چرا شهروندان غربی به داعش می پیوندند؟
به گزارش پارس به نقل از ديدبان، بعد از شکلگیری داعش که با حمایت کشورهای غربی و همپیمانان منطقهای آنها، غرب آسیا را در معرض ناامنی و تهدید قرار داد، حال این تهدید محدود به غرب آسیا نمانده و حضور رو به گسترش شهروندان غربی در این گروههای تروریستی موجب تکاپوی دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی عاملان این گروهکها شده است به گونهای که علت یابی پدیدهی چشم آبیهای داعشی از اهمیت ویژهای برخوردار گشته؛ و در همین راستا مقام معظم رهبری(مدظله) چندین بار به سردمداران غرب و حامیان تروریسم داعشی در منطقه اخطار دادند که این حمایت از تروریسم در منطقه در نهایت به خودشان باز خواهد گشت: «یک عده سعی نکنند چهرهی آمریکا را بزک کنند، آرایش کنند، زشتیها و وحشت آفرینیها و خشونتها را از چهرهی آمریکا بزدایند... همین گروههای تندروِ افراطیِ آدمکشِ تکفیری را اول اینها راه انداختند که حالا در یک جاهایی کمانه کرده و به خودشان هم دارد میخورد.»؛ به نظر دیدبان تحلیل این پدیده بر اساس نظریهی هانا آرنت میتواند مفید واقع شود و شاید چهارچوب نظری آرنت بخشی از واقعیت را بازنماید و موجب فهم بهتر این پدیده گردد.
داعشیهای چشم آبی
بنابر آمار "مرکز بین المللی مطالعات تروریسم" نزدیک به 8500 نفر از 74 کشور جهان در حال حاضر در سوریه حضور دارند، از این تعداد 60 الی 100 نفر آمریکایی هستند و بین دو الی سه هزار نفر دیگر آنها از انگلیس، فرانسه و سایر کشورهای اروپایی آمده اند. نکته نگران کننده برای قاره سبز شروع مهاجرت معکوس این جهادیها به خانههای خود است. یک مقام اروپایی مبارزه با تروریسم، به سی ان ان گفت که نزدیک به 300 نفر از کسانی که برای جنگ به سوریه رفته بودند هم اکنون به اروپا باز گشتهاند. مقامات امنیتی اروپا اذعان کردهاند که خطر حملات احتمالی این افراد هیچ وقت این قدر بزرگ و جدی نبوده و پیش بینی شده تعدادی حملات در سطح کوچک اما موثر و رعب آور صورت بگیرد.
سه دختر دبیرستانی انگلیسی که چند ماه پیش به داعش پیوسته بودند
دوید کامرون نخست وزیر انگلیس هم درباره خطرهای بازگشت جهادیستها گفته است: «این در حال حاضر بزرگترین تهدیدی است که با آن مواجه هستیم حتی بزرگتر از رویدادهایی که در افغانستان و پاکستان رخ داد.» همچنین فرانک گاردنر، گزارشگر مسایل امنیتی بی بی سی می گوید احتمال می رود حدود ۴۰۰-۵۰۰ بریتانیایی در میان پیکارجویان دولت اسلامی عراق و شام، داعش هستند و اکنون (ام آی 5) تجسس در مورد این افراد را یکی از اولویتهای اصلی خود قرار داده است.
مایکل مک کول، نماینده جمهوری خواه آمریکایی از تگزاس درباره حضور حدود ۲۰ هزار پیکارجوی خارجی عضو گروه تروریستی داعش که در سوریه و عراق می جنگند هشدار داد و گفت ۵۰۰۰ نفر از آنها گذرنامههای غربی دارند و میتوانند به آمریکا سفر کنند. رئیس کمیته امنیت داخلی مجلس نمایندگان آمریکا در مصاحبه با شبکه سی بی اس نیوز افزود: «صدها آمریکایی برای جنگیدن به منطقه سفر کرده اند و برخی از آنها (به امریکا) بازگشته اند.»
اما سوال اساسی این است که علت پیوستن شهروندان غربی به گروه تروریستی داعش چیست؟ و اگر براساس نظریه پردازان غربی، آرمان شهر و پایان تاریخ همان چیزی باشد که امروز در غرب تحت عنوان لیبرال دموکراسی ایجاد شده است، چه کمبودها و نواقصی دارد که موجب پرورش انسانهای وحشی به ظاهر متمدن می گردد؟
چهارچوب نظری آرنت
هانا آرنت (1906-1975) نظریه پرداز آلمانی در کتاب "ریشههای توتالیتاریسم" در پی فهم دو واقعه هولناک سیاسی در قرن بیستم، یعنی نازیسم و استالینیسم بود و الگوی دولت توتالیتر را با آمیزش ویژگیهای این دو نظام سیاسی به دست میدهد، منظور از حکومت توتالیتر، نظام اقتدارگرایی است که در پی الغای اراده و آزادیهای مشروع و قانونی می باشد و طبق نظر آرنت توتالیتاریسم در قالب نازیسم و استالینیسم پدیدهای مدرن است، و ریشههای آن را باید در تحولاتی تاریخی و فرهنگی جست. و شاید بتوان این گونه برداشت کرد که یکی از جلوههای توتالیتری در قرن بیست و یکم پدیدهی داعش با پشتوانهی فکری وهابی - سلفی می باشد که قابل تطبیق با نظریه ی قرن بیستم آرنت می باشد، به گونهای که آرنت ویژگی آشکار جنبش توتالیتر را این می داند که «از فرد فرد پیروانش وفاداری تام، نامحدود، بی چون و چرا، و تغییر ناپذیر می خواهد.» که این ویژگی به وضوح در جریان داعش قابل پی گیری است، همچنین وی اظهار دارد که «برای فهم توتالیتاریسم باید به روان شناسی تودهها روی آورد.» پس بر این اساس، جهت فهم علت پیوستن شهروندان غربی به توتالیتر قرن بیست و یکم یعنی داعش به بررسی روان شناسی این قشر باید پرداخت که در ادامه می آید:
جنبش توتالیتر(داعش) محصول توده ای شدن جامعه(غرب)
آرنت معتقد است جنبش های توتالیتر محصول تودهای شدن جامعه و ذرهای شدن فرد در عصر مدرن است: «عامل تکان دهنده در پیروزی توتالیتاریسم همان بی خویشتنی هواداران این جنبش است. ویژگی اصلی انسان تودهای انزوا و نداشتن روابط اجتماعی به هنجار است و بنابراین جنبشهای توتالیتر سازمان های تودهای متشکل از افراد جدا از هم است.» به عبارت ساده تر "فردگرایی" که مکتب لیبرالیسم بر آن تاکید میکند و نتیجه ی عملی آن در جامعهی غرب امروز جز بی هویتی، پوچی گرایی و گسست از روابط اجتماعی نیست، یکی از عوامل شکلگیری جریانهای توتالیتری مانند داعش می باشد و افراد بیشمارِ بی هویتِ غربی را به خود جذب می کند.
این ایدئولوژی و پروژهی فردگرایی در غرب از طریق تکنولوژی که نمونهی بارز آن شبکههای اجتماعی می باشد به اوج خود رسیده است و جامعهی غرب از این طریق به شدت اتمیزه شده است. به گونهای که روزنامه گاردین در گزارشی نوشت طرفداران داعش در شبکههای اجتماعی در کشورهای اروپایی و غربی همچون بلژیک، انگلیس و فرانسه بیش از طرفداران این گروه تروریستی در شبکههای اجتماعی کشورهای عربی همچون عراق و سوریه هستند. این گزارش با اشاره به فعالیت زیاد تروریستهای داعشی در شبکههای اجتماعی تصریح میکند که تروریستها از طریق این شبکه های اجتماعی با هزاران نفر از طرفداران خود در مناطق مختلف جهان گفت و گو میکنند و پیام های آنها را باز نشر می دهند.
ایدئولوژی توحش
شاید جای سوال باشد که چگونه می شود انسان غربی قرن بیست و یکمی که خود را در اوج رشنالیسم(عقلگرایی) می بیند ناگهان به جریانی مانند داعش که افکار وحشیگرانه ای که برگرفته شده از وهابیت - سلفیت است اقبال می کند؟ آرنت در پاسخ می گوید: توتالیتاریسم در نتیجهی تخریب عرصه ی عمومی پیدا می شود و راهی نشان می دهد برای گریز از تنهایی انسان توده ای و بی جهان به جهان قطعیت و ایمان؛ و انسان را از جهان واقعی به دنیای افسانه می برد. توده های مدرن به هیچ واقعیت تجربی ای باور ندارند و به چشم و گوششان بی اعتمادند و تنها به تخیلات خود ایمان می آورند. به طور کلی گریز توده ها از واقعیت به اسطوره و خیال محصول از بین رفتن روابط اجتماعی است، روابطی که پشتوانه ی واقع بینی و عقل سلیم است. انسان توده ای واقع گریز و اسطوره گراست و ماده ی خام لازم برای توتالیتاریسم و ایدئولوژی آن را تشکیل می دهد.
به بیانی دیگر وقتی انسان از هویت، خانواده، جامعه ی خود و سایر منابع هویت بخش و روابط اجتماعی منقطع شد نتیجه اش اقبال وی به تخیل و توهماتی خواهد بود که وی را آرامش بخشد و پاسخی برای این پوچی گرایی اش فراهم آورد؛ و جریان های توتالیتری مانند داعش از طریق ارائه ایدئولوژی های تخیلی، این خلاء را برای شهروندان غربی پر می کنند به گونهای که وعدهی رفتن به بهشت از طریق کشتن زنان و کودکان بی گناه برایشان منطقی جلوه می کند و این ایدئولوژی توحش قابل قبول می شود. حتی خشونتهای کم نظری که برای انسان غیرقابل تصور است به سادگی صورت می گیرد، آرنت در رابطه با خشونت های توتالیتاریسم این گونه بیان می کند که خشونت های توتالیتاریسم فقط با رجوع به خصلت ایدئولوژیک آن فهمیدنی است.
ارعاب و تبلیغات
جنبشهای توتالیتر ایدئولوژی یک پارچهای عرضه می دارند که بیشتر متناسب با نیازهای ذهن انسان تودهای است تا مطابق با واقعیت، و لذا ایجاد "هراس" و "تبلیغات" لازمهی ایدئولوژی توتالیتر است. آرنت در این زمینه میگوید:« تبلیغات و ارعاب دو روی یک سکه را باز مینماید. در جهان توتالیتر، تودههای بی ریشه از راه تخیل محض احساس امنیت میکنند و از ضربات بیپایانی که زندگی و تجارب واقعی بر انسان و آرزوهایش وارد میکند رهایی مییابند. نیروی تبلیغات توتالیتر در توانایی آن در بستن درهای واقعیت به روی توده هاست. ارعاب، حتی پس از آن که رژیم توتالیتر به اهداف روان شناختی شان دست می یابند، همچنان ادامه می یابد، وحشت واقعی ارعاب در این است که بر مردمی یک سره مطیع حاکم می شود.»
این دو عنصر یعنی ارعاب و تبلیغات در راس اقدامات داعش قرار دارد و طبق نظریه ی آرنت این دو عنصر لازمه ی ایدئولوژی این نوع جریانات می باشد به گونه ای که داعش بسیاری از مناطق را از طریق این دو عنصر اشغال کرده است و همچنین عنصر تبلیغات هم در جذب شهروندان غربی جهت پیوستن به داعش بی تاثیر نبوده است.
نتیجهگیری
چنان که بیان شد به نظر آرنت، توتالیتاریسم، واقع گریزی، اسطورهگرایی و ایدئولوژی توحش بازتاب تنهایی و بی هویتی تودههاست که خود نتیجه ی تحولات تاریخی مهمی است، تحولاتی که به بی ریشگی، انزوا و گسیختگی تودههای عظیم مردم انجامیده است؛ و تحقق سلطهی توتالیتری مثل داعش در شرایط احساس تنهایی ممکن میگردد و این احساس در عصر حاضر بیش از هر زمان در غرب گسترش یافته و شهروندان غربی به نحو فزایندهای هویت خود را با مقولات موهومی مانند داعش باز تعریف می کنند. علاوه بر این دیدبان معتقد است بر اساس این نظریه، چشم آبیهای داعش نه تنها در سوریه و عراق بلکه در خود غرب هم در قالب های جدید و فراتر از عملیات انتحاری، بحرانهایی را خواهند آفرید که ریشه در فردگرایی، بی هویتی، پوچی گرایی، انزوا، پریشانی و بی ریشگی غربی دارد. البته باید توجه داشت که این بحرانِ بی هویتی در غرب خود را در جریان های ضد روشنگری، پست مدرنیته و رمانتیسم به نمایش گذاشته است. قابل تذکر است که استفاده از این نظریه به معنای پذیرفتن تمام آرای هانا آرنت در زمینه های دیگر نمی باشد بلکه نظریهی وی در فهم بخشی از واقعیت ذکر شده به خواننده کمک می کند.
منابع:
بشیریه، حسین: لیبرالیسم و محافظه کاری، تهران، نشر نی، 1392.
http://jahannews.com/vdcjimex8uqeyiz.fsfu.html
http://www.farhangiannews.ir/view-19604.html
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/333706/
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/366592/
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/378877
ارسال نظر