انحصار، آفت همیشگی اصلاحطلبان
برخورد با الهه راستگو در شورای شهر تهران آن هم فقط به خاطر آنکه تصمیم گرفته به عنوان یک عضو شورا به کاندیدایی خلاف نظر همحزبیهای خود برای شهرداری تهران رأی بدهد، از مصادیق بارز انحصارگرایی در جریان اصلاحات است.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- حسن رشوند- انحصار، آفت همیشگی اصلاحطلباناصلاحطلبان به ویژه طیف تجدیدنظرطلب آن همواره با دو آفت بزرگ در درون خود مواجه بوده است که یکی «دگماندیشی» و اصرار بر نظرات ناصواب و باطلی است که برخی در عین علم به ناصواب بودن رفتار خود بر آن پای میفشارند و با آنکه به درستی میدانند که دیدگاههای شاذ غیردینی سازگاری با رفتار دینی آنها ندارد، برای آنکه مثلاً احزاب و گروههای سیاسی رقیب مواضع آنها را تأیید نکنند، با خوف و ترس، دیدگاههای خود را در لفافه مطرح و از بیان شفاف آن خودداری میکنند تا هم در تیغ تند نقد همحزبیها قرار نگرفته باشند و هم اینکه به رقبای خود این باور غلط را انتقال دهند که دیدگاه مطرح و ناسازگار حزبی آنها همسو با جریان حزبی اصلاحطلبان است و کمتر سنخیتی بین مواضع آنها با رقبای دیگر احزاب و گروههای سیاسی غیرهمسو وجود دارد.
آفت دومی که همیشه اصلاحطلبان با آن مواجه بودهاند و هستند، انحصارگرایی است. این انحصارگرایی محدود به دوره خاصی نمیشود و در هر دوره شاهد نمونههای بسیاری از آن بودهایم؛ چیزی که به اعتراف خود اصلاحطلبان کمتر در جریان رقیب یعنی اصولگرایان وجود داشته است. آنها در حالی رقبای غیرحزبی را متهم به «تمامیتخواه»، «اقتدارگرا»، «انحصارطلب» و... میکنند که یک الیگارشی شدید حزبی را در درون خود پیادهسازی کرده و تلاش میکنند با برچسب زدنهای کاذب، این افراد را از نزدیک شدن به حوزههای معرفتی اصیل پرهیز دهند تا مبادا این عناصر از حوزه معرفتی تعریف شده و تصنعی غیراخلاقی اصلاحطلبی فاصله بگیرند. هیچ تفاوتی هم ندارد اگر شخصی از بدنه جریان تجدیدنظرطلب خلاف جهت حرکت کند به همان میزان باید مورد تخریب شخصیت قرار گیرد که رقیب غیرحزبی قرار میگیرد. آنچه در روزهای اخیر در خصوص مواضع صادق خرازی شاهد بودیم و بار دیگر فضای رسانهای و مجازی کشور مملو شده از هتاکیهای کسانی همچون پورنجاتی، ابطحی و دیگران نسبت به این عنصر اصلاحطلب، چیزی نیست جز انحصارگرایی و الیگارشی آهنین حزبی که اصلاحطلبان درباره نزدیکان دیروز خود و منتقدان امروز خود به کار بستهاند و این رفتارها مسبوق به سابقه بوده است.
پس از انتخابات ریاست جمهوری خرداد 1376 و روی کارآمدن خاتمی، همه میدانستند با توجه به حاشیهنشینی مجمع روحانیون و دیگر گروههای منتسب به جریان چپ، پولهای بادآورده و سرشاری که کارگزاران در دوران هشت ساله ریاست جمهوری 68 تا 76 کسب کرده بودند، در پیروزی خاتمی نقش پررنگی داشت. در همین زمان بود که برای اولین بار پوسترهای چهاررنگ و بیلبوردهای بزرگ تبلیغاتی با آرم کارگزاران، توانست خاتمی در گوشه کتابخانه ملی را به صدر نشاند ولی در همان سال اول انحصارطلبی این جریان زمینه بروز اختلافات جدی بین آنها را فراهم کرد و پس از آنکه فائزه هاشمی سهم حزب کارگزاران از قدرت را مطالبه نمود، در پاسخ او دوم خردادیهای دیروز و اصلاحطلبان تجدیدنظرطلب امروز گفتند که دولت شرکت سهامی نیست و شما نمیتوانید از قدرت سهمخواهی کنید که اتفاقاً فائزه هاشمی در پاسخ گفت: اتفاقاً شرکت سهامی است و باید سهم کارگزاران از قدرت داده شود.
خاتمی وقتی در مواجهه با سؤال دانشجویان در دانشگاه تهران قرار میگیرد فقط به جهت آنکه نگاه تعدادی دانشجو آن هم دانشجویانی که با گزینش وارد سالن سخنرانی شدهاند و نگاهی متفاوت با او داشتند، تهدید به اخراج از سالن میشوند و این رفتار به جهت انحصاری است که این جماعت مدعی دموکراسی دارند.
برخورد با الهه راستگو در شورای شهر تهران آن هم فقط به خاطر آنکه تصمیم گرفته به عنوان یک عضو شورا به کاندیدایی خلاف نظر همحزبیهای خود برای شهرداری تهران رأی بدهد، از مصادیق بارز انحصارگرایی در جریان اصلاحات است. رفتار با الهه راستگو تا آنجا پیش رفت که علاوه بر فحاشی به او، خانوادهاش نیز از تیغ تند توهین و تهدید اصلاحطلبان در امان نماندند و این در حالی بود که یک عضو نزدیک به اصولگرایان در همان مقطع در شورای شهر برخلاف مثلاً مرامنامه حزبی رأی به دیگری داده بود، اما چشمها بر انحصارگرایی اصلاحطلبان بسته و اصولگرایان متهم به اقتدارگرایی و تمامیتخواهی میشدند.
انحصارطلبی در ذات جریان اصلاحات است و آنچه در رابطه با صادقخرازی اتفاق افتاد، فقط یک نمونه کوچک از خروارهاست. برکناری فلان فرماندار جریان اصلاحات فقط به جهت رفتن به میهمانی یک عنصر اصولگرا یا دعوت از فلان روحانی حامی اصولگرایان برای سخنرانی یک موضوع اخلاقی از نمونههای فراوان انحصارگرایی جریان اصلاحطلب است و طبیعی است که خرازی اولین و آخرین آن نخواهد بود.
ارسال نظر