به گزارش پارس به نقل از تسنیم، پس از تفاهم لوزان، طی یادداشتی با عنوان "دغدغه‌های فراهسته‌ای در مذاکرات هسته‌ای" بر این نکته تاکید  کرده بودم که اساساً موضوع هسته‌ای نه تنها همه ماجراهای ایران و آمریکا نیست، بلکه آمریکا حتی در روند مذاکرات -بسیار مهم- هسته‌ای نیز مسئله‌ای بسیار حساس‌تر و نقشه‌ای به غایت مهم‌تر را پیگیری می‌کند.

اما آنچه در این متن بنا دارم به آن بپردازم، راهبردهای کلان آمریکا برای دستیابی به هدف نهایی(از میان برداشتن انقلاب و جمهوری اسلامی) است و در این میان مهمترین نکته آن است که موضوع هسته‌ای و "جزئیات فنی" آنچه تحت عنوان متن برجام روی میز است، در قیاس با خواب‌های کلان‌تری که آمریکا برای ایران دیده، به موضوعی دست‌دوم بدل می‌شود. اگر امروز به برجام می‌پردازیم –که باید بپردازیم- راه بهتر آن است که برجام را نیز از این ناحیه زیر ذره‌بین قرار داده و اگر بناست اقدامی شود-که باید بشود- با تصویب یک "فکـت‌شیت" دقیق، برخی راه‌های سوءاستفاده‌های مختلف از برجام و بویژه سوءاستفاده سیاسی از آن سد شود.

ادعای اصلی من در این متن آن است که آمریکا در مواجهه با ایران دو راهبرد کلان را در دستور کار قرار داده و برای تحقق این راهبردها، تاکتیکی آزموده‌شده را برگزیده است.

"تغییر نرم در ایران از طریق مدیریت افکار عمومی" و "تحدید قدرت" دو راهبرد اصلی آمریکا علیه ایران است که به صورت موازی، هماهنگ و دیالکتیک‌وار توسط آمریکا دنبال می‌شود و این خطری به غایت و به شدت فراتر از اشکالات برجام است و معتقدم اگر در این زمینه نیز تدابیر لازم از هم‌اکنون اتخاذ نشود، عاقبتی بس ناگوار در انتظارمان خواهد بود.

اما آمریکا برای پیش‌بردن این دو راهبرد به صورت موازی، به یک تاکتیک ویژه و صدالبته به یک "جریان سیاسی خاص" در ایران نیازمند است و اساساً بدون این دو پیش‌شرط کلیدی، پیگیری این دو راهبرد علیه ایران امکان‌پذیر نیست. تاکتیک ویژه آمریکا، همان روش آزموده شده برای مدیریت و شرطی‌کردن افکار عمومی است؛ "دوقطبی‌"هایی که یک سوی آن مسئله معیشت و توسعه و سوی دیگر آن مولفه‌های قدرت ملی و امنیت ملی ایران است.

اما برای شکل‌گیری این دوقطبی‌های بسیار کلیدی علاوه بر اقدامات میدانی آمریکا و متحدانش از قبیل اعمال برخی تحریم‌ها، فشارها و محدودیت‌ها، حضور و تقویت یک جریان غربگرا در ایران عنصری کلیدی و حیاتی است. و اساساً این رشته از الزامات و نیازها برای پیگیری اهداف راهبردی آمریکا بدون تقویت و حضور جریان غربگرا در داخل ایران به هیچ وجه عملیاتی نخواهد بود.

از همین روست که همواره معتقد بوده‌ام یکی از ملاحظات بسیار جدی آمریکا در مسیر پیش‌رو، تلاش همه جانبه برای تقویت جریان غربگرا در مسندهای قدرت در ایران است و در صورتی که این موضوع با برخی از هدفهای کوتاه مدت آمریکا دچار تلاقی و تزاحم شود، آمریکایی‌ها تقویت این جریان را بر بسیاری از امور ترجیح خواهند داد.

سوال کلیدی آن است که آمریکا از این پس چه خواهد کرد؟

آمریکا بلافاصله پس از جمع‌بندی نهایی مذاکرات در وین و حتی پیش از آن، پروژه‌های پساتوافق را کلید زده است. البته غرب و غربزدگان داخلی دوست دارند با معنابخشی غلط به برجام، راه چند ساله را یک‌روزه طی کنند و آمریکا و نمادهایش- از مک‌دونالد گرفته تا جاسوس‌خانه‌اش- را از همین امروز در تهران و ایران ببینند. اگر در این امر موفق شدند-که انشاءالله قطعاً نخواهند شد- فبها، ولی اگر نشدند مسئله را پایان یافته نمی‌توان تلقی کرد: شکل‌دهی به دوقطبی "تحولات منطقه- مسئله معیشت" و همزمان با آن-اما با ضریب کمتر- شکل‌دهی به دوقطبی "حقوق بشر- مسئله معیشت" برنامه‌های اصلی آمریکا در ایام و ماه‌های پیش‌رو خواهد بود.

آمریکایی‌ها و متحدانش به زعم خود در این روند یک بازی دوسر برد برای خود شروع کرده‌اند. اگر همه چیز آنچنان که آنها راغبند پیش برود و چنین دوقطبی‌هایی را شکل دهند دو حالت بیشتر رخ نخواهد داد. حالت اول آن است که ایران بر اثر فشارهای بیرونی و شکل‌گیری دوقطبی‌های درونی و به منظور پیش‌گیری از معضلات امنیتی و شورش‌های اجتماعی به درخواست‌ قدرت‌های زورگو تن داده و به ترتیب از راهبردهای خود در منطقه، تصمیمات خود در حوزه‌هایی مانند فناوری موشکی و ... و همچنین اعتقادات خود در زمینه‌های فرهنگی و حقوق بشر چشم‌پوشی کرده و آنها را "تا حد رضایت‌بخشی برای غرب" به کنار بگذارد. 

اتفاقی که در این حالت افتاده آن است که ایران به دست خود و تحت فشار بیرونی اولاً دچار "قلب ماهیت" و ثانیاً به "شیر بی یال و اشکم و دم"ی تبدیل شده و اساساً دیگر موضوعیتی نداشته و تهدیدی برای رژیم‌های زورگو و مستکبر نخواهد بود.

اما حالت دوم آن است که با شکل‌گیری دوقطبی‌هایی که عنصر کاتالیزور و قوام‌بخش آن یک جریان غربزده داخلی است، اگر جمهوری اسلامی نیز از تمکین به خواست‌ غربی‌ها که اینک با شکل‌گیری دوقطبی‌ها به مطالبه بخش مهمی از افکار عمومی نیز تبدیلش کرده‌اند، سرباز زد، ناآرامی‌های اجتماعی به شکل گسترده‌ای شکل گرفته و کودتای نرمی همچون آنچه در فتنه 88 به دنبالش بودند رخ دهد.

لذا آمریکا هم برای تغییر در ایران و همچنین برای بسط قدرت و سیطره در منطقه، خواب‌های مهمی دیده‌ است، با این حال معتقدم راه تسلط آمریکا بر منطقه نیز از نفوذ و تغییر در درون ایران می‌گذرد. آمریکا برای بسط قدرت استکباری‌اش در منطقه جز کنار زدن قدرت اصلی منطقه و بازیگر جدی منطقه که با سیاست‌‌های استکباری آنان سرناسازگاری دارد-یعنی ایران- چاره دیگری ندارد. با این حال راه برای تغییر سیاست‌های منطقه‌ای ایران راهی جز اعمال نفوذ و تغییرات در ایران وجود ندارد.

بر اساس آنچه در بالا گفته شد توجه به چند نکته از نظر نگارنده حیاتی است:

1- مجلس باید از طریق تصویب فکت‌شیت برخی کانال‌های حیاتی بهره‌گیری از برجام برای شکل‌دهی به دوقطبی‌های آتی را ببندد. در این زمینه گفتنی‌های مهمی وجود دارد که درجای خود گفته شده و گفته  خواهد شد.

2- آنچنان که در بالا نیز گفته شد، جریان تکیه زننده بر مسندهای قدرت در جمهوری اسلامی ایران نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای در تشدید یا مهار روند بسیار خطرناک پیش‌گرفته شده توسط آمریکا دارد، از این روی انتخابات مجلس آینده از انتخابات‌های بی‌نهایت حساس در طول تاریخ پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. لذا لزوم برنامه‌ریزی جدی اصولگرایان برای ممانعت از تقویت جریان غربگرا در کشور از طریق جلوس بر کرسی‌های مجلس دهم بسیار حیاتی و کلیدی است. امروز حقیقتاً "برهه حساس کنونی" است.

3- به نظر می‌رسد از هم‌اکنون ممانعت از نقشه آمریکا و جریان همسوی داخلی آن برای شکل‌دهی به دوقطبی‌های کشنده در داخل باید به دستورکار اصلی نیروهای رسانه‌ای جریان متدین و انقلابی تبدیل شده و مباحثات و مجادلات خرد درباره بخش‌هایی از برجام که سودی به حال متن نداشته و بندهای آن را تغییر نخواهد داد، با دستورکارهای مهمتری جایگزین شود.