ماجرای زندگی پهلوان ایرانی با یک شیر
اسفندیار یارمحمدی یا پهلوان اسفندیار سال هاست که با یک شیر الفت دارد، پهلوان اسفندیاربا شیر که اسمش را «ضیغم» گذاشته به استانهای مختلف سفر می کنند و با انجام حرکات نمایشی روزگار می گذرانند.
به گزارش پارس به نقل ازخبرگزاری مهراسفندیار یارمحمدی یکی از پهلوانان قدیم ایران است که ۸۰ سال سن دارد و در کرمانشاه متولد شده و سال هاست که در شهرستان بروجن چهارمحال و بختیاری زندگی می کند.
شغل این پهلوان قدیمی ایران اجرای نمایش پهلوانی در خیابان ها و مناطق مختلف شهرهای مختلف کشور است. این پهلوان باستانی کار مخارج زندگی خانواده اش را از این طریق تامین می کند.
او در شهر کرمانشاه متولد شده و سالها بعد به استان چهارمحال و بختیاری مهاجرت کرده و حدود ۱۷ سال است که در این استان زندگی می کند.
با این پهلوان قراری برای گفتگو گذاشتیم. هنگامی که به همراه پهلوان اسفندیار به محل زندگی این شیر می رویم ضیغم با جست زدن در قفسش به ما می فهماند که از دیدن پهلوان خوشحال شده است.
زندگی شیر جنگل با پهلوان
پهلوان نام این شیر را ضیغم گذاشته و هنگامی که تازه متولد شده و توله بوده است از شهر اصفهان خریده و آن را بزرگ کرده است.
پهلوان به سمت لوله آب می رود تا ظرف ضیغم را پر کند، شیر بدون تحرک به پهلوان خیره می شود، هنگامی که پهلوان می آید و ظرف آب را از محل درب کوچک می خواهد وارد کند شیر با پا زدن به ظرف نشان می دهد که آب نمی خواهد و قصد دارد با پهلوان بازی کند.
پهلوان می گوید ضیغم به من بسیار وابسته است و من نیز بسیار به او علاقه دارم. من این شیر را مثل اولادم دوست دارم. پهلوان از مخارج بالای نگهداری شیر صحبت می کند و می گوید که این ضیغم روزانه هشت کیلوگرم گوشت می خورد.
پهلوان اسفندیار قهرمان میل سنگین در سالهای بسیار دور ایران است که پدر او نیز یکی از پهلوانان قدیم ایران بوده است.
مخارج زندگی این پهلوان از اجرای نمایش پهلوانی در مناطق مختلف کشور تامین می شود. او به همراه ضیغم به بسیاری از نقاط کشور سفر کرده است.
ضیغم نقش مهمی در کسب درآمد پهلوان دارد و اجرای برنامه های نمایشی او با شیر مخاطبان فراوانی در سطح کشور دارد. پهلوان می گوید من را در استان های جنوبی کشور همه می شناسند و هنگامی که به این استانها سفر می کنم مردم از ورود من خوشحال می شوند.
پهلوان بعد از تمام شدن صحبت هایش قفل اصلی درب بزرک قفس را می کند و ضیغم با شنیدن صدای باز شدن قفل های بزرگ به جست و خیزی می پردازد و به این ظرف و آن طرف قفس به سرعت حرکت می کند که به نظر می آید از ورود پهلوان به داخل قفس بسیار خوشحال شده است.
زندگی شیر جنگل با پهلوان
پهلوان وارد قفس می شود و شیر در اطراف آن تند تند حرکت می کند.
پهلوان در بالای سر شیر می نشیند و می گوید که ضیغم به من بسیار وابسته است و بدون من زمان کوتاهی نمی تواند زندگی کند. تلاش من در تمام دوران زندگی شیر این بوده است که تمام استانداردها را برای نگهداری این شیر رعایت کنم.
من حتی برای حمل و نقل شیر یک وانت اقساطی خریدم که با تلاش بسیار توانستم مجوز بهداشتی دامپزشکی این وانت را نیز تهیه کنم تا این شیر هنگام حرکت مشکلی برایش ایجاد نشود.
پهلوان در حالی که در حال نوازش شیر است می گوید که طبق قانون باید این شیر را به باغ وحش تحویل دهم و دیگر اجازه سفر به همراه شیر به مناطق مختلف کشور به من داده نمی شود. در حال حاضر نگرانی هایم بسیار زیاد شده است، از این طرف نگران شیر هستم که بدون من در باغ وحش دوام نیاورد و از طرفی دیگر نگران خانواده و فرزندان خود هستم که چگونه مخارج انها را از این به بعد تامین کنم. این شیر نقش مهمی در تامین مخارج زندگی خانواده من داشته است.
پهلوان اسفندیار در حالی که بغض شدیدی در چهره اش مشاهده می شود با صدای گرفته می گوید که «به هر حال جدایی من از ضیغم شاید قسمت خداوند باشد و من به رضای خدا راضی هستم». می خواهم ضیغم را به باغ وحش ارومیه ببرم و آنجا تحویل دهم. برنامه من این است که حدود یک هفته در باغ وحش در کنار شیرم بمانم تا ضیغم در کنار من به آنجا عادت کند و مشکلی برای او پیش نیاید و سپس او را برای همیشه ترک کنم.
پهلوان دقایقی سکوت می کند اگرچه در پشت چهره گرفته پهلوان که به شیر چشم دوخته است اندوه فراوان پنهان است، بار دیگر می گوید ضیغم را دوست دارم، این شیر را از اولادم بیشتر دوست دارم.
ارسال نظر