به گزارش پارس،در سه قفله شده و کلید آویزان پشت در،‌ خانه پر از نور، ترس و واهمه از سرو صداهای وهم انگیز و کراهت در و همسایه از مجاورت با یک آدم تنها، رصد کنجکاو گونه همسایه‌ها از ترددهای گاه و بیگاه اقوام و دوستان؛ صحنه آشنای سه دهه گذشته این روزها بیشتر به تصویری سیاه و سفید از فیلم های فارسی دهه 50 می ماند.
 
آن روزها زندگی مجردی به این سادگی ها نبود. می گویند سالهای نه چندان دور حوالی دهه شصت و هفتاد برای تجربه زندگی مجردی در محله های تهران باید از کلانتری محل مجوز می گرفتند. امروز اما تجربه تنهایی در چارچوب خانه خیلی ساده تر از همفکری و همنوایی با یکی آدم زنده دیگر به نام همسر به نظر می آید. اگر شما هم به یاد دارید روزهایی را که بیشتر خانواده ها زندگی مجردی فرزندشان را پنهان می کردند حتما از عمق نگاه های حمایت گرانه خانواده های امروزی از زندگی مجردی فرزندانشان متعجب می شوید.
 
چیزی که دکتر سید حسن حسینی،‌ جامعه شناس خانواده آن را بر هم زدن یکی از ویژگی های جامعه بشری از بدو تاریخ بشر تعریف می کند: ویژگی جامعه بشری زیستِ خانوادگی انسان ها بوده است؛ زن، مرد و فرزندانی که حاصل از آن ازدواج بودند. در حوزه اعتقادت و فرهنگ ما به تاسی از آیه شریفه 21 سوره رم " من برای شما از جنس خودتان جفتی آفریدم که در کنار هم آرامش داشته باشید." زندگی خانوادگی از اهمیت و ارزش برخوردار است. زیست متعهدانه اگر درست صورت بگیرد زندگی موفق تر خواهد بود و آرامش بیشتری خواهد داشت.
 
او معتقد است: اگرچه شکل خانواده در دهه ها و قرن های مختلف دستخوش تغییرات و تفاوت هایی شده است اما عمومیت ازدواج همواره در هر عصری ادامه داشته است. اما در دوران مدرن و صنعتی به دلایل مختلفی با زندگی های مجردانه بیشتری مواجه هستیم. در دهه های قبل اگر زیست مجردانه ای هم وجود داشت با توجه به گستردگی بعد خانواده شکل دیگری داشت. زن های مجرد کسانی بودند که با خانواده پدری شان زندگی می کردند. اما الان این تجرد با تفکیک مکانی همراه است. زن ها جدای از خانواده پدری شان خانه ای دارند و به زندگی شان ادامه می دهند.
 
دکتر حسینی با اشاره به آمار منتشر شده از وجود یک میلیون تا یک میلیون و 500 هزار نفر مجرد در کشور برای روشن کردن مفهوم زندگی مجردی؛ زنان و مردان زیر 50 سال را مد نظر قرار داده و می گوید: وقتی از تجردگرایی و زندگی مجردی حرف می زنیم مد نظر ما زندگی مجردانه ای است که افراد تا سن 35 سالگی ازدواج نکرده باشند و بعد از آن هم چون احتمال ازدواجشان کم است پیش بینی می کنیم که زندگی مجردانه را ادامه خواهند داد و یا یک شکل دیگر از زندگی مجردانه زنان و مردان است که ازدواج صورت گرفته و به دلایلی از جمله فوت یکی از طرفین و یا جدایی منتفی شده است؛ و طرفین و یا یکی از آنها دیگر ازدواج نکرده اند. زندگی مجردانه دراین سن قابل اهمیت تر و در خور بحث است.
 
این استاد دانشگاه در ادامه می گوید: در آمار جمعیتی ایران متناسب با سرشماری هایی که مرکز آمار انجام می دهد می بینیم که طی 50 سال گذشته دامنه افرادی که زندگی مجردی را انتخاب می کنند، بیشتر شده است. مطابق با آمار سال 1345 در مجموع ۱.۶ درصد مردها زیست مجردانه داشتند و این آمار در زن ها فقط 1 درصد بوده است. در سال 1385 مردها تعدادشان کمتر و تعداد زیست مجردانه زنها با ۸ دهم درصد افزایش به ۱.۸ درصد رسیده است. این در حالی است که همواره زیست مجردانه زنانه از مردانه بیشتر بوده است.
 
این آمارها با آمار علی اکبر محزون مدیرکل اطلاعات آمار و جمعیت ثبت احوال در فرودین ماه سال جاری تکمیل می شود: آمارها کاهش منفی ۶.۵ درصدی را نسبت به سال گذشته نشان می دهد که البته از سال ۹۰ شاهد رشد منفی ازدواج در کشور بوده ایم. به طوری که در سال ۹۰ منفی ۱.۹ درصد، در سال ۹۱ منفی ۵.۱ درصد و در سال ۹۲ نیز با کاهش منفی ۶.۷ درصدی مواجه بوده ایم.
 
دکتر حسینی یک نمای جمعیتی دیگر را بالا رفتن سن ازدواج می داند: طبق اسناد ثبت احوال کشور متوسط سن ازدواج مردان در سال 1345 ، 25 سال و برای زن ها 18 سال بوده است. در سال 1385 درست 40 سال بعد سن ازدواج مردان به 26.2 رسید در حالی که برای زنان با 5 سال اضافه شدن به23.3 رسید. این آمار به خوبی نشان دهنده افزایش سن ازدواج در زنان است. و در واقع این پدیده ای است که به تبع جوامع دیگر در جامعه ما دیرتر شروع شده است.
 
تجردگرایی تقصیر دختران؟
 
افزایش سن ازدواج در دخترها را خیلی ها به افزایش تحصیلات و تمایل دخترها به ماندن در دانشگاه مربوط می دانند. تحصیلاتی که نه تنها منجر به افزایش سن دختران می شود بلکه موردهای مناسب برای ازدواج با آنها را هم محدودتر می کند. دکتر حسینی معتقد است: در ساختار اجتماعی زندگی شهری به تدریج برابری هایی برای زن ها ایجاد شد. زنان در تحصیلات حق پیدا کردند که از سرمایه فرهنگی مناسب برخوردار شوند تا زمان ازدواج بتوانند مبادله مناسبت تری با همسرانشان داشته باشند. طولانی شدن تحصیلات بالا رفتن سن ازدواج کمک کرده است و تحصیلات در جامعه ما به نسبت همه طولانی تر است. در جامعه صنعتی زنان هم از حق تحصیل برخوردارند و هم از حق کار. در حقیقت برای پیدا کردن کار نیاز به تحصیلات طولانی مدت ندارند. اما در ایران باید تحصیلات طولانی مدت را بگذرانند و بعد تازه برای یافتن کار زمان بگذارند. در انتخاب زنان برای ازدواج سن باروری و سرمایه های فیزیکی زن محاسبه می شود و بالا رفتن سن مردان به تجرد در زنان بیشتر دامن می زند. در سطح کلان اجتماعی در فرهنگ ما شانس مردان برای ازدواج در سن بالا بیشتر از زنان است.
 
می خواهم "آقای خودم و خانم خودم باشم" این عبارتی است که بسیار از زبان دختران این روزها شنیده می شود. دکتر حسینی یکی دیگر از دلایل مجرد ماندن دختران را گریز از حس مسئولیت می داند: آنها با خودشان می گویند درس خوانده ایم، خانه و درآمد کافی داریم. لزومی ندارد خدمات ارائه دهیم و خدمات بگیرم. این افراد وقتی به فردگرایی منفی برسند حاضر نیستند که خودشان را با دیگری تقسیم کنند.
 
ترس از طلاق، دوری از ازدواج
 
دکتر بهمن صدیق روانشناس بالینی یکی از دلایل دوری جوانان از ازدواج و روی آوردن به زندگی مجردی را ترس از جدایی در نیمه راه می داند: خیلی از جوان ها امروز ترجیح می دهد که تنها زندگی کنند. آنها آمار طلاق و نسبت طلاق به ازدواج را می بینند و اخبارش را می شنوند. در کنار این آمارهای تکان دهنده باید به این فکر کنیم که چقدر بچه های ما مهارت های روانشناختی و بنیادی که برای تشکیل زندگی مورد نیاز است را آموخته اند؟ به صورت تشریفاتی دوره آموزشی مهارت های زندگی پیش از ازدواج می گذرانند اما آیا این ها معطوف به نتیجه بوده اند؟
 
اقتصاد بیمار؛ زن ها و مردهای بیکار
 
در فرهنگ ایرانی و اسلامی مرد مسوول معاش خانواده است. مسوولیتی که با وضعیت اقتصادی این روزها کمرشکن و وهم برانگیز است. دکتر حسینی می گوید: در فرهنگ کلان و در قانون مدنی مرد نان آور خانواده است. باید شاغل باشد و درآمد مناسب برای ارتزاق همسر را داشته باشند. در جامعه ای که با نظام اقتصادی بیمار و پرتلاطم است، قدرت خرید پایین است، بحران های اقتصادی وجود دارد و با بیکاری و تورم مواجه است این شرایط پیش نمی آید و مسلم است که معدل سن ازدواج بالا می رود و به تبع آن سن ازدواج در زنان نیز بالا می رود.
 
دکتر صدیق نیز بزرگترین چالش امروز ایران را پدیده چند پیشگی می داند: چند پیشگی چالش قرن است و اگر به منابع معتبر بین المللی رجوع کنید این چالش را می بینید. فرصت ها برابر نیست و چند پیشگی اجتناب ناپذیر است. وقتی قرار است یک جوان حداقل یک میلیون و 500 هزار تومان برای اجاره خانه پرداخت کند این پول را باید از یک جایی در بیاورد. قیمت تمام شده زندگی خیلی بالاتر از این حرف هاست و از نظر ساختار اجتماعی و اقتصادی می تواند یک تهدید باشد.
 
زندگی های مجردی، نیازهای فروخورده و رابطه های فراخانوادگی
 
چشم‌انداز پس‌انداز حداقل ۵۰ میلیون تومانی و نیاز به همصحبتی و هم نشینی شاید ذهن را به خیلی از مقولات فراخانوادگی باز کند. دکتر حسینی رواج زندگی های مجردانه و تمایل به زندگی تک نفره را بستری مناسب برای ایجاد بحران های روحی می داند: کسانی که زیست مجردانه دارند با یک کم و کسری هایی روبرو هستند. تجرد در زندگی روزمره شان اثر می گذارد و ممکن است با یک سری عوامل دیگری بخواهند جبران مافات کرده و کمبودها را جبران کنند؛ یا نتوانند این کار را بکند و دچار اثرگذاری های نامناسب شوند. هستند کسانی که در کنار یک سری آزادی های اجتماعی صرفا به ازدواج به عنوان رابطه جنسی نگاه می کنند و با استفاده از آزادی های اجتماعی کمتر تمایل به ازدواج دارند.
 
دکتر صدیق از نظر روانشناختی زندگی مجردی ای که در جامعه ما حاکم شده است را با آنچه در دنیا اتفاق می افتد تا حدودی زیادی متفاوت می داند: گرایش به زندگی مجردی ایجاد شده و همراه با آن خیانت در زندگی زناشویی رایج شده است و این به وخامت موضوع اضافه می کند.
 
به عقیده او این موضوع ناشی از سردرگمی مسوولین فرهنگی در قبال تقویت کانون خانواده و ناهمگرا بودن برنامه ریزی ها در این زمینه است: سیستم ما در قبال تشکیل زندگی خانوادگی چه اقداماتی انجام می دهد؟ ازدواج سهل و آسان شعار یک است. جوان ها ازدواج کردن را بلد هستند اما در این زندگی پر تغییر که فرکانس تغییراتش زیگزاگی است چطور می توانند تاب آوری اشان را بالا ببرند.
 
صدیق می گوید: ترویج ازدواج در جوانان نیازمند همگرایی در سیاست گزاری هاست. در دولت کانادا خانمی که بچه دار می شود یک سال مرخصی با تمام حقوق و مزایا دریافت می کند. یک سال مرخصی دیگر هم می تواند یا خودش، یا شوهرش و یا هر دو به طور نصف نصف استفاده کند. این سیاست، تشویق کننده زندگی خانوادگی است؛ نه این که خانم به راحتی شغلش را به خاطر بارداری و بچه داری از دست بدهد. انتظار داریم دختر ما چه کند. این الگوهای کلیشه ای ناشی از فقر قابلیتی است. دخترهای ما کمی این را هم می فهمند و تا مورد مورد نظرشان را پیدا نکنند تن به ازدواج نمی دهند و این است که سن ازدواج بالا می رود.
 
همباشی ها
 
بالارفتن سن ازدواج و افزایش میزان مجردی این روزها راهی شده است برای افزایش ازدواج های سفید و همباشی هایی که هیچ مجوزی برای آن نیست و یکی از پیامدهاش کاهش بعد خانواده و موالید است.
 
دکتر صدیق معتقد است: ما یک دید تونلی تنگ نظرانه پیدا می کنیم، به یک زاویه می تابانیم، بزرگش می کنیم و به کل جامعه تعمیم می دهیم. همه ماجرا لهو و لعب نیست. در جامعه در حال گذار ما نسل جدید به شدت بی پناه است. نمی تواند یک وام بانکی بگیرد و نمی تواند جذب بازار کار شود. علاوه بر این مجرد بودن برایش یک انگ می شود. بیرون از خانه مجبور است نقاب بزند تا بتواند از پس مشکلات بربیاید. سپر به دست می گیرد اما وقتی از کار برمی گردد دلش می خواهد نقاب ها را کنار زده و احساس کند روحش عریان است. پایش را دراز کند و از سرخوردگی هایش حرف بزند و یکی باشد که این سرخوردگی ها را بشنود؛ این نیاز روانشناختی است. بنابراین به سراغ سبک زندگی جدید ازدواج سفید و همباشی می رود. سبک جدیدی از زندگی که مطالبات و تعهداتش به صورت توافقی کمتر است و فرد با یک عدد کمتری از پس زندگی بر می آید.
 
دکتر حسینی همباشی های امروز ایران را تجربه از سر گذارنده جوامع صنعتی در دهه 90 می داند: این خانواده ها در جوامع صنعتی خودبه خود به خانواده تبدیل شد و آنها دارای فرزند شدند و از دهه 1980 به دید به بچه های آنها به چشم حرامزاده نگاه نمی شد. در واقع جامعه می گردد و مشکلات خودش را حل می کند. یکی از مشخصه های شیعه اجتهاد است و ما خیلی پتانسیلمان بیشتر از دیگر ادیان در خصوص همباشی است. ما نظارت فقهای قدیمی و بنیان گذار انقلاب را داریم که دختر بالغه و رشیده می تواند خودش را بدون اذن پدر به صیغه مردی در بیاورد. در واقع ما پتانسیل فرهنگی اش را داریم اما وحشت این وجود دارد که طرح این مسئله صدماتش بیشتر از برکاتش باشد. چرا که ما هنوز در جامعه ای زندگی نمی کنیم که مردانش متشرع و اخلاقی باشند.
 
دکتر حسینی صدمات ایجاد شده در جامعه را ناشی از به هم خوردن قول و فعل و تضعیف اثربخشی توصیه های دینی می داند: ما یک جامعه دینی هستیم و بایدها و نبایدهای زندگی ما از متون دینی و رفتارهای دینداران حاصل شده است. معیار ما سیره نبوی صحبت می کنیم که هم قول و هم رفتارشان ایشان بوده است. در جامعه بخشی از صدماتی که ما خوردیم به هم خوردن این قول و فعل است و چون عینیت آن در زمان ما بهم خورده اثربخشی توصیه های دینی تضعیف شده است و ما هیچ جایگزینی برایش نداشتیم. فعل و حرف در کنار هم همان چیزی که از پیامبر دیده بودیم و شنیده بودیم. ما در بسیاری از حوزه ها حبل المتین نداریم که خودمان را به آن آویزان کنیم. البته ما به عنوان مسلمان مسئولیت فردی داریم و باید جوابگو باشیم و این چیزی است که در اعتقادات ما وجود دارد.
 
او جایگزینی اخلاق در جوامع غربی را راه نجات جوامع صنعتی از این بحران عنوان کرد: جامعه ما دچار وضعیت آنومیک شده است؛ یک سری هنجارها داشتیم و یک سری هنجارهای جدید معرفی شده است و به نظر می رسد که ما هر یک را به شکل مجزا بپذیریم وضعیتمان بهتر خواهد بود. فیسلوف های غربی اخلاق را جایگزین کلیسا کردند. اگر این جایگزین را نداشتند وضعشان از ما بدتر می شد. جامعه مدرن برای خودش یک هنجار دارد وقتی یک دختر و پسر با هم رو هستند همه اطلاع دارند و اگر در خیابان دیگری یکی از دو نفر در وضعیتی دیگر دیده شود این مسئله از نظر اخلاقی برای آنها جایز نیست اما در جامعه ما این طور نیست ما نه تنها این را رعایت نمی کنیم نرم های اخلاقی جامعه مدرن را هم رعایت نمی کنیم. در جامعه مدرن افراد برای خود و تن خود ارزش قائل هستد و از آن بهره وری نمی کنند.
 
انحراف های اخلاقی، اندیشه های فمنیستی
 
ورود و رواج اندیشه های برتری جویانه و فمنیسیتی در فرهنگ هم از آن دست محرک های قوی برای سوق دادن زن ها به زندگی های تک محوری است. تفکراتی که به راحتی ترمز ازدواج را کشیده و شتاب انتخاب زندگی مجردانه را افزایش داده است. دکتر حسینی شدت و غلظت این مفاهیم را ناشی از تلاش زنان برای به دست آوردن برابری اجتماعی و نتیجه استثماری می داند که زنان در طول تاریخ دیده اند.
 
او می گوید: در جامعه ما زندگی مجردانه از قدیم برای مردها امر پذیرفته شده ای بوده است اما برای زنان چنین نیست. در این رابطه حتی ضرب المثل هایی که وجود دارد بسیار پروژکتیو و تکان دهنده است. استفاده از لفظ "ترشیده" به خصوص در میان تیپ های سنتی فشارهای روانی بسیاری را به مجردهای زن ما می دهد. علاوه بر این جامعه این زنان را در دسترس می بیند و بر این فشار روانی اضافه می کند.
 
شاید همین انگ ها و برچسب ها بود که در گذشته تن خانواده ها را از مجرد ماندن و جدا زندگی کردن دخترها می لرزاند. نگاه هایی که شاید یکی از علت های اصلی خروج دختران از خانه پدری و یا حتی شهر و دیار خود برای فرار از نگاه ها و حرف و حدیث های شبکه های خویشاوندی باشد.