چرا عربستان به جنگ در یمن پایان نمیدهد؟
ریاض تا به امروز جرات و شهامت آن را نداشته است تا برای خروج از جنگ یمن تصمیم گیری کند، چرا که در این خصوص با موانع و مشکلات داخلی هم روبه رو است و یکی از مسائل و چالش های بزرگ در این باره مربوط به اوضاع جغرافیای سیاسی منطقه است.
به گزارش پارس به نقل از تسنیم، نگرانی عربستان سعودی از پایان یافتن نبرد در یمن فراتر از حساب های سیاسی و تاکتیک های نظامی است، هم اکنون سعودیها از بیداری یمنیها نگران هستند، چرا که در آن صورت یمن از زیر عبا و لوای عربستان سعودی خارج خواهد شد، از این رو این مسئله باعث می شود تا سعودیها هرگز نخواهند جنگ یمن به پایان برسد و می خواهند همواره کشور و ملت یمن به آنها وابسته باقی بماند.
در نوامبر گذشته فیلیپ هاموند وزیر امور خارجه انگلیس و یکی از شخصیت های رسمی در بین کشورهای منطقه درباره یمن دیداری داشتند، وزیر انگلیسی در این باره به این مسئول منطقه ای گفت، مهلت داده شده به عربستان سعودی درباره جنگ یمن به پایان رسیده است، از این رو دیگر باید روند مذاکرات سیاسی در پیش گرفته شود، و راه حل سیاسی باید به صورتی باشد که تمام گروه های یمنی در این باره به توافق برسند، اما این وزیر نگرانی خود را درباره توان جنبش انصار الله بیان و اعلام کرد توان پیشرفته این گروه، امنیت سعودی ها را تهدید می کند.
از این سخنان هاموند این مسئله مشخص می شود که عربستان سعودی دیگر به صورت کامل بیرون از چارچوب سخن از دستاوردها و سلطه بر یمن است، و حل و فصل موضوع یمن تنها و تنها براساس مسائل سیاسی خواهد بود، تضمین هایی که کشورهای منطقه ای و بین المللی باید در این باره ارائه دهند، اما این درحالی است که کشورهای دوست و همپیمان یمن خود را ملزم به دادن این تضمین ها نمی بینند و صلاح نمی دانند به نیابت از یمن چنین توافقی را قبول کنند، و تنها این خود یمن است که باید سطح خواسته های خود را در مذاکرات و در قالب چارچوب های کلی مشخص کند.
در عین حال، اوضاع در یمن هر روز پیچیده تر می شود، طولانی تر شدن تجاوز به خاک یمن، عربستان سعودی را عریان تر و بی حاصل تر نشان می دهد، عربستان برای یمن دامی گسترانیده بود، که اکنون خود به درون آن دام گرفتار شده است، به نظر می رسد ریاض تا به امروز جرات و شهامت آن را نداشته است تا برای خروج از جنگ یمن تصمیم گیری کند، چرا که در این خصوص با موانع و مشکلات داخلی هم روبه رو است و یکی از مسائل و چالش های بزرگ در این باره مربوط به اوضاع جغرافیای سیاسی منطقه است.
آل سعود از زمان امضای توافقنامه طایف بین دو کشور یمن و عربستان سعودی در سال 1934 بر کشور یمن سلطه و هیمنه یافته است، این توافق بعد از شکست یمن در نبرد با عربستان سعودی در زمان پادشاه بنیانگذار این خاندان یعنی عبدالعزیز آل سعود حاصل شده بود.
اوضاع یمن به همان منوال ادامه یافت تا این که در سال 2011 ملت یمن بر ضد نظام و سیستم حاکم خود به پا خواست و ماحصل آن انتفاضه باعث شد تا ملت دست به انتفاضه ای جدید بزند و این بار ملت یمن طرح موسوم به طرح کشورهای عرب حوزه خلیج فارس را رد کرد، چرا که براساس این طرح ترکیب قدرت به همان منوال سابق باقی ماند و تنها شکل ظاهری امر تغییر داده شده بود.
از این رو بسیار طبیعی بود که ملت یمن این طرح کشورهای عرب حوزه خلیج فارس را نپذیرند، از این رو انتفاضه مجدد ملت یمن آغاز شد و در سال 2014 برضد نظام حاکم انتفاضه کردند و در این زمان بود، که جماعت انصار الله وارد صنعاء پایتخت یمن شدند و بعد از آن رویدادها یکی از پس دیگری حاصل شدند و همگان شاهد استعفای عبدربه منصور هادی از قدرت شدند و پس از وی دولت هم استعفا کرد.
در این زمان عربستان سعودی دیگر حاضر نشد، این واقعیت جدید را پذیرا باشد، چرا که قبول این مساله به مثابه پایان زمامداری ریاض بر صنعاء می بود، اگر چه در این مدت جماعت انصار الله تمام تلاش های خود را به عمل آورد تا تفاهمی در این خصوص و درباره مسائل برجای مانده حاصل شود، اما سعودی ها بازهم نپذیرفتند، از این رو آل سعود تجاوز گسترده نظامی خود را برضد کشور و ملت یمن آغاز کردند، از همان ابتدای تجاوز بسیار واضح بود که هدفشان سرنگونی کامل یمن است، و می خواستند از این طریق بار دیگر یمن را تحت قیمومیت خود باز گردانند.
عربستان سعودی و همپیمانان منطقه ای و بین المللی ریاض به خوبی می دانند که نتایج این تجاوزشان به یمن به صلاحشان تمام نخواهد شد، چرا که بعد از گذشت هشت ماه از تجاوز به یمن هنوز از طوفان قاطعیت به اندازه سر سوزنی بهره ای نبردند و ملت یمن در مقابل تصمیم به ایستادگی و مقاومت گرفته است، تا از این طریق استقلال و آزادی خود را از هیمنه سعودی ها باز یابد، و برای رسیدن به این هدف و غایت حاضر به جانفشانی و ایثار است، چرا که این ملت به خوبی می داند، هزینه این استقلال هرچه بخواهد باشد، ارزشمند تر از قبول هیمنه و سلطه سعودی ها بر مقدرات کشور و ملت یمن است، سعودی ها همواره در یمن می کوشیدند سه مساله را پایه ریزی و اجرا کنند، در جهل نگاه داشتن و در فقر باقی گذاشتن و به خفت و خواری در آوردن ملت یمن بود، و این سه مساله را یک شخصیت برجسته یمنی به پایگاه الاخبار اعلام کرده بود.
این شخصیت برجسته یمنی به پایگاه خبری الاخبار همچنین گفته است، سعودی ها تلاش می کردند براساس این سه اصل مذکور ملت یمن را همچنان در فقر باقی بگذارند، درحالی که ملت یمن بر روی دریاچه هایی از نفت زندگی می کنند.
هم اکنون سعودی ها نمی خواهند راه حل های سیاسی که در برگیرنده مشارکت سیاسی با حضور جریان های صاحب نام در یمن است بپذیرد، چرا که این امر مستلزم وجود نقشه راهی با مشخص شدن قدرت ها در یمن مستقل آن هم از طریق برگزاری انتخاباتی سالم و دمکراتیک است، و بعد از آن باید قانون اساسی در خور شان ملت یمن تدوین و تصویب شود، و حقوق سیاسی و اجتماعی ملت یمن و نظام در این کشور را مصون بدارد، و قدرت در چنین کشوری بعد از این مراحل به صورت مسالمت آمیزی دست به دست و از طریق انتخابات جابجا خواهد شد.
به صورت کلی باید گفت عربستان سعودی مایل نیست بخش دیگری از شبه جزیره عربی یعنی یمن روی خوش دمکراسی واقعی را تجربه کند، چرا که این مساله می تواند به بافت اجتماعی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس تاثیر بگذارد و این تجربه می تواند سابقه ای خطرناک در نظر سعودی ها تلقی شود، خاندان های حاکم در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس از این بیمناک هستند که تجربه یمن همچون وبایی به کشورهای همسایه سرایت کند، بخصوص این که در حدود 150 هزار دانشجوی سعودی هم اکنون در حال تحصیل در مدارج عالی تحصیلی در دانشگاه های آمریکا و اروپا هستند.
این فرهیختگان ممکن است بعد از مشاهده تجربه یمن به فکر برخوردار شدن ملت های خود از تجربه دمکراسی شوند، و تا به امروز حتی برخی از نویسندگان عرب کشورهای حوزه خلیج فارس نیاز ملت های خود را برای مساهمت گسترده به منظور دست یابی آزادی و دمکراسی در نوشته های خود خواستار شده اند.
هم اکنون یمن به مثابه اندوخته انسانی شبه جزیره عربی است، این ملت توانایی های اندیشه ای و توانایی های عملی فراوانی دارد، و این مساله این ملت را به سطحی می رساند که برای دست یابی به جایگاه واقعی منطقه ای و بین المللی ملتی برگزیده از میان ملت های عرب حوزه خلیج فارس می گرداند.
برای بررسی این مساله تنها کافی است به تاریخ و تمدن کهن این ملت توجه شود، در کنار این کشور در منطقه خلیج فارس و در شبه جزیره عربی کشورها و دولت هایی با سابقه تنها چند ده سال تاسیس شده اند، و این کشورها و دولت ها برای برپا شدن و سرپا ماندن ناگزیر شدند کارگرانی را از مناطق مختلف جهان به خدمت بگریند، در حالی که ملت ها در این کشورها بیکاره هستند.
همچنین در خصوص یمن باید بگوییم این کشور از موقعیت و جایگاه جغرافیایی و راهبردی مهمی بین دریای سرخ و بحرالعرب برخوردار است، و این کشور بر روی اقیانوس هند اشراف دارد، و از نزدیک آب های ساحلی این کشور در تنگه باب المندب بیش از دو سوم تجارت جهانی عبور می کند، در حالی که دیگر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس در بین تنگه هرمز و باب المندب محصور شده اند و عمق مهم جغرافیایی ندارند.
دولت یمن تمدن کهنی را با خود به همراه دارد، اگر یمن از بحران کنونی به سلامت بیرون آید، دیگر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس ارزش و جایگاه منطقه ای خود را از دست خواهند داد.
عربستان سعودی به همین دلیل از راه حلهای سیاسی برای پایان دادن به بحران در یمن نگران است، چرا که هر راه حل سیاسی که براساس آن دولت یمن بخواهد کار خود را در پیش گیرد، لاجرم برای مشارکت صادقانه در دولت از کشورهایی حمایت خواهد شد که در اوج بحران در کنار یمن و برضد دشمنان این ملت ایستادند، بخصوص در این بین کشورهای حامی خط مقاومت و دوری از نزدیکی با اسرائیل جای دارند.
تمام این مسائلی که تاکنون برشمردیم همه از مسائلی به شمار می آیند که مانع از موافقت عربستان سعودی با قبول راه حل های سیاسی تلقی می شوند و عربستان سعودی به این دلایل نمی خواهد تجاوزش به یمن پایان پذیرد، حال علاوه بر تمام این مسائل تنها کافی است موضوع ستیز جناح های داخلی در بین خاندان حاکم سعودی را هم به این دلایل بیفزاییم، مسائلی که دیگر بر کسی پوشیده نیستند، از این رو شکست یا پیروزی در تجاوز به یمن می تواند در این معادله نیز کفه جناحی از خاندان سعودی را بر کفه جناح دیگر برای به دست آوردن قدرت در عربستان سنگین تر و برتری دهد.
نگرانی عربستان سعودی از پایان یافتن نبرد در یمن فراتر از حساب های سیاسی و تاکتیک های نظامی است، هم اکنون سعودیها از بیداری یمنیها نگران هستند، چرا که در آن صورت یمن از زیر عبا و لوای عربستان سعودی خارج خواهد شد، از این رو این مسئله باعث می شود تا سعودیها هرگز نخواهند جنگ یمن به پایان برسد و می خواهند همواره کشور و ملت یمن به آنها وابسته باقی بماند.
در نوامبر گذشته فیلیپ هاموند وزیر امور خارجه انگلیس و یکی از شخصیت های رسمی در بین کشورهای منطقه درباره یمن دیداری داشتند، وزیر انگلیسی در این باره به این مسئول منطقه ای گفت، مهلت داده شده به عربستان سعودی درباره جنگ یمن به پایان رسیده است، از این رو دیگر باید روند مذاکرات سیاسی در پیش گرفته شود، و راه حل سیاسی باید به صورتی باشد که تمام گروه های یمنی در این باره به توافق برسند، اما این وزیر نگرانی خود را درباره توان جنبش انصار الله بیان و اعلام کرد توان پیشرفته این گروه، امنیت سعودی ها را تهدید می کند.
از این سخنان هاموند این مسئله مشخص می شود که عربستان سعودی دیگر به صورت کامل بیرون از چارچوب سخن از دستاوردها و سلطه بر یمن است، و حل و فصل موضوع یمن تنها و تنها براساس مسائل سیاسی خواهد بود، تضمین هایی که کشورهای منطقه ای و بین المللی باید در این باره ارائه دهند، اما این درحالی است که کشورهای دوست و همپیمان یمن خود را ملزم به دادن این تضمین ها نمی بینند و صلاح نمی دانند به نیابت از یمن چنین توافقی را قبول کنند، و تنها این خود یمن است که باید سطح خواسته های خود را در مذاکرات و در قالب چارچوب های کلی مشخص کند.
در عین حال، اوضاع در یمن هر روز پیچیده تر می شود، طولانی تر شدن تجاوز به خاک یمن، عربستان سعودی را عریان تر و بی حاصل تر نشان می دهد، عربستان برای یمن دامی گسترانیده بود، که اکنون خود به درون آن دام گرفتار شده است، به نظر می رسد ریاض تا به امروز جرات و شهامت آن را نداشته است تا برای خروج از جنگ یمن تصمیم گیری کند، چرا که در این خصوص با موانع و مشکلات داخلی هم روبه رو است و یکی از مسائل و چالش های بزرگ در این باره مربوط به اوضاع جغرافیای سیاسی منطقه است.
آل سعود از زمان امضای توافقنامه طایف بین دو کشور یمن و عربستان سعودی در سال 1934 بر کشور یمن سلطه و هیمنه یافته است، این توافق بعد از شکست یمن در نبرد با عربستان سعودی در زمان پادشاه بنیانگذار این خاندان یعنی عبدالعزیز آل سعود حاصل شده بود.
اوضاع یمن به همان منوال ادامه یافت تا این که در سال 2011 ملت یمن بر ضد نظام و سیستم حاکم خود به پا خواست و ماحصل آن انتفاضه باعث شد تا ملت دست به انتفاضه ای جدید بزند و این بار ملت یمن طرح موسوم به طرح کشورهای عرب حوزه خلیج فارس را رد کرد، چرا که براساس این طرح ترکیب قدرت به همان منوال سابق باقی ماند و تنها شکل ظاهری امر تغییر داده شده بود.
از این رو بسیار طبیعی بود که ملت یمن این طرح کشورهای عرب حوزه خلیج فارس را نپذیرند، از این رو انتفاضه مجدد ملت یمن آغاز شد و در سال 2014 برضد نظام حاکم انتفاضه کردند و در این زمان بود، که جماعت انصار الله وارد صنعاء پایتخت یمن شدند و بعد از آن رویدادها یکی از پس دیگری حاصل شدند و همگان شاهد استعفای عبدربه منصور هادی از قدرت شدند و پس از وی دولت هم استعفا کرد.
در این زمان عربستان سعودی دیگر حاضر نشد، این واقعیت جدید را پذیرا باشد، چرا که قبول این مساله به مثابه پایان زمامداری ریاض بر صنعاء می بود، اگر چه در این مدت جماعت انصار الله تمام تلاش های خود را به عمل آورد تا تفاهمی در این خصوص و درباره مسائل برجای مانده حاصل شود، اما سعودی ها بازهم نپذیرفتند، از این رو آل سعود تجاوز گسترده نظامی خود را برضد کشور و ملت یمن آغاز کردند، از همان ابتدای تجاوز بسیار واضح بود که هدفشان سرنگونی کامل یمن است، و می خواستند از این طریق بار دیگر یمن را تحت قیمومیت خود باز گردانند.
عربستان سعودی و همپیمانان منطقه ای و بین المللی ریاض به خوبی می دانند که نتایج این تجاوزشان به یمن به صلاحشان تمام نخواهد شد، چرا که بعد از گذشت هشت ماه از تجاوز به یمن هنوز از طوفان قاطعیت به اندازه سر سوزنی بهره ای نبردند و ملت یمن در مقابل تصمیم به ایستادگی و مقاومت گرفته است، تا از این طریق استقلال و آزادی خود را از هیمنه سعودی ها باز یابد، و برای رسیدن به این هدف و غایت حاضر به جانفشانی و ایثار است، چرا که این ملت به خوبی می داند، هزینه این استقلال هرچه بخواهد باشد، ارزشمند تر از قبول هیمنه و سلطه سعودی ها بر مقدرات کشور و ملت یمن است، سعودی ها همواره در یمن می کوشیدند سه مساله را پایه ریزی و اجرا کنند، در جهل نگاه داشتن و در فقر باقی گذاشتن و به خفت و خواری در آوردن ملت یمن بود، و این سه مساله را یک شخصیت برجسته یمنی به پایگاه الاخبار اعلام کرده بود.
این شخصیت برجسته یمنی به پایگاه خبری الاخبار همچنین گفته است، سعودی ها تلاش می کردند براساس این سه اصل مذکور ملت یمن را همچنان در فقر باقی بگذارند، درحالی که ملت یمن بر روی دریاچه هایی از نفت زندگی می کنند.
هم اکنون سعودی ها نمی خواهند راه حل های سیاسی که در برگیرنده مشارکت سیاسی با حضور جریان های صاحب نام در یمن است بپذیرد، چرا که این امر مستلزم وجود نقشه راهی با مشخص شدن قدرت ها در یمن مستقل آن هم از طریق برگزاری انتخاباتی سالم و دمکراتیک است، و بعد از آن باید قانون اساسی در خور شان ملت یمن تدوین و تصویب شود، و حقوق سیاسی و اجتماعی ملت یمن و نظام در این کشور را مصون بدارد، و قدرت در چنین کشوری بعد از این مراحل به صورت مسالمت آمیزی دست به دست و از طریق انتخابات جابجا خواهد شد.
به صورت کلی باید گفت عربستان سعودی مایل نیست بخش دیگری از شبه جزیره عربی یعنی یمن روی خوش دمکراسی واقعی را تجربه کند، چرا که این مساله می تواند به بافت اجتماعی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس تاثیر بگذارد و این تجربه می تواند سابقه ای خطرناک در نظر سعودی ها تلقی شود، خاندان های حاکم در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس از این بیمناک هستند که تجربه یمن همچون وبایی به کشورهای همسایه سرایت کند، بخصوص این که در حدود 150 هزار دانشجوی سعودی هم اکنون در حال تحصیل در مدارج عالی تحصیلی در دانشگاه های آمریکا و اروپا هستند.
این فرهیختگان ممکن است بعد از مشاهده تجربه یمن به فکر برخوردار شدن ملت های خود از تجربه دمکراسی شوند، و تا به امروز حتی برخی از نویسندگان عرب کشورهای حوزه خلیج فارس نیاز ملت های خود را برای مساهمت گسترده به منظور دست یابی آزادی و دمکراسی در نوشته های خود خواستار شده اند.
هم اکنون یمن به مثابه اندوخته انسانی شبه جزیره عربی است، این ملت توانایی های اندیشه ای و توانایی های عملی فراوانی دارد، و این مساله این ملت را به سطحی می رساند که برای دست یابی به جایگاه واقعی منطقه ای و بین المللی ملتی برگزیده از میان ملت های عرب حوزه خلیج فارس می گرداند.
برای بررسی این مساله تنها کافی است به تاریخ و تمدن کهن این ملت توجه شود، در کنار این کشور در منطقه خلیج فارس و در شبه جزیره عربی کشورها و دولت هایی با سابقه تنها چند ده سال تاسیس شده اند، و این کشورها و دولت ها برای برپا شدن و سرپا ماندن ناگزیر شدند کارگرانی را از مناطق مختلف جهان به خدمت بگریند، در حالی که ملت ها در این کشورها بیکاره هستند.
همچنین در خصوص یمن باید بگوییم این کشور از موقعیت و جایگاه جغرافیایی و راهبردی مهمی بین دریای سرخ و بحرالعرب برخوردار است، و این کشور بر روی اقیانوس هند اشراف دارد، و از نزدیک آب های ساحلی این کشور در تنگه باب المندب بیش از دو سوم تجارت جهانی عبور می کند، در حالی که دیگر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس در بین تنگه هرمز و باب المندب محصور شده اند و عمق مهم جغرافیایی ندارند.
دولت یمن تمدن کهنی را با خود به همراه دارد، اگر یمن از بحران کنونی به سلامت بیرون آید، دیگر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس ارزش و جایگاه منطقه ای خود را از دست خواهند داد.
عربستان سعودی به همین دلیل از راه حلهای سیاسی برای پایان دادن به بحران در یمن نگران است، چرا که هر راه حل سیاسی که براساس آن دولت یمن بخواهد کار خود را در پیش گیرد، لاجرم برای مشارکت صادقانه در دولت از کشورهایی حمایت خواهد شد که در اوج بحران در کنار یمن و برضد دشمنان این ملت ایستادند، بخصوص در این بین کشورهای حامی خط مقاومت و دوری از نزدیکی با اسرائیل جای دارند.
تمام این مسائلی که تاکنون برشمردیم همه از مسائلی به شمار می آیند که مانع از موافقت عربستان سعودی با قبول راه حل های سیاسی تلقی می شوند و عربستان سعودی به این دلایل نمی خواهد تجاوزش به یمن پایان پذیرد، حال علاوه بر تمام این مسائل تنها کافی است موضوع ستیز جناح های داخلی در بین خاندان حاکم سعودی را هم به این دلایل بیفزاییم، مسائلی که دیگر بر کسی پوشیده نیستند، از این رو شکست یا پیروزی در تجاوز به یمن می تواند در این معادله نیز کفه جناحی از خاندان سعودی را بر کفه جناح دیگر برای به دست آوردن قدرت در عربستان سنگین تر و برتری دهد.
ارسال نظر