پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- مهدی پورصفا- رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنان دیروز خود در جمع اعضای اتحادیه رادیو- تلویزیون‌های اسلامی محورهای مهمی را در سیاست خارجی کشور و همچنین عرصه خاورمیانه مطرح کردند که شاید به نوعی بتوان آن را مهم‌ترین سرفصل‌های آینده جهت‌گیری نظام جمهوری اسلامی به خصوص در خاورمیانه عنوان کرد. 

تأکید بر مقابله با نفوذ امریکا در خاورمیانه شاید مهم‌ترین نکته‌ای بود که رهبری در سخنان خود به آن اشاره کردند و آن را به عنوان یک راهبرد اصولی برای جمهوری اسلامی ایران برشمردند و اینکه ایران اجازه تقسیم عراق و سوریه را به امریکا نخواهد داد. 

سخنان رهبری در حقیقت تکرار موضع اولیه ایشان در نماز عید فطر بود که این نکته را مورد تأکید قرار دادند که سیاست نظام جمهوری اسلامی در حمایت از دولت‌های منطقه به خصوص دولت‌های قانونی عراق و سوریه به هیچ عنوان تغییر نخواهد کرد و این سخنان دقیقاً پس از اعلام امضای برجام اعلام شد. 

موضع‌گیری که در بحبوحه اعلام توافق ابهامی جدی را برای امکانپذیر بودن هرگونه تعامل ایران و امریکا در سطح منطقه باقی گذاشت. 

تجزیه ایران و خاورمیانه بزرگ‌ترین هدف استعمار در خاورمیانه 

واقعیت آن است که پس از اعلام جمع‌بندی مذاکرات در وین امریکایی‌ها تلاش فراوانی برای رسیدن به یک تفاهم بزرگ‌تر در سطح منطقه را با ایران آغاز کردند. نشریه پولیتیکو که به عنوان نشریه‌ای دست راستی در امریکا فعالیت می‌کند به این نکته اشاره کرد که اوباما تلاش می‌کند با استفاده از تفاهم هسته‌ای یک بازآرایی جدید را در منطقه آغاز کنند. 

 به طور حتم مذاکره با امریکایی‌ها برای حل مسائل منطقه‌ای می‌تواند طرفدارانی در داخل کشور داشته باشد، اما سؤال اصلی اینجاست که چرا نظام جمهوری اسلامی ایران در برابر هرگونه تعامل با امریکا می‌ایستد و در تقابل کامل با آن حرکت می‌کند؟ نگاهی به جغرافیای ایران در طول 200 سال گذشته واقعیت تلخی را برای استراتژیست‌های ایرانی به نمایش گذاشته است. ایران همواره در حال تقسیم شدن بوده است. این سیاست‌ در ابتدا به صورت جدی توسط روسیه تزاری دنبال شده است و سپس امپراتوری استعماری انگلیس آن را با جدا کردن افغانستان و بلوچستان به طور جدی پیگیری کرده است. 

حتی روی کار آمدن رژیمی همچون پهلوی دوم متکی به ذخایر ارزی ناشی از صدور نفت و ارتشی قدرتمند نیز نتوانست از چنین فرآیندی جلوگیری کند و در سال 1349 بحرین که در سال 1339 به عنوان استان چهاردهم ایران شناخته شده بود در مقابل باز‌پس دادن جزایر سه‌گانه از ایران جدا و به عنوان یک کشور مستقل به رسمیت شناخته شد. 

چنین روندی استراتژیست‌های ایرانی را به این نتیجه رسانده است که صرفنظر از دولت حاکم بر ایران، سیاست غایی قدرت‌های جهانی در هر دوره‌ای تقسیم ایران و تبدیل آن به واحد‌های کوچک‌تر قومیتی است همانگونه که این سیاست درباره امپراتوری عثمانی و تبدیل آن به چندین کشور کوچک‌تر دنبال شد و همچنان نیز تبدیل همان کشورها و بازآرایی دوباره مرزها جزو سیاست‌های قدرت‌های جهانی در منطقه خاورمیانه محسوب می‌شود. این امر زمانی بیش از پیش خود را نشان داد که نشریه آتلانتیک در سال 2007 نقشه‌ای خیالی از منطقه خاورمیانه منتشر کرد که در آن ایران تبدیل به کشوری کوچک‌تر در منطقه فلات مرکزی خاورمیانه شده بود و بخش‌های مختلفی از آن همچون بلوچستان، خوزستان، منطقه آذربایجان و کردستان با الحاق به سایر کشورها مناطقی مستقل را تشکیل داده بودند. 

نکته جالب اینجاست که این سیاست هم‌اکنون به صورت نعل به نعل از سوی امریکایی‌ها دنبال می‌شود و مقامات امریکای به صراحت از تقسیم عراق و سوریه سخن می‌گویند. در حالی که این دو کشور هنوز عضو رسمی جامعه جهانی شناخته می‌شوند و چنین سخنانی عملاً مداخله در امور داخلی آنها محسوب می‌شود. 

از این رو چندان بی‌دلیل نیست که دولتمردان ایرانی حضور یک دولت قدرتمند در منطقه را در مخالفت مستقیم با منافع قدرت‌های جهانی در هر دوره‌ای بدانند و لاجرم تأمین منافع ملی خود را در رویارویی با قدرت مسلط در هر دوره تعریف کند. 

امریکا بزرگ‌ترین دشمن ایران بوده و است

در همین راستا صرفنظر از دوران جنگ سرد، نظام جمهوری اسلامی همواره ایالات متحده را به عنوان بزرگ‌ترین خطر برای تغییر در منطقه خاورمیانه برخلاف منافع ملی خود تعبیر کرده است. 

پس از پایان سردرگمی استراتژی امریکا در دوران فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و انهدام نظام دوقطبی در دنیا، کنترل تمام‌عیار منطقه خاورمیانه یکی از سیاست‌های قطعی این کشور در افق برنامه‌ریزی‌های کلان امنیتی تعریف شده است و پس از وقایع یازدهم سپتامبر حملات نظامی امریکا به عراق و افغانستان نمادی از تلاش سخت این کشور برای تسلط بر این منطقه مهم تعبیر می‌شد. 

در چنین شرایطی ایران به عنوان بزرگ‌ترین کشور منطقه است که با تاریخی چند هزار ساله بزرگ‌ترین مانع برای تسلط یک قدرت بزرگ برای منطقه محسوب می‌شود. در طول دوران ریاست جمهوری جرج بوش منازعات ایران و امریکا در فواصل زمانی معین به نقطه اوج خود نزدیک می‌شوند به گونه‌ای که در سیاست امنیت ملی سالانه امریکا، ایران به عنوان بزرگ‌ترین خطر برای ایالات متحده طبقه‌بندی می‌شد. با این حال گذشت زمان و فرسایش منابع حیاتی امریکا در دو جنگ بزرگ باعث شد تا سیاست ‌فشار نظامی در منطقه خاورمیانه به نقطه پایانی خود نزدیک شود. 

اقتصاد امریکا توان تحمل جنگ دیگری را ندارد

بحران اقتصادی ناشی از هزینه‌کرد 3 هزار میلیارد دلار بودجه نظامی در دو جنگ عراق و افغانستان عملاً توان مالی ماشین جنگی امریکا را با مشکل روبه‌رو کرده است. 

پنتاگون بر اساس گزارش‌های اقتصادی دفتر بودجه کنگره امریکا باید طی 10 سال آینده نزدیک به 400‌میلیارد دلار صرفه‌جویی کند و این مسئله به معنای آن است که این کشور توانایی آغاز هیچ جنگ جدیدی را طی 10 سال آینده نخواهد داشت. 

از سوی دیگر این کشور باید خود را آماده مقابله با توان روزافزون چین به عنوان یک قدرت نوظهور بین‌المللی در عرصه نظام جهانی کند و این مسئله به معنی این است که نیروهای نظامی مستقر در خاورمیانه باید تخلیه و به سمت دیگر دنیا منتقل شوند. از این رو تمایل امریکا برای مذاکره با ایران را می‌توان در چارچوب حل منازعات موجود در منطقه خاورمیانه برای متمرکز کردن توان این کشور در سایر نقاط دنیا تعبیر کرد اما سؤال اصلی اینجاست که آیا منافع ملی ایران نیز در چارچوب همین رابطه می‌گنجد؟

چرا ایران در مقابل امریکا خواهد ایستاد 

رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی‌هایشان بارها بر این نکته تأکید کرده‌اند که جمهوری اسلامی ایران در مقابل هر گونه نفوذ فرهنگی و سیاسی ایالات متحده امریکا چه در منطقه و چه در سطح خاورمیانه خواهد ایستاد و به هیچ عنوان چنین اجازه‌ای را نخواهد داد. 

به نظر می‌رسد علاوه بر ادبیات غیرمنطقی دولتمردان امریکایی که ریشه در فرهنگ این کشور دارد دورنمای تغییرات اساسی در چینش قدرت‌های جهانی در دنیا سبب شده است تا رهبری عالی ایران از پذیرفتن پیشنهادات مدعایی طرف مقابل برای هرگونه دیالوگ یا برقراری رابطه اکراه داشته باشد. 

قدرت امریکا در حال ته کشیدن است

واقعیت آن است که بر اساس پیش‌بینی‌های تمام مؤسسات اطلاعاتی غربی و حتی شرقی تا 20 سال آینده امریکا دیگر قدرت اول دنیا نخواهد بود. 

افول قدرت اقتصادی امریکا از رتبه اول به رتبه دوم به نظر می‌رسد در سال 2025 رخ بدهد و همچنین کاهش توان نظامی کشور، بزرگ‌ترین نمود خارجی چنین مسئله‌ای محسوب می‌شود. 

در چنین شرایطی کمترین وابستگی به قدرت ایالات متحده می‌تواند به بزرگ‌ترین امتیاز برای هر کشوری مبدل شود چراکه عملاً آن را از تلاطم‌های ناشی از چنین تغییری مصون داشته و با عنوان یک کشور مستقل از قدرت‌های جهانی توان بازیگری فراوانی را در عرصه جهانی به آن می‌بخشد. 

با همین دیدگاه است که به نظر می‌رسد رهبران ایران از ایجاد یک دیالوگ دوجانبه با ایالات متحده امریکا پرهیز می‌کنند چراکه آن را سرمایه بزرگ برای آینده میان‌مدت می‌دانند که دیگر این کشور قدرت اول دنیا نباشد. 

 در سال 2003 و با سرنگونی حکومت صدام نیز چنین فرصتی برای دو کشور به وجود آمد و ایران می‌توانست به عنوان کشوری که هشت سال علیه صدام‌حسین جنگیده است بزرگ‌ترین همکار این کشور در اشغال عراق باشد. با این حال پرهیز ایران از چنین همکاری‌ای نه تنها سبب گسترش نفوذ ایران در کشورهای عربی شد بلکه در دوران انقلاب‌های عربی نیز این سیاست ضدامریکایی تبدیل به یک نقطه قوت برای دیپلماسی عمومی ایران شد. 

حال بر طبق همین قاعده ایران مقابله با امریکا را اصلی‌ترین امتیاز خود در مسیر تبدیل شدن به یک قدرت جهانی می‌بیند؛ افقی که شاید رهبر معظم انقلاب اسلامی آن را در چارچوب منافع میان مدت ایران اسلامی ارزیابی می‌کنند؛ زمانی که امریکا دیگر «شماره یک» جهان نباشد. در آن زمان ایران می‌تواند خود را به عنوان یک قدرت مسلط در عرصه جهانی معرفی کرده و نقشی مهم در عرصه بین‌المللی بر عهده بگیرد؛ دورنمایی که هم‌اکنون نیز بسیاری آن را پیش‌بینی می‌کنند.