دفاع از حیثیت سیاسی حافظ
/یادداشت/سیدمسعود شهیدی
وقتی در زمان ما مصداقهای دشمن در درجه اول آمریکا و اسرائیل هستند که تا امروز از هیچ جنایتی فروگذار نکرده و از هیچ گزینهای دریغ نورزیدهاند چگونه میتوان راهبرد سیاست خارجی کشور در قبال آنها را با واژههایی مثل مدارا ترسیم کرد؟
به گزارش ارس به نقل از تسنیم، متن یادداشت سیدمسعود شهیدی با عنوان «دفاع از حیثیت سیاسی حافظ» به شرح ذیل است:
چندی پیش رئیس جمهور محترم در جمع مسئولان نیروی انتظامی فرمودند پلیس موظف به اجرای اسلام نیست بلکه وظیفه پلیس اجرای قانون است. ولی چند روز بعد در شیراز فرمودند وظیفه ما اجرای توصیه حافظ در سیاست داخلی و خارجی است؛ «با دوستان مروت با دشمنان مدارا» این دوگانگی، سئوالات بسیاری را موجب شد که حتما ایشان با توضیحات خود آن را مرتفع خواهند کرد.
اما واژه «مدارا» که در شعر حافظ آمده در سخن رئیس جمهور محترم به عنوان راهبرد اصلی در قبال دشمنان ایران معرفی شده، در لغتنامه دهخدا به معنای مهربانی کردن، نرمی کردن، شفقت و سازش است. شفقت و سازش نیز به معنای دلسوزی، رأفت، رحمت، مهر، صلح، پیوستگی، اتفاق، رفق، سازگاری و همدستی آمده است.
اکنون این سئوال مطرح است که وقتی در زمان ما مصداقهای دشمن در درجه اول آمریکا و اسرائیل هستند که تا امروز از هیچ جنایتی فروگذار نکرده و از هیچ گزینهای دریغ نورزیدهاند چگونه میتوان راهبرد سیاست خارجی کشور در قبال آنها را با واژههایی مثل سازش، سازگاری، دلسوزی، مهرورزی، پیوستگی، اتفاق، همدستی و رفاقت ترسیم کرد؟ این واژهها بسیار فراتر از روابط سیاسی دو کشور و گویای نوعی رابطه دلدادگی است.
اگر طرف مقابل برای نزدیک شدن به ایران چنین مواضعی را اتخاذ میکرد رئیس جمهور ممکن بود با رعایت جوانب امر و حتی با کمی تأمل بله بگویند. ولی وقتی طرف مقابل علنا ایران را محور شرارت، مرکز تروریسم، ناقض آزادی و حقوق بشر، مستحق حمله نظامی و در خور تحریمهای فلجکننده معرفی میکند و می گوید ریشه ملت ایران را باید خشکاند و هر روز دم از گزینههای نظامی و جنگ صلیبی میزند کدام منطق میپذیرد ما یک طرفه برای چندمین بار اظهار محبت کنیم؟ رئیس جمهور محترم و رؤسای جمهور دیگر که این روش را تجربه کردهاند در خلوت خود با تاثر میگویند:
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی
که یک سو مهربانی دردسر بی
آیا جز این است که مذاکرات ما با آمریکا، وارد شدن به یک فرایند دشوار و پیچیده است؟ فرایندی که بتوانیم اموال به غارت رفته خود را از یک دزد جنایتکاربین المللی پس بگیریم. این فرایند دیپلماتیک و این کشمکش سیاسی چه تناسبی با مهرورزی، همدستی، اتفاق، رفاقت و دلسوزی کردن برای او دارد؟
اگر به شعر توجه بیشتری میشد و با دقت بیشتری بیان میشد هرگز چنین معنای نادرستی که قطعا مورد نظر رئیس جمهور محترم هم نیست در ذهنها متبادر نمیشد و هرگز دوست دیگری نگران سمرقند و بخارا نمیشد.
موضوع اصلی این نوشته این است که ببینیم آیا واقعا حافظ ما را در قبال دشمنانی مثل آمریکا و اسرائیل به تسلیم شدن، سازش کردن و فرمانبرداری و از این بالاتر به مهرورزی و رفاقت و شفقت دعوت کرده است یا این یک سوء تفاهم و سوء برداشت و ... از شعر حافظ است به نظرم اینجا باید از حیثیت سیاسی حافظ دفاع کرد. ابتدا باید توجه داشت که حافظ یکی از بزرگترین و معتبرترین آموزگاران معنوی ملت ایران است.
دیوان حافظ نه فقط یکی از باشکوهترین آثار هنری، بلکه یک کتاب زندگی اسلامی و انسانی است. به همین دلیل است که ایرانیان آن را در کنار کتابهای مقدس قرار میدهند.
علمای بزرگ این سرزمین او را لسان الغیب نامیدهاند و به تماشاگه رازهایش نشستهاند. او کسی است که قرآن را با چها رده روایت در سینه دارد لذا کسی نیست که چنین تصور نادرستی در موردش صدق کند.
به تناسب بحث سیاست خارجی که در سخنان رئیس جمهور مورد تأکید قرار گرفته و برای رفع سوء تفاهمی که نسبت به حافظ ایجاد شده، با بضاعتی ناچیز نمونههایی از اندیشه والای او را مرور میکنیم و امیدواریم اساتید بزرگوار و کارشناسان فن، حق این بزرگمرد را ادا کنند.
شاید مهمترین درس مکتب حافظ برای همه انسانها و همه دورانها، درس آزادگی و حریت و عزت و پرهیز دادن از ذلت و حقارت است؛
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
او از این هم فراتر میرود و بلندهمتی و بلندنظری و دریادلی را به آنجا میرساند که افراد محدودنگر و کوتاهبین را به حیرت وامیدارد؛
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
در مکتب حافظ جز در مقابل ذات یگانه، در مقابل هیچ قدرت و ابرقدرتی سر تعظیم فرو نمیآید؛
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارک الله از این فتنهها که در سر ماست
حافظ راه یگانه پرستی را میشناسد، به خطرهایش آگاه است و از همان ابتدا چاره را به سالکان راه میآموزد؛
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
او تهدیدها و خطرها را جزء لاینفک راه عشق میداند و ترس از کشته شدن را این گونه علاج نموده و روح شجاعت و خطرپذیری را این گونه احیا میکند؛
هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
در موقع شدت یافتن خصومتهای دشمن که دلها میلرزد و بیعتها سست میشود، ما را به نگهداری پیمان و یاری رساندن به اولیای خدا فرا میخواند؛
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد توفان را
گاهی از ضعف نفس ما غمگین میشود و با زبانی کریمانه سعی میکند غیرت و شجاعت را در ما احیا کند؛
فراز و نشیب بیابان عشق دام بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد
فضیلتهای بزرگی مثل بلندهمتی، دریادلی و شجاعت، آفت خطرناکی دارند که بسیاری از بزرگان را فرا میگیرد و از اوج به حضیض میآورد. حافظ این آفت بزرگ را عافیتطلبی میداند؛
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
به نوسفرها و کم تجربهها هشدار میدهد که مسیر سعادت توأم با سختی ها
و خطرهاست و باید از اول آمادگی لازم برای مقاومت و پایداری را داشته باشند؛
ترسم کزین چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
اودر اشتیاق یاران و همراهانی است که در برابر تهدیدها و توفانها لرزان نشوند و رنگ عوض نکنند؛
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلامت همت سروم که این قدم دارد
وقتی در معرکه حق و باطل، مدعیان پرسخن و بیعمل دل او را به درد میآورند لب به شکایت میگشاید؛
شهر خالی است ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش به در آید و کاری بکند
وقتی سختیها شدت پیدا میکند و بیوفاییها آغاز میشود، واقعه کربلا را به یاد خواص میآورد تا شاید بیدار شوند؛
رندان تشنه لب را جامی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
گاه که احساس میکند این موعظهها در بزرگان اثر نمیکند، سعی میکند غیرت یاران دیروز را به حرکت آورد تا شاید در بیوفایی خود تأمل کنند؛
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
مشاهده نامردمیها و پیمانشکنیهای یاران قدیم، او را دلشکسته و محزون میکند؛
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
در شگفت است که چرا وقتی همه اسباب بزرگی و عزت و سربلندی فراهم شده، مسئولین همت نمیکنند و حق این نعمت را به جای نمیآورند؛
چوگان کام در کف و گویی نمیزنی
باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی
گاه افسوس یاران دیروز را که مرد این میدانها بودند و از یکدیگر سبقت میگرفتند، میخورد؛
گوی توفیق و سعادت در میان افکندهاند
کس به میدان درنمیآید سواران را چه شد
میبیند که حجم عظیمی از امکانات، موقعیتها و فرصتهای طلایی، همه فراهم شده ولی خواص، همت نمیکنند و موانع را از میان برنمیدارند؛
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
بیشترین خون دل خوردنهای حافظ آنجاست که میبیند ما جاهلانه، گنجهای وجودی خود را رها کرده و فقیرانه دست به سوی دشمن دراز کردهایم؛
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
و آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
وقتی میبیند با این همه تذکر و هشدار باز هم سادهدلانه به دشمن امید بسته و در خلوت با او نجوا میکنیم، دلواپس و نگران میشود و فریاد برمیآورد؛
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
با اطمینان خاطر به ما میگوید تا وقتی دوستان هستند چرا باید به دشمن تکیه کنیم؛
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعداء چه حاجت است
حافظ به خوبی میداند که در بین دوستان هم گاه گله و شکایت و انتقاد و اعتراض و کدورت پدید میآید و میداند گاه دلهای ضعیف به سوی دشمن و وعده وعیدهای او متمایل میشود. حافظ با قاطعیت و اطمینان، این باب را مسدود میکند؛
آشنایان ره عشق گرم خون بخورند
ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم
مهمترین خطری که حافظ، بزرگان را از آن پرهیز میدهد خطر اطرافیان ناصالح، مشاوران نااهل و نزدیکان ناخلف است که بسیاری از آبروها و اعتبارها را به باد فنا دادهاند؛
نخست موعظه پیر می فروش این است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
او از این هم فراتر میرود و اصل و اساس خوشبختی و کامروایی و رسیدن به مقصود را حذف اطرافیان و مشاوران ناصالح معرفی میکند؛
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز هم صحبت بد جدایی جدایی
حافظ خود اهل راز و محرم اسرار است لذا اهل راز و جایگاه والای آنها نزد پروردگار را میداند. پس مشفقانه ما را پرهیز میدهد از این که با اولیای خدا از در حیله و تزویر وارد شویم و دو رویی و دو رنگی پیشه کنیم که این خطای بزرگ، رسوایی و سوء عاقبت را به دنبال دارد؛
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
هر کس که شعبده با اهل راز کرد
چرا این همه تذکر و موعظه و هشدار در دل بزرگان اثر نمیکند؛
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
سخن به پایان رسید. شاید حافظ دوستان عزیز، این اشعار را هم برای سیاست خارجی مفید تشخیص داده و برای نصب شدن بر سردر ساختمانهای وزارت خارجه توصیه نمایند.
امید است این سخنان گرانقدر حافظ موجب کدورت کسی نشود؛
حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد
ارسال نظر