پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- مهدي پورصفا- اين روزها به 22 خردادماه سالروز فرا رسيدن دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري نزديك مي‌شويم؛ انتخاباتي كه بيش از آنكه به خاطر حضور گسترده مردم در آن مورد توجه قرار بگيرد، به دليل وقايع پس از اعلام نتايج و همچنين تأثيرات اين وقايع در فضاي سياسي امروز ايران مورد توجه است. 

انتخابات سال 88 را مي‌توان از جنبه‌هاي گوناگون مورد توجه قرار داد كه هر كدام از آنها با معاني گوناگوني در ذهن هر صاحب‌نظر سياسي منعكس مي‌شود. كلماتي همچون تقلب، شورش، ريزش و رويش، نامه بدون سلام و واژه‌هاي ديگري كه مي‌توان از هر كدام صدها صفحه سخن گفت. به طور حتم هنوز تمام سخنان در مورد وقايع پس از انتخابات رياست جمهوري سال 88 گفته نشده است و شايد سال‌ها طول بكشد كه بتوان انتظار نشر برخي ابعاد پشت پرده اين اتفاق را داشت به خصوص كه دخالت طرف‌هاي خارجي كاملاً روشن و غيرقابل كتمان است. اما اگر بخواهيم همين حالا نگاهي به آنچه از موج‌سازي‌هاي پس از انتخابات سال 88 مانده است داشته باشيم و قضاوتي منصفانه كنيم، تنها به يك كلمه مي‌رسيم؛ «هيچ» واژه‌اي كه بهتر از همه بتواند به جمله قبلي پاسخ دهد. 

   همه زير چتر يك پرچم
اگر اينگونه قضاوت كنيم كه ايجاد ظرفيت اجتماعي، سياسي و اقتصادي براي پيشبرد اهداف مهم‌ترين هدف هر حركت و موج انقلابي در سطح جامعه است، جنبش به اصطلاح سبز كه براي نامگذاري طرفداران وقايع پس از انتخابات سال 88 مورد استفاده قرار مي‌گيرد، عملاً هيچ ظرفيتي را در اختيار نداشته است. طرفداران جنبش سبز پس از انتخابات سال 88 مدعي بودند كه توانسته‌اند ظرفيتي مهم و غيرقابل كتمان را در فضاي اجتماعي ايران براي مقابله با نظام جمهوري اسلامي ايران فراهم كنند كه اتفاقاً تمام گروه‌هاي مخالف را نيز در يك چتر حمايتي جاي مي‌دهد. شايد اين حرف از برخي جهات درست بود، چراكه راديكال‌ترين دشمنان نظام جمهوري اسلامي با عقايد مختلف و گاه متضاد در كنار يكديگر قرار گرفتند؛ از گروهي مثل منافقين كه عملاً در صف اول مقابله نظامي با جمهوري اسلامي قرار داشتند تا بهائيان كه انگيزه‌هاي ديگري در سر مي‌پروراندند و حتي گروه‌هاي چپگرا و ماركسيستي كه امروز حتي در موطن اصلي خود (روسيه) نيز براي خود طرفداري ندارند.
اما جمع شدن همين گروه‌ها در كنار يكديگر مي‌تواند نيرويي براي ايجاد يك جنبش اجتماعي جهت ظرفيت‌سازي در راستاي فعاليت‌هاي سياسي فراهم كند. 

   فرودستان به كانديداي برنده رأي ندادند
واقعيتي كه پس از شش سال بر نظريه‌پردازان جنبش به اصطلاح سبز خود را نشان داده اين نكته است كه اساساً از همان ابتدا اين موج اجتماعي- سياسي كه اتفاقاً بخش اعظم آن نيز برون‌زا بوده نفوذي در جامعه ايراني نداشته كه بعد از آن بتوان صحبت از جنبش اجتماعي يا حتي مردمي كرد. 

اعتراضات پس از انتخابات رياست‌جمهوري سال 88 حتي در دوران اوج خود نيز بين طبقات و اقشاري محدود از جامعه ايراني نفود داشت و هيچ گاه نتوانست تبديل به يك دغدغه فكري و جمعي شود. نگاهي مختصر به مسيرهاي راهپيمايي‌هاي طرفداران اين جنبش به خوبي عمق و نفوذ آن را در مناطق مرفه شهرها و ضديت مناطق محروم را به آنان نشان مي‌دهد. 

به همين دليل پس از گذشت چندين روز از پديد آمدن اين موج و روشن‌شدن برخي از زواياي اين حركت اعتراضي با ريزش شديد رو‌به‌رو شده و در نهايت كار به تجمعي اعتراضي در محيط مجازي رسيد و حتي خود فعالان اصلي اين حركت در شوخي‌هاي روزمره خود به اين نكته اشاره مي‌كردند كه فضاي مجازي تبديل به پاتوق اصلي آنان براي هر حركت سياسي شده است. 

سايت بي. بي. سي فارسي با اشاره به همين واقعيت است كه در يكي از گزارشات خود درباره فرجام اصلي اين حركت و دلايل عدم نفوذ اجتماعي آن مي‌نويسد: در سطح انگيزش، اعتراضات مردمي به نتايج انتخابات 88 (كه با شعار «رأي من كجاست؟» شكل گرفت) در ادامه موفق به ايجاد انگيزه ‌اعتراضي براي بسياري از اقشار جامعه يا طبقات اجتماعي نشد؛ به دو دليل. اول اينكه بسياري از رأي‌دهندگان رأي خود را به نفع كانديداي «برنده» به صندوق انداخته، در نتيجه انگيزه‌جدي يا دليل بسنده‌اي براي اعتراض به وضع «ناعادلانه» انتخاب او نمي‌ديدند. خوب يا بد، كانديداي برنده در ميان اقشار فرودست جامعه و حتي بخشي از مرفهان حاميان فراوان داشت؛ واقعيتي كه عموماً از سوي هواداران حركت اعتراضي ناديده گرفته شد و همچنان مي‌شود. اينكه ناخشنودي از نتايج انتخابات آن دوره شامل حال «عموم مردم» يا «تمام آحاد ملت» يا «تك‌تك شهروندان ايران» نبود. ديگر اينكه با توجه به ضعف يا فقدان رهبري، برنامه‌ريزي و سازمان‌دهي، بخشي از بدنه‌ رأي‌دهنده به موسوي و كروبي اميدي به تغيير وضعيت از طريق اعتراض در خيابان نداشت و به همين دليل و براي نمونه بخش بزرگي از اقشار كارگر، اقليت‌هاي قومي و ديني، روستانشينان و ساكنان شهرهاي كوچك عمدتاً به اعتراضات آن دوره نپيوست.»

نكته جالب اينجاست كه بي. بي. سي در همين تحليل خود زيركانه مهم‌ترين بهانه طرفداران جنبش سبز را براي حضور در خيابان‌ها زير سؤال مي‌برد و به اين نكته اشاره مي‌كند كه بسياري از رأي‌دهندگان رأي خود را به نفع كانديداي رقيب به صندوق انداخته‌اند. خب اگر واقعيت اين است كه اين رأي‌ها به نفع كانديداي رقيب به صندوق انداخته شده است پس تكليف تقلب چه مي‌شود و آيا دليل نپيوستن به اين حركت صرفاً نبود سازماندهي بود يا اصلاً دليلي براي حضور در اين اعترضات وجود نداشت. 
 
  جنبشي كه شورش شد
در اين گزارش بي. بي. سي به نتيجه‌گيري‌هاي جالب‌تري نيز مي‌رسد كه حتي از نتيجه بالا نيز عجيب‌تر است. نويسنده بي. بي. سي در ادامه گزارش خود آورده است: به صرف گفتمان‌سازي شاعرانه نمي‌شود از يك شورش جمعي به يك جنبش اجتماعي رسيد. استمرار يك حركت اجتماعي البته ضمانت‌كننده ‌دستيابي به هدف‌ها نيست.

نويسنده به صراحت اتفاقات سال 88 را يك شورش مي‌نامد. شورش عليه چه‌، آيا قرار است عليه رأي همان فرودستان شورش شود و در اين صورت تكليف رأي و دموكراسي چه مي‌شود و اصلاً شايد دعوا سر چيز ديگري است. 

   هزينه‌اي كه هيچ‌كس هنوز حاضر به پرداختن آن نيست
زير سؤال بردن اصلي‌ترين مفاهيم پايه اتفاقات سال 88 از سوي مهم‌ترين حاميان آن يك نكته را مشخص مي‌كند و آن اين است كه فتنه سال 88 به پايان راه خود رسيده است و تنها نامي كه مي‌توان از آن ياد كرد يك شورش كور است. شورشي كه به راحتي هدف اصلي آن رأي مردم فرو دست عنوان مي‌شود. ظرفيت اجتماعي اين حركت از مدت‌ها پيش به صفر رسيده و حالا جز در برخي صفحات مجازي نمي‌توان نشاني از آن يافت. با اين تفاسير تكليف اليت سياسي حاكم بر اين جريان چه مي‌شود. 

اين سؤال نيز به نظر پاسخ روشني دارد و آن را مي‌توان در سخنان برخي سياسيون منتسب به جناح اصلاح‌طلبان مشاهده كرد. حركتي كه به تدريج از مدت‌ها پيش آغاز شده است و حالا به صراحت مي‌توان نشانه‌هايي واضح از آن را در برخي مصاحبه‌ها ديد. 

به نظر مي‌رسد اصلاح‌طلبان مدت‌هاست به فكر بازگشت به حاكميت افتاده‌اند و حالا به صورت غير‌رسمي از برخي كرده‌هاي سال 88 ابراز پشيماني مي‌كنند به گونه‌اي كه عباس عبدي به صراحت از منطقي نبودن برخي حركات در سال 88 سخن مي‌گويد و اينكه نظام كاري به سخنان ندارد و بر اساس رفتار قضاوت مي‌كند. 

با اين همه به نظر مي‌رسد جريان اصلاحات هنوز به اين نتيجه نرسيده كه بايد هزينه‌اي سنگين را براي بازگشت به حاكميت پرداخت كند و حالا به صورت كم و بيش پنهان به دنبال نوعي عذرخواهي است. امر مهمي كه تكليف آن از مدت‌ها پيش روشن شده است و آن ابراز برائت رسمي از آن چيزي كه مدت‌ها بر طبل آن كوبيده شد. تقلب در انتخابات بايد رسماً از سوي سران اصلاح‌طلب نفي شود. امري كه هنوز جبهه اصلاحات به دنبال پذيرش آن نيست.