دلیل توسل به «جنگ نیابتی» علیه ایران در منطقه چیست؟
به گزارش پارس به نقل از تابناک طی دو سه سال اخیر، تحولات رخ داده در برخی کشورهای منطقه از جمله سوریه، لبنان و یمن، سبب شده مفهومی به نام «جنگ نیابتی» برای رقابت ایران و عربستان سعودی به کار گرفته شود؛ مفهومی که هرچند درباره قابلیت دقیق اطلاق آن بر روابط ایران و عربستان بحث های زیادی مطرح شده، سابقه شکل گیری و استفاده از آن به مدت ها پیش و در یک زمینه سیاسی دیگر بازمی گردد.
استفاده از مفهوم جنگ نیابتی برای تحلیل بسیاری از تحولات جاری در منطقه خاورمیانه، به امری مرسوم در میان بسیاری از تحلیلگران تبدیل شده است؛ برای نمونه، حمایت ایران از دولت دمشق و حمایت های عربستان و هم پیمانانش از تروریست ها در این کشور به عنوان یکی از مصادیق این امر در نظر گرفته می شود. افزون بر این، برخی چنین ادعا می کنند که جنبش انصارالله به واسطه طرفداری از ایران، به جنگی نیابتی علیه عربستان دست زده است.
در تعریف مفهوم جنگ نیابتی (Proxy War) گفته می شود که منظور از آن، جنگی میان دو طرف یا بیشتر است که در آن، دست کم یکی از طرف ها از سوی یک کشور خارجی حمایت می شود و هدف از آن نیز دستیابی به اهداف و منافع کشور یا کشورهای حامی است.
البته در یک جنگ نیابتی، طرفین جنگ به دلایل مشخص مخصوص به خود وارد منازعه با یکدیگر می شوند؛ اما دلیل اینکه آن ها به عنوان «نایب» در نظر گرفته شده و آن منازعه حالت جنگ نیابتی پیدا می کند، همان عامل پیش گفته، یعنی حمایت یک کشور خارجی است. دلیل این حمایت نیز آن است که «نایب» هدفی را دنبال می کند که برای حامی مطلوب به نظر می رسد.
از زمان پایان جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد میان دو ابرقدرت آمریکا و شوروی، جنگ های نیابتی به پدیده ای مرسوم در روابط بین الملل تبدیل شدند که این امر به چند دلیل اتفاق افتاد. یکی از مهم ترین دلایل، هراس از این بود که درگیری مستقیم دو ابر قدرت، می توانست به وقوع جنگ هسته ای و نابودی کامل هر دوی آن ها منجر شود. افزون بر این، اتحاد شوروی ـ به ویژه در سال های آخر حیات خود ـ فاقد منابع لازم برای تقابل مستقیم با ایالات متحده بود.
نقش مهم رسانه ها در سیاست آمریکا، از دیگر دلایل مرسوم شدن جنگ های نیابتی بود. در اغلب اوقات پس از وقوع جنگ های مهم، رسانه های آمریکایی اقدام به انتشار دیدگاه های ضد جنگ کرده و می کنند که این امر سبب اعمال فشار بر دولت می شود؛ بنابراین، آمریکا که نمی توانست توجیهات لازم برای افکار عمومی جهت ورود مستقیم به جنگ فراهم کند، ترجیح می داد به جنگ های نیابتی متوسل شود.
یکی از مهم ترین نمونه های این مورد اخیر، وضعیتی بود که پس از حمله اتحاد شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹، آمریکا از مداخله مستقیم در این ماجرا خودداری کرد و در عوض، ترجیح داد به حمایت مالی و تسلیحاتی از مجاهدین افغان در مقابل روس ها بپردازد. نکته مهم این بود که جنگ افغانستان، تنها چهار سال پس از پایان جنگ ویتنام رخ داد و آمریکا به دلیل فشار افکار عمومی نمی توانست وارد جنگی جدید شود.
این احتمال وجود دارد که جنگ های نیابتی ابتدا به شکل جنگ هایی مستقل بروز کرده و سپس در پی تلاش قدرت های بزرگ برای حفاظت و یا تأمین منافع خویش، حالت نیابتی به خود بگیرند. به عنوان مثال، جنگ داخلی اسپانیا در ابتدا به عنوان جنگی میان ناسیونایست های افراطی تحت امر ژنرال فرانکو و طرفداران جمهوری اسپانیا آغاز شد، اما به دنبال حمایت آلمان نازی از ناسیونالیست ها و حمایت شوروی، مکزیک و دیگران از جمهوری خواهان، به یک جنگ نیابتی تبدیل شد.
در بحث از دلایل توسل به جنگ های نیابتی، به چند عامل اشاره می شود؛ دلیل نخست، تفاوت قدرت دو کشور است. اگر کشور «الف» به طور قابل توجهی قوی تر از کشور «ب» باشد، کشور «ب» بهترین گزینه را برای مقابله با «الف» در توسل به جنگ نیابتی می بیند. دلیل دوم، ضرورت حمایت افکار عمومی از جنگ ها در کشورهای دارای نظام دموکراتیک است. سومین دلیل نیز نگرانی از واکنش های بین المللی در صورت ورود مستقیم یک کشور به جنگ با کشور دیگر است.
جنگ داخلی اسپانیا که به آن اشاره شد، نمونه ای از جنگ های نیابتی پیش از آغاز جنگ سرد بود. در دوره جنگ سرد، دو جنگ کره و ویتنام از مهم ترین نمونه های جنگ نیابتی به شمار می رفتند. در جنگ کره که از ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳ طول کشید، جمهوری خلق چین و اتحاد جماهیر شوروی از کمونیست ها در شمال در مقابل نیروهای سازمان ملل به رهبری آمریکا حمایت می کردند. شوروی مستقیم وارد این درگیری نشد، ولی چین هزاران سرباز را در حمایت از کره شمالی به جبهه های جنگ فرستاد.
در جنگ ویتنام نیز شوروی و کشورهای کمونیستی از چریک های «ویت کنگ» و دولت ویتنام شمالی در مقابل ویتنام جنوبی و متحدان آن از جمله آمریکا حمایت می کردند. البته آمریکا با اعزام صد ها هزار سرباز خود مستقیم وارد این منازعه شد.
اما در اوضاع کنونی بین المللی و به طور خاص در رابطه با منطقه خاورمیانه، بحران سوریه و همچنین جنگ یمن، به عنوان نمونه هایی از جنگ نیابتی در نظر گرفته می شود. شماری از تحلیلگران چنین استدلال می کنند با توجه به حمایت ایران و روسیه از دولت دمشق و حمایت برخی از کشور ها از جمله عربستان، ترکیه و قطر از گروه های تروریست و شورشی در سوریه، درگیری ها در این کشور حالت جنگ نیابتی به خود گرفته است.
درباره اوضاع یمن و تحولات منجر به تجاوز عربستان سعودی و متحدانش به این کشور نیز برخی از ناظران غربی معتقدند با توجه به طرفداری جنبش انصارالله از ایران و حمایت عربستان سعودی از دولت مستعفی یمن، تحولات چند ماهه اخیر در این کشور حالت جنگی نیابتی به خود گرفته بود که در نهایت با توجه به ضعف یکی از طرفین (دولت عبد ربه منصور هادی) عربستان سعودی ناچار شد خود مستقیم برای تأمین منافعش یمن را مورد حمله قرار دهد.
البته نکته مهمی که باید اشاره کرد این است که به عقیده برخی صاحب نظران، تحولات خاورمیانه حتی نتیجه جنگ نیابتی میان ایران و عربستان هم نیست، بلکه در سطحی بالا تر، آمریکا عربستان را به عنوان نایب خود در منطقه مورد استفاده قرار داده و سعی دارد از این طریق، جمهوری اسلامی ایران را در فشار قرار دهد.
در همین راستا، محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظامی، دو روز پیش در برنامه تلویزیونی گفت: «امروز آمریکایی ها به این نتیجه رسیده اند که از روش بوش پسر ـ که ۱۵۰ هزار نیرو به عراق گسیل کرد و میلیارد ها دلار خسارت زد و ۱۰ هزار کشته داد دست بردارند بلکه با نسل جدید یعنی اوباما تلاش می کنند که از برخی کشور ها همچون عربستان بعنوان نیروی نیابتی استفاده کنند تا دیگر از کشور خودشان کسی کشته نشود البته تلاش می کنند این مدل را علیه ما نیز استفاده کنند».
به این ترتیب، هرچند درباره جزئیات انطباق اوضاع کنونی منطقه خاورمیانه با مفهوم جنگ نیابتی اختلاف نظرهایی وجود دارد، در اصل موضوع، یعنی وجود چنین پدیده ای در منطقه کم و بیش میان صاحب نظران اتفاق نظر وجود دارد.
ارسال نظر