سرلشگر شهید آبشناسان، چریکی برای تمام فصول
به گزارش پارس به نقل از دفاع پرس، نیروى فوق انسانى داشت که به اعتقادش برمىگشت. حداکثر پیادهروى یک نظامى چریک در کوهستان از 5، 6 ساعت تجاوز نمىکند، اما آبشناسان حدود 8 ساعت پیادهروى مىکرد و بعد که همه گروه، خسته به مقر برمىگشتند و همانطور با پوتین مىخوابیدند، او وضو مىگرفت، اصلاح مىکرد و ادکلن تی رز به خودش مىزد و نماز مىخواند.
گروه فضای مجازی خبرگزاری میزان - دیر به کنکور رسید و این شد که به جای دانشگاه، سر از دانشکده افسری درآورد. برای ورود به ارتش ضامن خواستند، دست به دامن پدر شد. پدرش نظامی بود و البته آیت الله زاده. ضمانتش را پذیرفت اما گفت: «ارتش چرا ندارد، درست؛ اما تو چرای خودت را داشته باش. ارتشی باش، مذهبی هم باش.» به همین سادگی شد ارتشی.
سرلشکر شهید آبشناسان؛ چریکی برای تمام فصول
اما تا آخر عمر هیچ چیزش به نظامیها نخورد. همیشه یک سر و گردن بالاتر بود. با همه فرق داشت انگار. اولین دوره «رنجر» در ایران را طی کرد بعد رفت سراغ دورههای دیگر. دو ماهی هم رفت اسکاتلند. آنجا دوره تکاور کوهستان را با موفقیت گذراند و یک آب گوشت هم توی کلاه آهنی زد توی رگ! وقتی به چهل سالگی رسید تازه فیلش یاد هندوستان کرد و رفت برای دوره چتر بازی. گفتند توی این سن و سال این کارها برایت خطرناک است. فقط خندید و توجهی نکرد. نفر اول دوره چتر بازی شد.
سرلشکر شهید آبشناسان؛ چریکی برای تمام فصول
همیشه یک سر و گردن بالاتر بود. فرق داشت انگار. به ورزش زیاد اهمیت میداد. خیلی از رشتههای ورزشی را در حد قهرمانی یاد گرفته بود. والیبال میزد. کشتی میگرفت. «مثل کاراته بازها میچرخید لگد میزد به هوا. شوخی همیشگیاش بود» به قول یکی از همرزمانش(تمیسار دادبین): «او نیروى فوق انسانى داشت که به اعتقادش برمىگشت. حداکثر پیادهروى یک نظامى چریک در کوهستان از 6ـ5 ساعت تجاوز نمىکند، اما آبشناسان حدود 8 ساعت پیادهروى مىکرد و بعد که همه گروه، خسته به مقر برمىگشتند و همانطور با پوتین مىخوابیدند، او وضو مىگرفت، اصلاح مىکرد و ادکلن تی رز به خودش مىزد و نماز مىخواند» شیخ حسن مبارزی عجیب بود.
سرلشکر شهید آبشناسان؛ چریکی برای تمام فصول
در کنار این کارها از زندگی و خانوادهاش غافل نبود. به یک زندگی ساده (خیلی ساده) بسنده کرده بود. قانع بود. «فوق العادههایش را که کم هم نمیشد، اصلاً نمیگرفت. فقط اصل حقوق» گفتم که با ارتشیها فرق داشت. کتابخوان حرفهای بود. خیلی کتاب میخواند. «یعقوب لیث»، «جنگ چالدران»، «پیامبری که از نو باید شناخت»، «پیرمرد و دریا» و کتابهای مطهری و شریعتی. شیخ حسن به سینما هم علاقه داشت. با خانمش فیلمهای زیادی دیده بودند. لورنس عربستان، ده فرمان، برباد رفته، السید و ... از فیلم «السید» خیلی خوشش میآمد. توی دشت عباس وقتی تیر میخورد به شانهاش، یاد السید میافتد. مثل السید به روی خودش نمیآورد. اورکت را روی زخمش میکشد تا مبادا مردم روستای «سیدا» بفهمند و نگران باشند. روستائیها وقتی از ماجرا بو میبرند بهش لقب «شیر صحرا» میدهند. شیخ حسن لقبهای دیگری هم داشت. خیلیها «پدر کوهستان» صدایش میکردند. توی جبهه به «چریک پیر» معروف بود و ...
ارسال نظر