طبیبی بالای سر بیماری رفت و بی اینکه کوچکترین تلاشی برای تشفّی او بکند، قـفته نسخههایش را از جیب در آورد و شروع کرد به نوشتن؛ طبیب داشت قبل از معاینه کامل، گواهی فوت مینوشت و بیمار داشت امیدوارانه به قاتلش نگاه میکرد.
شاید این تمثیل، بیانگر وضعیت سینمای امروز ایران هم باشد؛ چه آنها که بیماریاش را از اساس انکار میکنند و چه کسانی که برایش پیش از وفات فاتحه میخوانند، هر دو کاری برای بهبود وضع نکردهاند.
** ما چه موضعی میگیریم؟
وقتی شرایط درباره چیزی کمی بغرنج میشود، موضع آدمها در برابرش دو گونه است؛ عدهای آرمان شهر خود را در گذشته جستجو میکنند و علمات (حیف از گذشتهها) را بالا میبرند و عده ای دیگر، که لااقل روی کاغذ همه اعتراف دارند رفتارشان معقولتر است، امیدی پویا و تلاشمندانه به آینده میبندند.
حالا وضع سینمای ایران بغرنج است. فجر امسال تعدادی فیلم خوب داشت اما این نشان از آن دارد که استعداد ایرانی هنوز نمرده، نه اینکه ساختارهای سینمای ما در وضعیتشان بهبود خاصی به خود دیده باشند و یا که ما گامی به سمت خصوصی شدن سینما، پول ساز شدن سینما و نفوذ آن در لایههای مصرفی گوناگون اجتماع پیدا کرده باشیم. وضع بغرنج است اما چه باید کرد؟ ما چه موضعی میگیریم؟
همانطور که بعضی از ما مرتب به سینمایمان نقد وارد میکنیم و کلی غرولند داریم که کجا هستند آن روزهای طلایی... این مسئله در مورد سینمای جهان هم وجود دارد و بعضیها اعتقاد دارند که نمایش فیلم، روی پرده سالنها، به آخر خط رسیده و حالا دیگر نه فیلمها هیچکدام شور و حال قدیم را دارند و نه صنعت سریال سازی که با سرعت در حال پیشروی است، به سینما مجال خواهد داد.
اما شاید بعضی از این افراد، از گذشته تصویری نوستالژیک دارند و نوستالژی میتواند هر چیزی را تا عرش بالا ببرد طوری که یک اثر امروزی حتی اگر شاهکاری محض هم باشد در برابر آن هالهی عاطفی ماضی، کم میآورد.
به هر حال سینمای جهان همچنان راه خودش را میرود و امروز هم فیلمهایی در حال ساخته شدناند که شاید روزی به نوستالژی عدهای دیگر تبدیل شوند.
**در دنیا چه خبر است؟
استیون چو را می شناسید؟ او یک فیلم ساز با استعداد هنگ کنگی است و لابد بلافاصله با آمدن اسم این جزیره، همه یاد فیلمهای رزمی میافتند.
چو یک کارگردان بسیار با استعداد تجاری است که حالا دیگر نام او تبدیل به برندی پولساز در منطقه شرق آسیا شده است.
استیون چو اولین اثرش را سال 2001 ساخت و پخش تلویزیونی آن در صدا وسیمای ایران باعث شد که ا مروز تقریباً همه ما آن فیلم را بشناسیم.
«فوتبال شائولین» یک کمدی اسپورت و شدیداً مفرح بود که کارگردان آن نقش اولش را هم بازی میکرد و فروش غافلگیر کنندهای داشت.
کارگردان «فوتبال شائولین» در آثار بعدیاش هم همچنان این موفقیت های تجاری را ادامه داد تا جایی که در سال 2013 کمدی- فانتزی «سفر به غرب: پیروزی بر دیوها» را ساخت و توانست با فروشی بالغ بر 215 میلیون دلار، رکورد تاریخ سینمای چین را در زمام بگیرد.
بعد از آن موفقیت استیون چو که تا اینجای کار نه تنها هواخواهی خیل عظیمی از مخاطبان، بلکه نظر قاطبه منتقدان سینمایی را هم با خودش همراه کرده بود، «سفر به غرب» را ساخت که از آن هم استقبال خوبی شد و بالاخره همین چند وقت پیش بود که او «پری دریایی» را روانه پرده کرد.
مخاطبان شرقی چو خیلی وقت می شد که منتظر این کمدی علمی- تخیلی بودند و این فیلم در روز اول اکراناش با فروش حیرت انگیز 42 میلیون دلار، رکورد بهترین افتتاحیه فیلمهای چینی را در تاریخ سینما شکست.
اکران جهانی این فیلم هنوز شروع نشده و طبعاً خبری از واکنش منتقدان نسبت به آن هم وجود ندارد اما سخت نیست که پیش بینی کنیم چو مرتب در حال بسط دادن ظرفیتهای سینمای کشورش است.
به طور قطع «پری دریایی» که فقط فروش روز اول آن حدود یک پنجم کل فروش «سفر به غرب: پیروزی بر دیوها» بوده، در ادامه قدمهای بسیار بالاتری را در دفترچه رکوردهای سینمای چین ثبت خواهد کرد و وقتی فروش جهانی آن هم مزید بر ارقام بشود، ممکن است سینمای چین بتواند با پرفروشترین فیلمهای هالیوود پهلو به پهلو بزند.
تا همینجای کار می شود گفت «سفر به غرب: پیروزی بر دیوها» که احتمالاً قرار است رکوردش با رقمی چند برابر جابجا شود، به حساب خودمان هفتصد و پنجاه و سه میلیارد تومان فروش داشته؛ این رقم چند برابر فروش کل تاریخ سینمای ایران است؟! جزیره هنگ کنگ در مقایسه با ما چه مساحتی دارد که یکی از فیلمهای آن به چنین رقم فروشی دست پیدا کرده؟
پر واضح است که اگر هالیوود را به عنوان ملاک و معیار سینما برای کل دنیا در نظر بگیریم، قضاوتهایمان هم به آنجا خواهد کشید که عصر پرده عریض در حال غروب کرده و دورهی سریال سازی های تو در تو کم کم است که از دامنههای اجتماع بالا بکشد اما با یک تمایز ظریف بین (کپی کاری) و (الگوبرداری) می شود از این حرفهای مایوسانه دست برداشت و به فکر فعال سازی ظرفیتها افتاد.
آیا دیدن موفقیت سینماهایی که تا چند سال پیش در برابر خودمان خیلی کوچکشان می شمردیم و حالا در این سطحاند، نباید به ما نهیبی بزند که به جای گذشته پرستی و خاطره بازی به سمت فعال سازی ظرفیتهای بالفعل نشده سوقمان بدهد؟
بیایید آن سوال نوستالژیک مایوس کننده را یک طور دیگر بپرسیم؛ کجا هستند آن روزهای طلایی، آن فیلمهای مسحور کننده و آن شاهکارهای بیاد ماندنی که در ایام آینده باید خلق شوند و روی پرده بتابند؟
ارسال نظر