نگاهی به سبک زندگی عابد گمنام
حلبی سازی که مهدیه ساز شد
به دلیل خودسازی و احتیاط در حلال و حرام، در تمام مدت سربازی لب به جیره دولتی ســربازخانه نمی زند و غذای خود را از پس اندازش تامین می کند؛ حتی در لباس سربازی نماز هم نمی خواند.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- صبا - حاج علی اصغر عابدزاده خراسانی (1290- 1365 ش)، از رجال دینی برجسته و فعال خراسان به شمار می رود که در فاصله 30 سال، از حدود سال 1327 هجری شمسی تا آغاز انقلاب اسلامی به فعالیت های گوناگون فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مشغول بود. وی در اوایل شکل گیری نهضت اسلامی در روز یکشنبه خونین مشهد (دهم دی ماه سال 57 ) در حین تظاهرات علیه حکومت شاهنشاهی دچار عارضه سکته شد و پس از تحمل هشت سال بیماری، در سال 65 دار فانی را وداع گفت. مرحوم«علی اصغر عابدزاده» از جمله خادمان قرآن در دوران خفقان پهلوی است که با وجود فعالیت های گسترده قرآنی قبل از انقلاب در استان خراسان، ناشناخته مانده است. بنای مهدیه مشهد، یادگار این عابد گمنام است، او همچنین بنیان گذار انجمن پیروان قرآن در مشهد و مبتکر جلسات عمومی دعای ندبه در مهدیه بود. او به نام 14 معصوم، 14 بنای مذهبی ساخته است، بناهایی که بعضی از آن ها، امروز در پی غفلت مسئولان گرد فراموشی به خود گرفته ا ند.
عابدی که خودش برای مردم سوپ می پخت
وی در سال ۱۲۹۰ هجری خورشیدی در محدوده شیشه گرخانه(چهارشنبه بازار) در ابتدای خیابان طبرسی مشهد دیده به جهان گشود و در خانواده مذهبی کم بضاعتی بزرگ شد، پدرش زین العابدین خان، چراغچی باشی آستان مقدس امام رضا (ع) بود. چراغچی ها وظیفه داشتند روشنی چراغ های پیه سوز آستانه را کم و زیاد کنند. چهار ساله بود که پدرش را از دست داد. دست سرنوشت پس از پدر، خواهر و برادرهایش را هم از او گرفت تا علی اصغر بماند و تنها خواهرش. به همین دلیل او که تازه راه مکتب را پیدا کرده بــود، خیلی زود کتاب و دفترش را بست و به بازار آمد تا کمک حال معاش خانواده اش باشد. از آن جا که هر جوانی معمولا وظیفه خود می داند برای تأمین هزینه زندگی، شغلی را برای خود در نظر بگیرد، عابدزاده نیز وارد شغل حلبی سازی شد که در آن زمان از مشاغل آبرومند و مورد نیاز جامعه بود در این راستا نیز پیشرفت قابل ملاحظه ای داشت و نوآوری های شگفت انگیزی در فن حلبی سازی از او بروز کرد.
خودسازی و تحصیلات
مطالعه زندگی بزرگان گاهی ما را به نکاتی رهنمون می شود که واقعا عبرت انگیز است و آن حالت تنبه آنان است که چگونه به مدارج عالی رسیدند. درباره مرحوم عابدزاده آن ماجرایی که حالت تنبه را در ایشان ایجاد کرد که منتهی به تحصیلات مقدماتی و پس از آن حوزوی شد خود جریانی دارد که از زبان حجت الاسلام والمسلمین صالحی، استاد حوزه علمیه مشهد می شنویم:«مرحوم عابدزاده از زمانی که وارد جامعه«داش ها» شد در مدت کوتاهی گوی سبقت را از همه داش های شهر مشهد ربود و یکه تاز میدان شد و نام او در همه کوچه ها و محلات مشهدبر سر زبان ها افتاد. یکی از کارهای داش غلام ها این بود که در ایام بارش برف های سنگین، توی محلات و خیابان ها می آمدند و برف بازی می کردند، یکی از اقسام برف بازی ها این بود که دو دسته می شدند و با گلوله های برفی، دسته ای به دسته دیگر حمله می کردند و یکدیگر را دنبال می کردند که در نتیجه، یک طرف بازی غالب و طرف دیگر مغلوب می شد و این کار برای داش های آن زمان سرگرمی جالبی بود.»
استاد صالحی از قول مرحوم عابدزاده چنین گفت: «روزی برف بازی ما به داخل مسجد گوهرشاد سوق داده شد و آن زمان هم ماه مبارک رمضان بود در شبستانی دیدم آقایی بالای منبر مشغول موعظه است و جمعیت زیادی هم به سخنان ایشان گوش می دهند، هوس کردم بروم در این مجلس شرکت کنم، کم کم جلو رفتم و نزدیک منبر نشستم و به سخنان منبری گوش دادم، دیدم گوینده سخنانی را می گوید که تا به حال به گوش من نخورده است، از عوالمی صحبت می کند که ما فکرش را نکرده بودیم من به این مجلس علاقه مند شدم از آن روز به بعد همه روزه تا آخر ماه مبارک رمضان از اول منبر تا آخر آن حضور پیدا کردم، جذبه معنویات مرا به این طرف کشاند گویا از عالمی به عالم دیگر منتقل شدم از تمام کارهای دوران داشی ام دست کشیدم فقط در پی شرکت در مجالس وعظ، خطابه و زیارت افتادم چنان به این مسیر گرایش پیدا کردم که تمام کارهای گذشته ام را به بوته فراموشی سپردم گویا در آن عوالم نبوده ام کاملا مسیرم عوض شد در نتیجه تا آنجا که فعالیت مادی و کسب و کار و حرفه ایجاب می کرد دنبال می کردم. سایر اوقات را تماماً به انجام واجبات و مستحبات مشغول بودم و چنان خودم را مقید کرده بودم که هیچ یک از نمازهای مستحبی و نوافل یومیه از من ترک نمی شد.
خلاصه گرایش معنوی به گونه ای مرا سرگرم کرد که پیوسته مشغول دعا، ذکر و نماز و روزه بودم چند سالی به همین منوال کار خودم را ادامه دادم یک مرتبه به فکر افتادم عبادتی که نمی دانم با خدا چه می گویم چه ارزشی دارد و دعایی که معنایش را نمی فهمم چه لذتی دارد، زیارت بدون شناخت همه اش در جا زدن است، هیچ گونه نوآوری در زمینه معنوی در خود نمی دیدم متوجه شدم که آدم بی سواد به هر مرحله ای از کمال برسد مانند انسان کور است و جاهل هر عملی را که انجام دهد ارزش واقعی ندارد بنابراین تصمیم گرفتم که به هر نحوی که شده، دنبال سواد بروم و کسب معلومات کنم.
در آن زمان که تازه مدارس جدید روی کار آمده بود، چون این مدارس معمولاً نشأت گرفته از غرب بود عده ای از مردم به این مدارس خوشبین نبودند و بعضی مردم مذهبی از این مدارس متنفر بودند بنابراین توجه مردم مذهبی به مکتب خانه ها بود. این مراکز هم شرط سنی نداشت هر کسی با هر سنی می توانست در این کلاس ها حضور یابد من هم مثل افراد دیگر طبق آداب و رسوم آن زمان وارد مکتب خانه ای شدم و از «عم جزء» شروع کردم. قرآن را به طور کامل در مکتب خانه آموختم، دعاها و زیارت نامه ها را خودم می خواندم، کتاب های فارسی مانند کتاب حسنین و عاق والدین تا حافظ و گلستان سعدی را در مکتب خواندم و به کتاب های جوهری و حیات القلوب و معراج السعاده توجه و علاقه خاصی داشتم.»
لب به جیره دولتی سربازخانه نزد
در هجده ســالگی عازم اجباری می شود؛ یکی از دخترهایش می گوید: به دلیل خودسازی و احتیاط در حلال و حرام، در تمام مدت سربازی لب به جیره دولتی ســربازخانه نمی زند و غذای خود را از پس اندازش تامین می کند؛ حتی در لباس سربازی نماز هم نمی خواند.
مراسم عزاداری سید الشهدا (ع)
در ســربازخانه، شــب های دهه اول محرم، سربازها را دور هم جمــع می کرد و مخفیانه برایشــان روضه می خواند، تا شب عاشــورا که پس از روضه خوانی، دم می دهد به ســینه زنی! در چشم به هم زدنی عزادارها پیراهن از تن می کنند و حسین حســین گویان شــروع می کنند به سینه زنی. ســر که برمی گردانند، می بینند یک پادگان دور آن ها جمع شــده اند و سینه می زنند! این در شــرایطی بــود که عزاداری امــام حســین (ع) ممنوع بود و عموم مــردم در پســتوی خانه هایشــان هم جرأت عزاداری و سینه زنی نداشتند. در شهر می پیچد که سربازهای پادگان سینه زنی راه انداخته اند؛ اما مسئولان ارشــد پادگان، که خودشان هم دل در گرو اباعبدا... داشتند، هر جور هســت قضیه را جمع وجور می کنند و اوضاع به خیر می گذرد.
آینه های جیبی
تحولات روحی او را در کار معاش هم جدی تر کرد، به طوری که به زودی سرآمد حرفه حلبی سازی شد. جالب است بدانید که از جمله کارهای ماندگار وی، جارهای مهدیه مشهد اســت که همچنان در سالن آن موجود است. بعدها یک کارخانه آینه سازی در محل فعلی مهدیه راه اندازی کرد که فقط آینه های جیبی تولید می کرد. دختر مرحوم می گوید: «به یاد دارم یک بار شخصی از حاج آقا پرسید که شما چرا فقط آینه های جیبی می سازید؟ آینه جیبی درآمدزا نیست. ایشان گفته بودند دوست ندارم در آینه ساخت من معصیتی شود. مردان ریش بتراشند یا زنان آرایش کنند».
عابد مهدیه ساز
شغلی که روزگاری او را «اصغر حلبی» کوچه و خیابان کرده بود، بعدها زمینه ساز «حاج اصغر» شدنش شد. با پایان جنگ جهانی دوم، بازار کساد حلبی سازی و آینه سازی رونق گرفت و دارایی کم مقدار او را به اندوخته های باارزشی تبدیل کرد، تا آنجا که با فروش وســایل کارگاه کوچک خود، کارخانه ای دست و پا کرد و از درآمد آن «مهدیه مشهد» را ساخت. عابدزاده، حدود سی سال داشــت که زمین مهدیه را خرید و شروع به بالا بردن ســاختمان آن کرد؛ مهدیه فقط یک تکیه یا حســینیه نبود، آرزوی بزرگ عابدزاده، آینده دین و آیین شــهر و وطنش بود. عابدزاده با انتخاب نام «مهدیه» به جای «تکیه»، منادی رسای مهدویت شد و پس از تبدیل شدن مهدیه به مرکز مهم فعالیت های مذهبی، آرزوهای بلندتری در سر پروراند.
مرحله دوم تحصیلات عابدزاده
مرحله دوم تحصیل عابدزاده که دروس حوزوی بود پس از پایان خدمت نظام آغاز شد.
پس از قضایای شهریور ۱۳۲۰، حوزه ها پس از چندین سال تعطیلی در زمان اختناق رضاخان و از هم پاشیدگی، دوباره فعال و با آمدن حضرت آیت ا... حاج آقا حسین قمی در مشهد چهره ایران عوض شد، حجاب آزاد شد مجالس تبلیغ و وعظ و تعزیه داری سیدالشهدا کار خود را از سر گرفت و حوزه علمیه مشهد هم به نوبه خود فعالیت را شروع کرد.
حاجی عابدزاده با شروع فعالیت حوزه ها مشغول دروس حوزوی شد. کتاب جامع المقدمات را نزد استادان متفرقه و سیوطی و مغنی و مطول را به درس مرحوم ادیب نیشابوری حاضر می شد، حاشیه را خدمت آقای محقق نوقانی و معالم، قوانین و لمعتین را نزد مرحوم حاج آقای مدرس یزدی فرا گرفت، برای رسائل و مکاسب و کفایه در درس مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی شرکت کرد، استاد دیگری به نام آقای«یاسین» داشت که بعضی از دروس را نزد ایشان تلمذ کرد. با استعداد فوق العاده ای که داشت این دروس سطح را در مدت بسیار کمی یعنی حدود شش سال با موفقیت گذراند.
چهره محبوب مردمی
مردم داری و روحیات مثبت مرحوم عابدزاده، او را به چهره ای محبوب در بین مردم و با نفود اجتماعی بالا تبدیل کرده بود و همین امر سبب شد تاثیرگذاری او در فعالیت های سیاسی آن روزها قابل توجه باشد. رحیم پور ازغدی از مبارزان سیاسی انقلاب هم می گوید: «حاجی عابدزاده اغلب یک شال سبز به سر می بست و یک قبا و کفش معمولی می پوشید. به هنگام صحبت کردن با همان تیپ اصناف و لهجه مشهدی صحبت می کرد. او هم از حیث ظاهر و هم ارتباطات اجتماعی، در یک مسیری قرار می گرفت که هم روحانیون، هم بازاریان و هم معلمان و استادان از آن می گذشتند».
پخت افطاری برای مردم محروم
برخی برنامه های مرحوم عابدزاده در مهدیه بود، او در ماه مبارک رمضان 12 یا 13 دیگ چند منی غذا آماده می کرد و خود آشپزی آن را برعهده می گرفت البته دستیار داشت ولی نظارت آن را خود به عهده می گرفت. حاج علی اصغر در این شب ها حدود هزار تا 1500 نفر را افطاری می داد و برای آنان سوپ می پخت. در این افطاری، افرادی دعوت می شدند که اغلب از طبقه محروم شهر بودند که مرحوم عابدزاده هر شب برای عده ای کوپن کارت می گرفت و به آنان افطاری می داد البته عده ای ظرف می آوردند و غذای خود را به منازلشان می بردند و همراه خانواده میل می کردند. این مرحوم تمام غذاها را خودش می کشید ولی خود از آن نمی خورد و تا افطار همه را نمی داد، افطاری نمی کرد.
همچنین به مناسبت ماه رجب و نیمه شعبان محافلی در مهدیه برپا می کرد که بسیار مفصل و از نظر تزیینات و زیبایی کم نظیر بود و با استقبال گرم مردم مواجه می شد. در ایام عاشورا نیز در این مکان اجتماعات با شکوهی تشکیل می شد، وعاظ و گویندگان منبر می رفتند خطابه می خواندند، مداحان و شاعران و مرثیه سرایان سرودهای خود را قرائت می کردند و هیئت انجمن پیروان قرآن از این محل به خیابان می رفتند.
مبتکر جلسات عمومی دعای ندبه
از آنجا که در ایران مبتکر جلسات عمومی دعای ندبه مرحوم عابدزاده بود، مهدیه های تهران و دیگر استان ها از او الگو گرفتند و علاوه بر دعای ندبه در این بنا جشن های میلاد امام زمان(عج) در نیمه شعبان تا حدود 10 شب برگزار می شد و از اصناف مختلف دراین جشن ها حضور می یافتند.
بی توجهی مسئولان به میراث گرانبها
هر چند در میان بناهایی که مرحوم علی اصغر عابدزاده خراسانی برای ما به یادگار گذاشته است، «مهدیه مشهد» از شهرت بیشتری برخوردار است، اما با این حال وی بناهای وقفی دیگری هم دارد که در زمان خویش با ارائه آموزشهایی همچون قرآن، احکام و شرعیات در کنار دروس مدرسه دغدغه خانوادههای متدین در دوره خفقان پهلوی را برای آموزش مسائل دینی فرزندانشان رفع میکرد. «عسکریه» در خیابان نواب صفوی، «نقویه» در خیابان امام رضا(ع)، «جوادیه» درخیابان طبرسی، «کاظمیه» در بالا خیابان، «جعفریه» در خیابان شهید شوشتری، «باقریه» در خیابان امام رضا(ع)، «سجادیه» در خیابان خواجه ربیع، «حسنیه» در بازار سرشور، «حسینیه» در خیابان آزادی، «فاطمیه» در خیابان نواب صفوی و «علویه» در خیابان مطهری جنوبی از جمله میراث ماندگار این عابد خراسانی است. برخی از این بناها امروز در سایه غفلت مسئولان واقع شده و نیاز به احیا و مرمت اساسی دارد.
سال های آخر
زندان و تبعید، اثر روحی عمیقی بر دل و جان عابدزاده بر جای گذاشت. تا آنجا که بیماری قلبی وی که در اثر مشــاهده تلفات زلزله طبس بروز کرده بود، با جنایات دهم دی مشهد به سکته قلبی او منجر شد. علی اصغر عابدزاده خراســانی چراغچی باشی، هشت سال دیگر را هم با بیمــاری و ناتوانی روزگار گذراند تا پیروزی انقلاب و پس از آن را ببیند. بیماری، عاقبت کار خود را کرد و در سال 136۵ مردی را از میان مردم برد که به اندازه یک تاریخ به دیار خود خدمت کرده بود. مرحوم عابدزاده، شفاهی وصیت کرده بود «اگر دولت وقت مانع نشد مرا همان جایی که ساخته ام (در سرداب مهدیه) دفن کنید.» در نهایت پیکر او را در بنای مهدیه، کنار باغ نادری، در قبری که جلوی ایوان رو به قبله برای خود مهیا کرده بود به خاک سپردند.
مشغله هم او را از مراقبه غافل نکرد
الهام یوسفی - دکتر محمد حسن صنعتی، پژوهشگر ادبیات و تاریخ درباره مرحوم علی اصغرعابدزاده و انجمن پیروان قرآن، مقالات ارزشمندی را به رشته تحریر درآورده اند. متن زیر مصاحبه کوتــاهی اســـت دربــــاره فعـالیـــت، انگیــــزه و دستاوردهای این پژوهش:
چرا پژوهش درباره شخصیت مرحوم عابدزاده را آغاز کردید؟
اولین بار در چارچوب طرح مطالعاتی که از ناحیه مرکز مطالعات و پژوهش های سیاسی به من پیشنهاد شده بود وارد کار شدم. طرحی که هدف آن بازشناسی شخصیت های مبارز قبل انقلاب بود و از آن جا که من به زندگی و شخصیت مرحوم عابدزاده علاقه داشتم این طرح را پذیرفتم و کار آغاز شد.
محصول این مطالعات چه بود؟
کار اصلی این بود که یک تیم منسجم هرآن چه را که درباره این شخصیت وجود دارد جمع آوری کند. مصاحبه با شخصیت های نزدیک به ایشان تا گردآوری اسناد و مدارک موجود و در واقع این نخستین مرتبه بود که برای مرحوم عابدزاده چنین کاری انجام می گرفت. محصولش هم مقاله مفصلی بود در فصل نامه مطالعات تاریخی؛ اما کتابی تولید نشد متاسفانه.
به عنوان یک پژوهشگر که با ابعاد مختلف زندگی مرحوم عابدزاده درگیر بوده اید چه ویژگی هایی از ایشان برای تان جالب و منحصربه فرد است؟
خودش و اعتقادات شخصی اش طوری بود که از حداقل هایی که در توانشان بود استفاده می کردند تا ظرفیت های مذهبی را فعال کنند. سنت های آموزشی را تغییر دادند و سازوکارهای گسترده و جدیدی تعریف کردند. از ظرفیت خیران استفاده می کردند و حرکت را با تکیه بر توان خودشان و جمعی که اطرافشان بود آغاز می کردند. مرحوم عابدزاده به نهاد خاصی وابستگی نداشتند و مستقل فعالیت می کردند. شاید از همین نظر هم چندان مورد توجه نیستند و مورد غفلت واقع شده اند چرا که هیچ گاه به نهاد یا شخص دیگری وابسته نبودند. اما مهم ترین و بهترین ویژگی ایشان به نظر خود من این بود که در عین ورود به عرصه های اجتماعی همیشه مراقبه داشتند و شخصا پایبند به مسائل شرعی و اعتقادی بودند و اجازه نمی دادند این مشغله های اجتماعی ایشان را از عبادت و برنامه ریزی فردی غافل کند. این برای من یک درس بود. این که همه کسانی که در عرصه های مختلف فعالیت می کنند مراقبه فردی خودشان را داشته باشند.
ارسال نظر