نسبت به دیگر نقش‌های خوب کارنامه آنها چه جایگاه و موقعیتی دارد.

من سالوادور نیستم

کارگردان: منوچهر هادی

برگ برنده: امتیاز فیلم، بدون تردید به حضور رضا عطاران در نقش اصلی برمی‌گردد. در واقع این هوشمندی سازندگان فیلم است که از فرمول یک ایده خوب، لوکیشن‌هایی دیدنی ـ خارج باشد چه بهتر ـ و حضورپرپلان عطاران نهایت بهره را می‌برند و گیشه سینما را به تسخیر خود در می‌آورند. این کاری است که در همین یکی دو سال اخیر، کارگردانانی چون سامان مقدم با نهنگ عنبر، محسن تنابنده با گینس و کمال تبریزی با طبقه حساس آن را انجام داده و جواب خوبی هم گرفته‌اند. حتی خود عطاران هم دست به چنین بهره‌کشی‌هایی از کاراکتر خودش می‌زند، نمونه‌اش فیلم‌هایی چون خوابم می‌آد و ردکارپت است و البته یکی از امیدهای اصلی اکران امسال یعنی دراکولا. با چنین فرمول ساده‌ای، لازم نیست فیلمنامه‌نویس و کارگردان زحمت زیادی بکشد و از حضور بامزه این بازیگر و دو سه موقعیت نیمه خنده‌دار فراتر برود. چون تماشاگر سختگیر سینمای ما دست‌کم به عطاران تخفیف می‌دهد و حاضر است با طناب او به ته چاه برود حتی اگر بعد از پایان فیلم از سینما خیلی دمق بیرون بیاید!

پاشنه آشیل: کاستی‌های من سالوادور نیستم یکی دو تا نیست و مهمترینش ضعف مفرط فیلمنامه است. در واقع دوستان پیش خود این طور حساب کرده‌اند که عطاران را داریم و کمی هم جاذبه‌های برزیل و برو که رفتیم، اما فیلم واقعا بجز یک ایده خوب و بامزه که آن هم البته روی کلیشه جابه‌جایی شخصیت‌ها متمرکز است، چیزی برای ارائه به تماشاگر ندارد. ضمن این که یکی دو تا از نقش‌های مهم فیلم به دلیل بازی بد بازیگران از دست می‌رود و تاثیری را که باید روی تماشاگر نمی‌گذارد. به همین دلایل است که من سالوادور نیستم با وجود پیشتازی در جذب مخاطب و فروش، در میزان رضایت تماشاگر جایگاه خیلی خوبی پیدا نمی‌کند.

بازی بازیگر نقش اصلی: ناصر یا سالوادور نقش مهمی در کارنامه بازیگری عطاران نیست. عطاران فعلا با همین حضور صادقانه و بامزه‌اش مراحل بازی خطرناکی به نام سینما را با موفقیت طی می‌کند، اما اگر فیلمنامه‌ها کیفیت لازم را نداشته باشند و کارگردان‌ها و تهیه‌کننده‌ها فقط به امید او فیلمی را کلید بزنند، احتمال گیم اور شدنش بعید نیست.

شاه‌نقش‌های کارنامه عطاران: دهلیز، ورود آقایان ممنوع و اسب حیوان نجیبی است.

50 کیلو آلبالو

کارگردان: مانی حقیقی

برگ برنده: فیلم یک ایده بامزه دارد، آشنایی اتفاقی دو جوان را در یک عروسی به تصویر می‌کشد. به دلیل سوءتفاهم پیش آمده و دستگیری مشکوک از سوی پلیس، آنها ناچارند با هم به صورت صوری ازدواج کنند. مشکل، اما زمانی بغرنج‌تر می‌شود که بدانیم هر دو نامزد دارند و در آستانه ازدواج هستند! فیلم تا حدی تلاش می‌کند همپای ایده‌اش پیش برود و موقعیت‌های بامزه‌ای خلق کند و همین تلاش‌هاست که موقعیت‌های نصفه و نیمه مفرحی را هم به وجود می‌آورد و باعث خنده تماشاگر می‌شود. درضمن حضور پرشمار بازیگران شناخته‌شده هم نقش مهمی در استقبال تماشاگران دارد.

پاشنه آشیل: همان چیزهایی که امتیازات فیلم است کم و کاستی آن هم محسوب می‌شود. فیلم در بیشتر مواقع به جای این که روی موقعیت‌های طنازانه و خنده‌دار فیلمنامه و شخصیت‌پردازی بامزه حساب باز کند، همه چیز را به میمیک بازیگران واگذار می‌کند و در حد برخی سریال‌های آبکی و پیش‌پاافتاده تنزل می‌یابد. در حالی که از چنین ایده و گروه سازنده‌ای انتظار می‌رود یک کمدی سرخوشانه و جذاب تمام‌عیار خلق کنند. فیلم همچنین استعداد فراوانی هم برای رجعت به دوران فیلمفارسی دارد!

بازی بازیگر نقش اصلی: ساعد سهیلی نقش داوود را طبیعی و بدون اغراق بازی می‌کند و موفق می‌شود تماشاگر را با خود همراه کند. نکته مهم این که عصبیت‌های همراه با بیرون زدن رگ گردن کم‌کم به کلیشه رفتاری او در نقش جوان‌های عاصی تبدیل شده ـ مثل مالاریا و پل خواب ـ در این فیلم با هدایت کارگردان و البته تفاوت نقش مهار شده است.

شاه‌نقش‌های کارنامه سهیلی: هنوز زود است کلمه شاه‌نقش را درباره این بازیگر جوان به کار ببریم، اما بازی‌اش در چند مترمکعب عشق، جزو نقش‌های خوب کارنامه‌اش است.

بادیگارد

کارگردان: ابراهیم حاتمی‌کیا

برگ برنده: برگ برنده فیلم‌های حاتمی‌کیا خود اوست. او توانسته به پاس سال‌ها تلاش و استمرار، دیدگاه‌ها و جهان‌بینی خاص خود را به تصویر بکشد. به طوری که مخاطبان می‌توانند خط سیر نگاه او را در فیلم‌های مختلفش دنبال کنند. حاتمی‌کیا در بادیگارد هم سراغ همان دغدغه‌های آرمانی و انقلابی‌اش می‌رود و حاج حیدر ذبیحی او تلفیقی از دیگر قهرمان‌های سینمایش است. همین نگاه از دل برآمده بر دل هم می‌نشیند و تماشاگر با بادیگارد او همراه می‌شود. در این میان، پرویز پرستویی در ششمین همکاری با حاتمی‌کیا هم موفق ظاهر می‌شود و درصد زیادی از بار و مسئولیت انتقال پیام کارگردان را به دوش می‌کشد.

پاشنه آشیل: فیلمی مثل بادیگارد که می‌تواند در زمره آثار درام اکشن قرار بگیرد، باید سکانس‌های مهیج‌تر و نفسگیری برای همراهی مخاطب داشته باشد. فیلم در قسمت‌هایی از این فرمول موفق دور می‌شود و مثل بسیاری از آثار حاتمی‌کیا حرف و شعار جای دیالوگ و عمل دراماتیک را می‌گیرد و اگر نبود آن سکانس تماشایی پایانی، آن وقت ضعف‌های فیلم خیلی بیشتر از این به چشم می‌آمد.

بازی بازیگر نقش اصلی: پرستویی نقش حیدر را خوب و استاندارد بازی می‌کند و اگرچه برای این تلاش برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر هم می‌شود، اما وجود برخی شباهت‌ها و تکرار همان شیوه دیالوگ گویی و رفتار آشنا که پیشتر از او دیده‌ایم، خیلی ما را به وجد نمی‌آورد.

شاه‌نقش‌های کارنامه پرستویی: آژانس شیشه‌ای، مارمولک، لیلی با من است و زیرتیغ.

ابد و یک روز

کارگردان: سعید روستایی

برگ برنده: مهم‌ترین امتیاز فیلم فضای آن است و کارگردان جوان و آتیه‌دار سینما موفق می‌شود با حضور و حمایت برخی از شناخته‌‌شده‌ترین سینماگران در جلو و پشت دوربین، تصویری بشدت ملموس و باورپذیر از یک خانواده فقیر و جنوب شهری ارائه کند. فیلمساز با فیلمنامه دقیق و پرجزئیاتش کاری می‌کند که تماشاگر روابط میان شخصیت‌ها را بپذیرد و سرنوشت آنها برایش مهم جلوه کند. در ضمن پرداختن به موضوع کلیشه‌ای و بارها پرداخت شده اعتیاد هم ریسکی است که گروه سازنده با سربلندی از آن خارج می‌شود. انتخاب درست بازیگران و بازی خوب آنها هم یکی دیگر از امتیازات فیلم است. فیلم همچنین از الگوی تلخی موضوع و ترکیب آن با لایه‌ای بیرونی و طنازانه به درستی بهره می‌برد و با ریتم و ضرباهنگی مناسب تماشاگر را تا پایان با خود همراه می‌کند.

پاشنه آشیل: سیاهی و تلخی فیلم به حدی است که می‌تواند برچسب سیاه‌نمایی را دریافت کند، هرچند امیدواری‌هایی هم میان جرز و لای دیوارهای چرک و کثیف دنیای فیلم جاسازی شده تا سازندگان را از این اتهام برهاند، اما بار سنگین اتمسفر فیلم راه را برای جستجوی امید می‌بندد. برای همین است که حتی بازگشت سمیه به خانه هم به جای این که پایانی خوش تلقی شود، بیشتر خبری از یک تلخی بی‌پایان می‌دهد.

بازی بازیگر نقش اصلی: نمی‌خواهم مثل بهروز افخمی عزیز، سیمرغ پرستویی نازنین را مصلحتی بدانم، اما سیمرغ بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر می‌توانست در دستان معادی هم جای بگیرد.

شاه‌نقش‌های کارنامه معادی: ابد و یک روز و جدایی نادر از سیمین

خشم و هیاهو

کارگردان: هومن سیدی

برگ برنده: جوانی و خلاقیت و انرژی تمام‌نشدنی هومن سیدی قطع به یقین مهم‌ترین امتیاز سینمای او و بویژه همین فیلم خشم و هیاهوست. حُسن سیدی این است که عادت به تکرار و درجا زدن ندارد و در هر فیلم سراغ تجربه و قالب تازه‌ای در کارنامه‌اش می‌رود. خشم و هیاهو برگرفته از یک ماجرای واقعی است، اما کارگردان موفق می‌شود دنیای ذهنی و خیالی خودش را بنا نهد و تماشاگر را با شوربختی قهرمانانش تا پایان همراهی کند.

پاشنه آشیل: فیلم کمی میان واقعیت و دنیای ذهنی و تجربه گرای کارگردان معلق است و سیدی در این که کفه ترازو را به نفع کدام طرف سنگین کند، دچار تردید می‌شود. او همچنین در تعبیه سکانس‌هایی که یادآور و تداعی‌کننده ماجرای واقعی آن فوتبالیست معروف و معشوقه‌اش است، بیش از حد مستقیم عمل می‌کند، در حالی که اگر از حجم این تاکیدات و معادل‌سازی کم می‌کرد، فیلم شخصی‌تر و به‌شیادماندنی‌تری می‌ساخت.

بازی بازیگر نقش اصلی: عصبیت و حرف زدن منقطع و پرشتاب، جزو مولفه‌های بازی نوید محمدزاده است که او در هر فیلم و نمایش آنها را تکرار می‌کند و موفق شده در کمترین زمان ممکن شمایلی کلیشه‌ای از خود بسازد. فقط این کلیشه با ذات برخی نقش‌ها همخوانی بیشتری دارد و آن شخصیت به دل می‌نشیند. بازی او در خشم و هیاهو همان طور است که در لانتوری و عصبانی نیستم.

شاه‌نقش‌های کارنامه محمدزاده: او هم مثل ساعد سهیلی هنوز در اول راه بازیگری است و مسیری طولانی برای اثبات توانایی‌ها و ارائه نقش‌هایی خوب در پیش دارد. با این حال می‌توان از بازی‌اش در ابد و یک روز به عنوان نقطه عطفی در کارنامه بازیگری‌اش یاد کرد.

کفش‌هایم کو؟

کارگردان: کیومرث پوراحمد

برگ برنده: مهم‌ترین امتیاز فیلم حس و حال و خلوص نیت کارگردان باصفا و پراحساس آن، کیومرث پوراحمد است که بخوبی در پلان‌های اثر قابل ردیابی است و به تماشاگر منتقل می‌شود. بیماری آلزایمرِ مادر پوراحمد، همان بی‌بی دوست داشتنی قصه‌های مجید پیش از درگذشتش و تاثیری که این کارگردان از خواندن رمان «هنوز آلیس» گرفت، نقش بسزایی در شکل گرفتن فیلمنامه و فیلم کفش‌هایم کو؟ داشت. اصلا پوراحمد هر وقت فیلمی دلی می‌سازد، به دل تماشاگر هم می‌نشیند: مثل شب یلدا و مجموعه قصه‌های مجید.

پاشنه آشیل: متاسفانه فیلم همپای ایده‌اش پیش نمی‌رود و در فیلمنامه موقعیت‌های جذاب و تاثیرگذاری وجود ندارد. روابط شخصیت‌ها و رفتارشان با یکدیگر هم طوری نیست که موجب ماندگاری لحظات و تاثیرگذاری بر مخاطب شود. حتی شخصیت اصلی هم با وجود تلاش رضا کیانیان، بیشتر سمت اغراق می‌رود تا یک بازی درست و قابل قبول. به نظر می‌رسد اگر پوراحمد شخصیت اصلی فیلم را مادری مبتلا به آلزایمر قرار می‌داد، با نتیجه بهتری روبه‌رو می‌شدیم.

بازی بازیگر نقش اصلی: کیانیان بازیگر بزرگی است، اما گاهی اغراق و درشت نمایی در حس و رفتار و کلام، به دیواری مقابل او و تماشاگر بدل می‌شود. البته بازی او در کفش‌هایم کو؟ حتما با نظر و رضایت کارگردان صورت گرفته که شاهد این شیوه مواجهه با نقش هستیم.

شاه‌نقش‌های کارنامه کیانیان: خانه‌ای روی آب، ماهی‌ها عاشق می‌شوند، روبان قرمز، آژانس شیشه‌ای