وقتی راضی شدم، در سوریه شهید شد
برادر شهید ارغوانی میگوید: در برههای احساس کرد تکلیفش این است که دوربین را زمین گذاشته و اسلحه به دست بگیرد تا از حرم اهل بیت(ع) دفاع کند. فرقی نمیکند. یکی سلاح نرم در عرصه مقاومت و یکی دیگر سلاح گرم باز در خط مقاومت بود که هر دو یک هدف را داشت.
به گزارش پارس به نقل از تسنیم،شهید تقی ارغوانی یکی از کارمندان روابط عمومی شهرداری منطقه 21 تهران بود که برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) چندی پیش داوطلبانه عازم سوریه شد و توسط نیروهای تروریستی و تکفیری به شهادت رسید. شهید ارغوانی اولین شهید مدافع حرم شهرداری تهران و نخستین شهید شهرک وردآورد تهران محسوب میشود. او همچنین یکی از عکاسان خبری بود که به صورت افتخاری با خبرگزاریهای کشور در موضوعات مختلف همکاری داشت. شهید تقی ارغوانی فرمانده گردان بیت المقدس پایگاه شهید یزدی حوزه 205 ناحیه میثم تمار در منطقه 21 تهران بود. از این شهید یک پسر 12 ساله به یادگار مانده است.
صادق ارغوانی برادر شهید مدافع حرم محمد تقی ارغوانی در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، میگوید: من و برادرم خیلی با هم سر موضوعات مختلف کلنجار میرفتیم. یک خصوصیتی که هیچوقت از ذهنم نمیرود و همیشه برای خود من ارزشمند و الگو بود، اینست که واقعا بی ریا کار میکرد. نه از این جهت که برادرم هست این را بگویم، نه؛ حتی اگر از دوستان و نزدیکان هم بپرسید روی این موضوع تاکید خواهند کرد. هر کاری که برای مراسمات مذهبی چه در مسجد و چه در پایگاه بسیج از دستش برمیآمد، انجام میداد و دریغ نمیکرد. من فکر میکنم یکی از بارزترین خصوصیتش همین بود که خالصانه کار میکرد. من خودم این روحیه را ندارم و شاید توقع داشته باشم که کسی در مقابل کاری که انجام میدهم از من تشکر کند اما او اینگونه نبود. برادرم از اول مراسم تا آخر آن کارها را انجام میداد و کار تکمیل شده تحویل میداد.
برادر شهید: ما این روزها به حال خودمان گریه میکنیم/تقی در سفر سوریه یکی از فرماندهانش را نجات داد
او چنین ادامه میدهد: اگر اشک یا گریهای هست. به حال خودم گریه میکنم. بالاخره راهی باز شده و میتوانیم ثابت کنیم که چند مرده حلاجیم. این شهدا توانستند. رفتند و خودشان را ثابت کردند و مزدشان را هم گرفتند. ما ماندهایم با این میدان. به نظر من میدان سادهای نیست. شاید من نوعی، ادعا میکنم که دوست دارم بروم سوریه و در آن صحنه باشم ولی کسی که در صحنه است خودش میتواند درک کند که چه مشکلاتی در آنجا وجود دارد.
صادق ارغوانی به حماسههای برادر در سفرش به سوریه اشارهای کرده و میگوید: تقی دومین بار بود که به این ماموریت میرفت. دوستانش که صحبت میکردند همیشه روی این موضوع صحه میگذاشتند. از کمک به دیگران اصلا دریغ نمیکرد. مرتبه اولی که به سوریه رفته بود جریانی پیش آمده و باعث شده بود یکی از فرماندهش نجات پیدا کند. او زخمی شده بود و به هر زحمتی بود تقی او را به عقب منتقل کرد. خیلی سخت است که انسان بخواهد در این صحنهها خودش را ثابت کند.
دوربین و اسلحه؛ در زمان خود هر دو را در خط مقاومت به کار گرفت/فرمانده را مجاب کرد که من را با خودشان به سوریه نبرند
او در ادامه با بیان اینکه تقی ارغوانی روزگاری عکاسی و فیلمبرداری میکرد و بعد ناگهان برای دفاع از حرم به سوریه رهسپار شد، میگوید: تقی زمانی که در داخل مملکت خودمان بود، سلاحش دوربین بود و به نحوی میخواست رسالت خودش را انجام دهد. در عرصه داخلی مملکت با زبان هنر عکاسی و فیلمبرداری انجام وظیفه میکرد. در برههای، این اتفاقات در منطقه افتاد و ایشان احساس کرد الان تکلیفش این است که دوربین را زمین گذاشته و اسلحه به دست بگیرد تا از حرم اهل بیت(ع) دفاع کند. زیرا حرم حضرت را در خطر میدید. فرقی نمیکند. یکی سلاح نرم در عرصه مقاومت و یکی دیگر سلاح گرم باز در خط مقاومت بود که هر دو یک هدف را داشت.
برادر شهید مدافع حرم تقی ارغوانی با اشاره به جاماندنش از قافله شهدای مدافع حرم میگوید: قرار بود من هم داوطلبانه با برادرم به سوریه بروم. چون تازه ازدواج کرده بودم برادرم به نحوی فرمانده گروهمان را مجاب کرد که من را همراه خودشان نبرند. در حالیکه من افتخارم این بود که بتوانم در کنارشان باشم. شاید لیاقتش را نداشتم. ولی روزی ایشان شهادت بود و من لیاقتش را نداشتم که چنین روزیای را داشته باشم. ولی مطمئنا این آرزو را داریم و خواهیم داشت و در این خط هم باقی میمانیم اگر خدا بخواهد. مهم عاقبت به خیری است و فکر میکنم عاقبت به خیری این روزها در همین عرصه مقاومت است.
مادر شهید: وقتی 13 ساله بود دوست داشت به جبهه برود/وقتی راضی به رفتنش شدم، رفت و شهید شد
آقایی مادر شهید مدافع حرم محمدتقی ارغوانی در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، میگوید: پسرم خیلی خوب بود. از 13 سالگیاش که جنگ بود دوست داشت به جبهه برود. این اواخر هم که مدافع حرم حضرت زینب(ع) بود و از این طریق توانست به آرزویش برسد. با نان کارگری او را بزرگ کردم. همهاش در مسجد و هیأت بود. در این جور جاها بزرگ شد که پسر خوبی بارآمد. خوشحالم که در این راه شهید شد و در حوادثی چون تصادف از بین نرفت و یا بیماری لاعلاج نگرفت. شهادت افتخار است. خیلی خوب بود. فقط امیدوارم من را شفاعت کند. ظهور امام زمان(عج) را از او میخواهم.
او ادامه میدهد: پسرم 40 ساله بود. در شهرداری کار میکرد و فیلمبردار و عکاس هم بود. وقتی شنید به حرم حمله شده گفت: «اگر من نروم دیگران هم نروند پس چه کسی از حرم حضرت زینب(س) دفاع کند؟ اگر جلوی داعش را نگیریم، آنها به کشور ما هم میآیند. بچههای سوریه در این وضعیت پدر و مادرشان را از دست میدهند، من باید بروم و حضور داشته باشم.» بار اول که رفت من هنوز راضی به رفتنش نبودم. رفت و برگشت و گفتم: «خوب شد که برگشتی» گفت: «نه خوب نیست. تو اگر مرا دوست داری اجازه بده که بروم و راضی باش.» گفتم: «اگر خودت این را میخواهی انشا الله کارت جور میشود.» زود جور شد و دوباره رفت. راضی هستم. الحمدلله
میدانستم شهید میشود چون همیشه پیشتاز بود
مادر شهید ارغوانی با اشاره به اینکه از شهادت پسرش اطمینان داشت میگوید: آماده بودم و میدانستم که شهید میشود. چون همیشه پیشتاز بود و دوست داشت به جلو برود برای همین میدانستم که شهید میشود. میدانستم که شهید میشود.در خانه خوابیده بودم که میخواستند به دیدارم بیایند وقتی اطرافیان خبر دادند که میخواهند بیایند به دیدنم، گفتم: «میدانم حتما پسرم شهید شده است.» به همسر و بچهاش تبریک میگویم. میگویند تیر به پهلویش خورده و به شهادت رسیده است. خدا داعش را سرنگون کند. خدا ظهور امام زمان(عج) را برای نجات ما برساند.
او در انتها با بیان توصیه همیشگی شهید میگوید: همیشه میگفت صبور باشید. قبل از این پسرم، یک دختر 30 ساله داشتم که فوت کرد. من وقتی برای رفتن تقی به سوریه بیتابی میکردم محمد تقی میگفت: «پس مادرهای سه شهید چه بگویند و چه کار کنند وقتی شما اینطور بیتابی میکنی؟ اگر من شهید شوم و تو گریه کنی به من مدیونی.» من هم گفتم: «چشم؛ گریه نمیکنم.» الان هم گریه نمیکنم. رضایم رضای خداست.
ارسال نظر