حکم قصاص کوری یک چشم عامل اسیدپاشی هولناک به پسر جوانی در شرق تهران که به مرحله اجرا رسیده بود در سالروز تولد حضرت زهرا(س) در ایستگاه آخر به بخشش بزرگ رسید.

 

محمد شهریاری سرپرست دادسرای جنایی تهران گفت: داوود روشنایی که 10 سال قبل مورد اسیدپاشی قرار گرفته و فرد اسیدپاش نیز از سوی دادگاه به قصاص محکوم شده بود، سرانجام با تلاش واحد صلح و سازش دادسرای امور جنایی تهران، به مناسبت میلاد حضرت زهرا(س) از قصاص فرد اسیدپاش گذشت کرد.

 

محمد شهریاری با یادآوری اینکه پیش از این یک‌بار داوود روشنایی تا پای اجرای حکم پیش رفته بود، اما به واسطه شهادت حضرت زهرا(س) مهلتی سه ماهه به اسیدپاش داده بود.بر اساس این گزارش، داوود روشنایی جوانی است که 10 سال قبل به دلایلی نامشخص در تهران مورد اسیدپاشی قرار گرفت و چشم چپ و بخشی از صورتش را از دست داد. 

 

ساعت 11:30 صبح دوم آبان ماه سال 84 بود فریادهای سوختم سوختم  پسر جوانی فضای پارک کوچکی در گلستان چهارم حمیدیه تهران را به آشوب کشید. همه دیدند پسری لاغراندام که سر و صورتش در حال ذوب شدن است فریادزنان مردی را تعقیب می‌کند که انگار می‌خواست با سوار شدن بر موتور قرمز رنگی فرار کند.وقتی جوان 21 ساله بی‌هوش روی زمین افتاد رهگذران مرد اسیدپاش را حلقه کردند و وی به ناچار زانو زد و تسلیم شد.

 

تلخی‌های 10 سال زندگی

 

از روز اسیدپاشی بگو.

 

تازه معافیت سربازی‌ام به خاطر لاغری زیاد تأیید شده بود. می‌خواستم با رها کردن کار خیاطی خودرویی خریده و مسافرکشی کنم، آن روز برای استراحت به پارک کوچکی رفته بودم که ناگهان این مرد به صورتم اسید پاشید و همه زندگی‌ام را تباه کرد!!

 

 خیلی ناامید به نظر می آیید؟

 

شما بودید ناامید نمی‌شدید؟!‌ از آن روز به بعد من زندانی شده‌ام. دیگر نمی‌خندم. از خانه بیرون نمی‌آیم چون نگاه‌ها و برخوردهای دیگران ناراحت‌کننده است؛ نمی‌توانم در جمعی باشم چرا که رفتارهایشان اذیتم می‌کند. تنها در خانه‌مان راحتم چون می‌دانم سنگینی نگاهی وجود ندارد.

 

درمان‌هایت در چه مرحله‌ای است؟

 

از 5 سال پیش دیگر درمانی ندارم، هزینه‌هایم زیاد است و پولی ندارم.

 

الان بینایی چشم راستت چگونه است؟

 

20درصد بینایی دارم. پزشکان می‌گویند تا وقتی می‌توانی ببینی خوشحال باش! شاید ناگهان همین مقدار را هم از دست بدهی!

 

کار می‌کنی؟

 

نمی‌توانم، بینایی ندارم و همه مخارجم به گردن پدرم است.

 

در این 10 سال گذشته چه احساسی داشتی؟

 

ببینید زمانی اتفاقی می‌افتد که به خواست خودت است مثلاً به جنگ می‌روی و نقص عضو پیدا می‌کنی. هیچ گاه ناراحت نیستی. اگر الان جانباز بودم هر روز می‌خندیدم اما وقتی چیزی را بدون اجازه از تو می‌گیرند سخت است انگار  هر روز می‌میرم! این 10سال عذاب کشیده‌ام.

 

قبلا گفته بودی در چه شرایطی رضایت می‌دهی. آیا به خواسته هایت رسیدی؟

 

گفته بودم که این مرد اگر بگوید چه انگیزه‌ای  از این کار داشته رضایت می‌دهم، حمید، همان روز نخست اسم و مشخصات من را داشت و الان می‌گوید اشتباهی روی من اسید پاشیده است.

 

خیلی دروغ گفته، مرتب ادعا می‌کند همکلاسی‌اش بوده‌ام بعد می‌گوید یک بار با آمپول ویروس ایدز به وی زده‌ام که آزمایش‌ها نشان داد دروغ می‌گوید و داستان‌های عجیب دیگر که همگی دروغ است.
 
اصلاً این مرد را نمی‌شناسم و الان غمگینم چرا که بیگناه بودم و این لطمه را دیده‌ام.باور کنید هنوز هم نمی‌دانم چه شده است؟ او هیچ جواب درست و حسابی ندارد. با این وجود به خاطر رسیدن به آرامش کامل و همزمان با ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) او را بخشیدم.