به گزارش پارس به نقل از خبرآنلاین، شراکت هر چند پیچیده و گاهی ناراحت کننده بین دو کشور جای خود را به رویارویی داده است که شاید واژه رویارویی به اندازه کافی وضعیت جاری را منعکس نکند.

روسیه ایالات متحده را دشمن خطرناک ژئوپلتیکی خود می داند که بی پرده در نزدیکی مرزهای روسیه فعالیت می کند در حالی که واشنگتن مسکو را به امپریالیسم و تخلف از همه توافقات ممکن متهم می نماید. آمریکا که جرأت نمی کند به رویارویی مستقیم جنگی تن دهد، در جهت منزوی کردن روسیه در بعد دیپلماتیک، سیاسی و اخلاقی گام های بی سابقه ای بر می دارد. باراک اوباما یک سال پیش اعلام کرده بود: امکانات ما در زمینه شکل دادن افکار عمومی اجازه داد که روسیه را فوراً منزوی کنیم.

 انداختن روسیه به انزوا و بذل تلاش های فراوان در این جهت و سپس اعزام وزیر خارجه خود به مسکو، دور از رفتار پیگیرانه می شد. به همین علت سفر اعلام شده جان کری وزیر امور خارجه آمریکا به روسیه در ماه فوریه سال جاری صورت نگرفت که در آن زمان هم ابتکار برگزاری و لغو دیدار مال طرف آمریکایی بود. ایالات متحده چند روز قبل از آن سفر، خیلی به موقع یک شبکه جاسوسی جدید روس ها را افشا کرده بود. این شیوه عمل از زمان نوسازی روابط در دوران دمیتری مدودف طراحی و آزموده شده است. ولی جاسوسان در این زمینه نقش فرعی ایفا کردند.

به نظر می آید که روحیات حاکم بر کمیته حزبی واشنگتن  از همه مهمتر بود. برخی بخش های دولت آمریکا طرفدار ازسرگیری گفتگو با مسکو بودند در حالی که دیگران تکبر از خود نشان داده و منتظر تسلیم ما بودند. به عبارت دیگر می خواستند که پوتین به کانوسا برود (در سال 1077 هاینریش ششم امپراطوری آلمان بعد از شکست در مقابله با پاپ رم مجبور شد با نهایت تحقیر خود را به کانوسا واقع در ایتالیا برساند و تسلیم پاپ شود – مترجم).
ولی بعد از 9 می سال 2015 معلوم شد که پوتین هرگز تسلیم نخواهد شد و اینکه اگر کسی به کانوسا برود، پوتین این کار را نخواهد کرد.
 می توان به چارچوب سمبولیک غیر عادی این سفر با دقت بیشتری نگاه کرد. این سفر با بازدید وزیر خارجه آمریکا از  مجتمع یادبود سوچی شروع شد که وی همراه با سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه فدراسیون روسیه پای مقبره مردم سوچی که در جنگ جهانی دوم جان باختند، گل نثار کرد. وزیر خارجه روسیه پشت فرمان خودرو قدیمی پوبدا (پیروزی) خود را به آن محل رساند. بعد از آن لاوروف و کری راهی هتل میهن، محل برگزاری مذاکرات شدند. به کری اجازه ندادند حتی برای یک لحظه فراموش کند

 که او در چه روزهای مهمی وارد روسیه شده است. او را مرتباً از کنار مظاهر هفتادمین سالگرد پیروزی رد می کردند در حالی که ایالات متحده سعی کرده است این رویداد را تا حدی نادیده بگیرد که تشریفات بین المللی اجازه این کار را می دهد (یادآوری می شود که باراک اوباما تبریکات خود را برای مردم روسیه از طریق خانم سلست والاندر مشاور امور روسیه خود در ضیافت سفارت فدراسیون روسیه در واشنگتن منتقل کرد).

 ایالات متحده که مراسم با شکوه مسکو را نادیده گرفت، به سیمای خود لطمه زد (و همزمان زودرنجی بچگانه باراک اوباما را به اثبات رساند) ولی در شرایط توافق لیبرال در رسانه‌های گروهی جهانی این امر اشکال چندانی ندارد زیرا در جهان امروز چیزی که در روزنامه ها (اینترنت و تلویزیون) وجود ندارد، وجود خارجی ندارد. برای واشنگتن خیلی بدتر آن است که مراسم جشن پیروزی در مسکو که به طور وسیعی برای سراسر جهان پخش شد، نشان داد که انزوای کذایی روسیه فوق العاده یکجانبه است.

 معلوم شد که تنها آن قسمت جهان که انگلیسی زبانان کنترل می کنند، روسیه را منزوی کرده است. حتی اتحادیه اروپا نتوانست به خط واحد نسبت به متجاوز وحشتناک جهان خوار روس پایبند بماند. بالاخره آنگلا مرکل روز 10 ماه می پیش رئیس جمهور روسیه آمده و درباره نقش مردم شوروی در شکست آلمان فاشیستی کلمات درست فراوانی بر زبان آورد.

ولی مهم تر از همه آن است که روز 9 می معلوم شد که پیمان روسی – چینی که کارشناسان و روزنامه نگاران لیبرال همیشه بر غیر ممکن بودن آن تأکید می کنند، جامه عمل می پوشد. بیش از این، مثلث پریماکوف که شامل مسکو – دهلی – پکن است، می تواند صرف نظر از برخی اصطکاکات در روابط بین دو غول آسیایی به وجود بیاید.

و این بدان معناست که معادله عادی نیروها که طی ده ساله های اخیر شکل گرفته و روسیه در آن نقش فرعی ایفا می کرد (فراموش نکنیم که سناتور مک کین روسیه را پمپ بنزینی که به دولت بودن تظاهر می کند نامید) در برابر دیدگان ما جای خود را به ساختار جدید جهانی می دهد که در آن روسیه بر خلاف ضعف نسبی اقتصادی و ضعف مطلق جمعیتی در مقایسه با چین و هند، به محور اساسی واقعیت جدید ژئوپلتیکی و به Heartland واقعی تبدیل می شود. در نظریه ژئوپلتیکی هالفورد مک کیندر، هارتلند یا قلب زمین به معنی مرکز اورآسیا است که به وسیله حواشی آن یعنی اروپا، خاور میانه ، هند و چین احاطه شده است.

 تلاش سابق در جهت تبدیل کردن روسیه (شوروی وقت) به هارتلند اواخر سال های 1960- اوایل سال های 1970 ناموفق مانده بود. در آن زمان در جریان مبارزه اداری آن دسته از نخبگان شوروی شکست خوردند که به آشتی با چین علاقه مند بودند (گروه شلپین – سمیچاستنی). از سوی دیگر به برکت دیپلماسی کیسینجر و نیکسون و صرف نظر از همه اختلاف نظر های  عقیدتی، پیمان آمریکا با چین شکل گرفت که نام غیررسمی آن چیمریکا می باشد. در همان زمان و بر خلاف شکست های ایالات متحده در ویتنام، روشن شده بود که آمریکا برنده جنگ سرد خواهد شد.
بالاخره اتحاد شوروی از هم پاشید و ایالات متحده به تنها ابرقدرت  جهانی تبدیل شد. دمکراسی لیبرال خود را پیروزمند احساس کرد.
نخبگان سیاسی ایالات متحده با وجود آگاهی به خطر ناشی از پیمان روسیه و چین برای ساختار جهانی فعلی، تا آخر اعتقاد نداشتند که چنین پیمانی بتواند شکل بگیرد زیرا نخبگان علاقه مند به واشنگتن چه در مسکو قوی بودند و چه در پکن.
 ولی اکنون اوضاع تغییر کرده است که این تقصیر خود آمریکاست. راهبرد بازدارندگی از چین در منطقه پاسیفیک که توسط هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق (و احتمالاً رئیس جمهور آینده) آمریکا اجرا می شد، ساختار چیمریکا را که با تلاش فراوانی ساخته شده بود، ویران کرد. موضع گیری خصمانه کاخ سفید نسبت به روسیه که در کودتا در کی یف و تحریم های ضد روسی تبلور یافت، توان قسمت آمریکاگرای نخبگان روس و مخالفان چرخش به شرق را تضعیف نموده است.

برای دولت باراک اوباما مانند سابق بسیار دشوار یا حتی غیر ممکن است که بدون مشارکت روسیه در محور های زیادی کار کند. از جمله در زمینه تنش زدایی با ایران که در این زمینه نه روسیه بلکه واشنگتن منزوی می شود. اسراییل، نزدیک ترین متحد خاور میانه ای واشنمکتان، بی پرده از کنگره جمهوری خواه علیه باراک حسین (اسراییلی ها از همین اسم رئیس جمهور امریکا استفاده می کنند) پشتیبانی می کند. پادشاهان عربستان سعودی و بحرین جدیداً به خود اجازه دادند طی جسارت بزرگی دعوت به اجلاس سران آمریکا و اعراب در کمپ دوید را رد کنند.

تعامل با مسکو در سوریه نیز برای واشنگتن اهمیت دارد که آنجا ائتلاف اسلامی جبهه النصره بدون توجه به ضربات از ناوهای هواپیمابر آمریکایی شهرهای جدید را به تصرف خود در می آورد. ایالات متحده همچنین نمی خواهد حل و فصل مسالمت آمیز اوضاع یمن را که نفوذ مسکو در این کشور صرف نظر از فراز و نشیب های تاریخ دوران بعد از فروپاشی شوروی هنوز قوی است، تماماً بر عهده خود بگیرد.
کاخ سفید می توانست در ماه فوریه از مواضع زور این مسایل را مورد بحث قرار دهد ولی مذاکرات اخیر در سوچی در جو اصولاً متفاوتی برگزار شد. تصادفی نیست که سرگئی لاوروف از این مذاکرات به وجد آمد. روزنامه تایمز مالی که ارزیابی های سنجیده آن معروف است، این مذاکرات را قبل از پایان آن پیروزی دیپلماتیک مسکو دانست.

بعید است که جزئیات مذاکرات در آینده نزدیک فاش شود ولی حتی از پاسخ های سربالای کری در بریفینگ آخر شب 12 ماه می، می توان نتیجه گرفت که آمریکایی ها از مواضع سازش ناپذیر سابق خود عقب نشینی می کنند. کری در پاسخ به سئوال یک خبرنگار روس درباره اظهارات پتر پوروشنکو مبنی بر آزاد کردن فرودگاه دونتسک به وسیله زور، رئیس جمهور اوکراین را از عملیات جنگی بر حذر داشت زیرا در این صورت توافقات مینسک به مخاطره افتاده و ما (آمریکایی ها) بسیار نگران نتیجه این اقدامات خواهیم شد.
نباید فکر کرد که پتر پوروشنکو بتواند به خود اجازه دهد کاری بکند که با حامیان او در واشنگتن هماهنگ نشده باشد. لذا معنای واقعی این اظهارات کری آن بود که نشان دهد که واشنگتن حاضر است از شدت رویارویی بکاهد که موجب نه تضعیف روسیه بلکه بازسازی سیاست خارجی آن شد.

سئوال دیگر این است که آیا این وضع به نفع روسیه است. مهم این است که ما با چه شرایطی می توانیم با آمریکایی ها درباره سالم سازی روابط به توافق برسیم. اگر از ما خواست های بیش از حدی بکنند (نظیر تسلیم کردن بشار اسد رهبر سوریه که کلمات کری درباره انتقال سیاسی زمام امور در سوریه به همین معنا بود)، بهتر است که از هر گونه توافق خودداری کنیم.

سفر وزیر خارجه آمریکا به ساحل روسی دریای سیاه، یک حرکت آشتی آمیز بود ولی این حرکت اجباری بود که نه حسن نیت واشنگتن بلکه تغییرات در اوضاع سیاسی جهان آن را سبب شد. سئوال جداگانه این است که همه مراکز قدرت در میان نخبگان سیاسی امریکا تا چه اندازه حاضرند این واقعیت تغییر یافته را قبول کنند. بعید است که محافظه کاران جدید با قواعد جدید بازی موافقت کنند. در واقع همین گروه می توانند پشتیبان بحران اوکراینی محسوب شوند.

ولی معادله جدید نیروها خاک را زیر پای آنها خالی می کند و بر عکس، واقع بینان و طرفداران مکتب جمهوری خواهانه به رسم راکفلر را تقویت می نماید. همین امر باعث امیدواری به گشوده شدن بسیاری از گره های پیچیده بین المللی و از جمله بحران اوکراین می شود.