خطگرفتن گروه تروريستي فرقان از دكتر شريعتي، واقعيت يا انگاره؟
به شهادت اسناد ومطبوعات، خانواده شريعتي از همان آغاز انتساب فرقان به دكتر، در برابر اين فرآيند موضعي سلبي داشتند و اين انتساب را انكار ميكردند.
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- علي احمدي فراهاني- در تقويم مطبوعات و نشريات تاريخي ما، ارديبهشت ماه موسم «فرقان پژوهي» به شمار ميرود، چه اينكه در اين ماه، دوچهره شاخص انقلاب چون سپهبد محمد ولي قرني و آيتالله مرتضي مطهري به كين فرقانيان به شهادت رسيدند. درباره اين گروه از جنبههاي گوناگون ميتوان به سخن نشست كه «تأثيرپذيري آنان از منش و ايدههاي دكتر علي شريعتي» در زمره آنهاست. آنچه پيش روي داريد، درصدد نماياندن اين نكته است كه اين جماعت بيشتر به ديده ابزار به شريعتي نگريستند و وي را وسيلهاي براي برآوردن نيات سياسي و فرهنگي خويش ساختند. چهرههايي كه در مقال پيش روي دراينباره به شهادت و تحليل آمدهاند، شريعتي و فرقان را از نزديك ميشناسند و براي داوري در اين باب صالح به نظر ميرسند. اميد آنكه مقبول افتد.
حساب او را از داعيهداران جدا ميكنم!
اهميت سخنان حسين مهديان در آن است كه اولاً وي از معاشران و دوستان صميمي دكتر شريعتي بوده تا جايي كه شريعتي وصيتنامه معروف خود را در منزل وي به مهديان داده است و ثانياً: خود به تير فرقانيان گرفتار آمده و سالهاست كه عوارض تركشهاي آن را تحمل ميكند. با اين همه مهديان حساب شريعتي را از مدافعان تندرو و خشونتطلب وي جدا ميكند و حكم به اين هماني اين دو نميدهد:«چيزي كه موجب ارادت من به شريعتي ميشد و هنوز هم ادامه دارد، اخلاصي بود كه من در او مشاهده كردم. او وقتي پذيرفت كه در آثارش اشكالاتي هست و به آقاي حكيمي وكالت داد كه آنها را اصلاح كند، نشان داد كه بر اشتباهاتش اصرار و لجاجت ندارد. هر متفكري، هر فردي سخنان قابل انتقادي هم دارد. اين خيلي هم مهم نيست، چون شامل همه ميشود. چيزي كه مهم است اين است كه فرد چقدر در افكارش لجاجت داشته باشد و شريعتي از اين مسئله، مبرا بود. در اينباره دو خاطره از دكتر دارم. خاطرم است يك بار خودم با ايشان درباره بعضي از اشتباهاتش صحبت كردم. يك بار هم با آقاي فلسفي صحبت كرد كه خيلي جالب بود. من يك بار براي ديدار با دكتر به منزل پدر دكتر شريعتي رفتم كه آپارتماني روبهروي حسينيه ارشاد بود و ايشان در طبقه دوم آن زندگي ميكرد. من به دكتر شريعتي گفتم: شما در طبقهبندي روحانيون گفتهايد آخوندها اگر صداي خوبي داشته باشند، منبري ميشوند و اگر صداي خوبي نداشته باشند، محرابي ميشوند! اين تقسيمبندي درستي نيست و با آنچه خود شما درباره بعضي از روحانيون بزرگ و مصلح و مبارز گفتهايد، تناقض دارد. شما در آثارتان از امام خميني، آقاي طالقاني، آقاي مطهري، از سيدجمال اسدآبادي و خيليهاي ديگر تمجيد كردهايد. اينها نه محرابي بودند نه منبري و در درجه اول هم دغدغه سياسي و اجتماعي داشتند. ايشان حرف مرا قبول كرد، دكتر شريعتي واقعاً هيچ اصرار و پافشاري بر نظرات خودش نداشت و بهراحتي ميپذيرفت. مورد جالبتر جلسهاي بود كه ايشان در منزل ما با آقاي فلسفي داشت. من خاطرم است كه آقاي فلسفي با آن طرز بيان و نظم فكري و قدرت استدلالي كه داشت بعضي از نكات قابل خدشه در سخنان و آثار دكتر شريعتي را محترمانه گوشزد كرد. آقاي شريعتي با نهايت ادب و احترام گوش كرد و پذيرفت و اين براي من واقعاً قابل تحسين بود. من در مصاحبهاي گفتهام كه شريعتي پيوسته در كشاكش تقديس و تكفير بوده است. يك عده مثل فرقانيها از او بت ميساختند و عدهاي هم بالاي منبر به او تعرض ميكردند و اتفاقاً اين افراد موجب ميشدند كه او به طرف جواب دادن و ادامه دعوا سوق پيدا كند، اما اين مسئله غيرقابل انكار است كه دكتر شريعتي در جلوگيري از گرايش جوانان به طرف ماركسيسم كه يكي از پديدههاي قوي و روز جامعه بود و داشت بهسرعت در بين آنها جا باز ميكرد، نقش بسيار برجستهاي داشت. بعد از انقلاب روزي با آقاي بهشتي كار داشتم و رفتم دفتر حزب. كارم طول كشيد و به اتفاق ايشان به طرف منزل برگشتم. در اثناي سخن، بحث به دكتر شريعتي كشيد. ايشان گفت:«دكتر شريعتي در زماني كه دانشجويان به هر دليل از روحانيت فاصله گرفته بودند، تنها كسي بود كه آنها را به طرف اسلام و شخصيتهاي اسلامي جذب كرد و من اين را در يك فرصتي خواهم گفت.» كه البته ايشان اين كار را هم كردند و يكي دو سخنراني درباره دكتر شريعتي دارند كه چاپ هم شده است. نفس اينكه دكتر شريعتي وجود برخي از نقايص و اشتباهات را در آثارشپذيرفت، موجب ميشود كه من حساب او را از داعيهداران طرفداري از او جدا كنم».(1)
نميتوانم چنين ادعايي را باور كنم!
حجتالاسلام والمسلمين شيخ جعفر شجوني نيز از دوستان دكتر شريعتي به شمار ميرود. وي علاوه بر دوستي با شريعتي، شخص اكبر گودرزي (پايهگذار گروه فرقان) و برخي از نزديكان و اطرافيان وي را نيز به نيكي ميشناسد و در دورههايي با آنان از نزديك مواجه شده است. او درباره انگاره اين تأثيرپذيري ميگويد: «من كه نميتوانم چنين ادعايي را باور كنم، چون خودم با شريعتي رفيق بودم و او هم به من خيلي محبت داشت. بارها مينشستيم و با هم درباره موضوعات مختلف گپ ميزديم. من در منزل آقاي احمد صدر حاج سيد جوادي منبر ميرفتم، منزل احمد علي بابايي منبر ميرفتم و دكتر شريعتي هم پاي منبر من ميآمد. مرحوم آقاي طالقاني، مهندس بازرگان و اعضاي نهضت آزادي هم ميآمدند. شريعتي نسبت به علما و روحانيت، آنهايي را كه واقعاً خدمتگزار ميديد، بسيار خاضع بود. ممكن است در مورد مصاديق، حرفهاي اشتباهي زده باشد، كما اينكه من با حرفهايي كه درباره خواجه نصير و علامه مجلسي زده، موافق نيستم و در اين موارد اشتباه ميكرد، ولي اينكه عدهاي ادعا كنند كه ما تز «اسلام منهاي روحانيت» را از شريعتي گرفتهايم، واقعاً ظلم بزرگي است. دكتر شريعتي صراحتاً نسبت به امام، آقاي طالقاني، آقاي مطهري و آيتالله خامنهاي اظهار ارادت ميكرد، حتي با آقاي خامنهاي دوست بود. شما برويد و از ايشان بپرسيد كه نگاه شريعتي نسبت به روحانيت چه بود؟ دكتر شريعتي با خود بنده رفيق بود، منتها حرف او و عدهاي مثل مهندس بازرگان اين بودكه در اسلام طبقهاي به نام روحاني وجود ندارد و علماي دين هم صنفي هستند مثل ساير اصناف. يادم است مهندس بازرگان در زندان ميگفت:«من به وجود طبقه روحاني به مثابه آنچه در مسيحيت هست، معتقدم نيستم.» بعد به شوخي ميگفت:«اينها هم صنفي هستند مثل جگركيها» اما همان خدا بيامرز هم اينطور نبود كه به علما و روحانيت معتقد نباشد. با ايشان در زندان شماره 4 قصر بوديم كه به من گفت: «عاقلترين مرجع تقليد، آقاي شريعتمداري است، اما الان حوادث روزگار آقاي خميني را جلو انداخته!» به هرحال كسي كه اين حرفها را ميزند، به يك عالم ديني معتقد است. اينها نوعاً در احكام از آقاي شريعتمداري تقليد ميكردند و حتي به ايشان وجوهات هم ميدادند. ممكن بود با يك سنخ از افكار در ميان روحانيون موافق نبودند، اما با روحانيت بهطور مطلق مخالف نبودند. بدتر از همه اينكه عدهاي حرف اينها را براي كشتن ارزندهترين شخصيتهاي روحاني علم كنند. واقعا دكتر شريعتي حاضر نبود يك مو از سر كسي كم شود. بسيار انسان نجيبي بود. در مقابل آقاي مطهري بسيار تواضع داشت و كوچكي ميكرد و به هيچوجه حاضر نبود كسي اسلحه كاليبر 45 بردارد و به مغز آقاي مطهري شليك كند، بعد هم اعلاميه پخش كند كه ما اين آدم را كشتيم، چون از مصاديق آيه «و قاتلوا ائمه الكفر فانهم لا ايمان لهم» هست يا به قول آنها با شهيد شريعتي مخالفت كرده است. معمولا آدمهاي بيمايه و بيهويت دوست دارند خودشان را به يك آدم وجيه با شخصيت وصل كنند. در مورد شريعتي هم اينها همين كار را كردند».(2)
فرقان، استعداد فهم شريعتي را نداشت
با اين روي نميتوان از اين مهم صرفنظر كرد كه آنچه درباره نسبت دكتر با فرقان رفت، همه واقعيت نيست. گفتماني بر اين باور است كه بهرغم عدم رضايت شريعتي از نشو و نماي گروههاي فرقان گونه، برخي ايدههاي او ميتواند بهانه به دست اينگونه گروهها بدهد. حسين صفار هرندي كه دردوره اوجگيري فعاليتهاي حسينيه ارشاد، از مستمعان سخنان دكتر شريعتي بوده، در تشريح بيشتر اين نظريه اذعان ميدارد:«ما در دينمان و از قول بزرگمانمان اين را داريم كه فرآورده فكري مثل فرآورده خوراكي است. ما هر فرآوردهاي را در هر موقعيتي نميتوانيم بخوريم. مثلاً وقتي به قول عوام مزاجي سرد است، اگر زيادي هندوانه بخورد، به هم ميريزد. كسي هم هست كه اگر فلان خوراك گرم را بخورد، همه بدنش كهير ميزند و بيرون ميريزد. آن غذا كه مشكل نداشته، بلكه اين فرد مستعد دريافتش نبوده است. خوراك فكري هم همينطور است. بعضي از خوراكهاي فكري را وقتي به كسي ميدهيد كه استعداد قبولش را ندارد، او را به هم ميريزيد، لذا معصوم(ع) فرمودند حق نداري پاي هر منبري بنشيني. امام صادق(ع) به بعضي از شاگردانشان ميفرمودند حق نداريد پاي درس فلان كس برويد اما در عين حال، چند شاگرد خاص داشتند و به آنها ميفرمودند شما حتماً به همان درس برويد و با مدرس آن بحث هم كنيد. در اينكه بعضي از مطالب دكتر شريعتي آميخته به مسائلي است كه بنياد ديني ندارد و به لحاظ فكري اعوجاج مبنايي دارد، ترديدي نيست. بخشي از حرفهاي دكتر به اين دليل، محكوم است. اين چيزي است كه خود دكتر هم به آن رسيد و لذا به آقاي حكيمي آن وصيتي را گفت كه همه ميدانند. مرحوم استاد مطهري و مهندس بازرگان، بعد از وفات دكتر شريعتي اطلاعيهاي دادند و در آن گفتند كه مسلماً دكتر اشتباهاتي داشت، يعني موضوع آنقدر بيّن بود كه حتي اين بزرگان هم در آن موقعيت، مجبور به ذكرش شدند، چون نميشد حرفهاي دكتر شريعتي را دربست قبول كرد، برخي از آنها بنيان سست اعتقادي داشت يا ضد تفكر ديني ما بود. ظاهرش اسلامشناسي، ولي باطنش جامعهشناسي از منظر تفكر روشنفكرانه بود. در آن مقطع، مطالب دكتر شريعتي با اين خصوصيات، در اختيار كساني قرار گرفت كه هنوز ساخته نشده بودند و مسائل اوليه دينشان را هم بلد نبودند. بعضي از اين مطالب براي چنين افرادي بسيار مضر بود. نام كتاب هم اسلامشناسي بود و لذا چنين فردي ميگفت عين آن را بر ميدارم و خودم را مسلح به تفكر اسلامي ميكنم. اينكه ميگويند: «فلاني در قله اسلامشناسي نشسته!» و ديگران را به او ارجاع ميدهند، خيلي حرف بزرگي است. كدام اسلامشناس؟ تفكر اسلامي منابع و اصولي دارد. وقتي كسي هيچ يك از اين راهها را طي نكرده، اگر بخواهند او را به عنوان يك مرجع اسلامشناسي بپذيرند، سر از فرقان در ميآورند، ولي اگر به عنوان يك منبع مطالعاتي در نظر گرفته شود، مسئله متفاوت خواهد بود. من كتاب ماركس يا فلان رمان را هم ميخوانم. يكي از هنرهاي حضرت امام اين بود كه كتابهاي مختلف را ميخواندند. خودشان ميگفتند كه من رمان شوهر آهوخانم محمد افغاني را خواندهام. الان هم واقعاً چيزي نيست كه در دايره مطالعات حضرت آقا نگنجد و از آن بهره لازم را نگيرند. ما نميتوانيم بگوييم يك متن، بستر گمراهي اينها شده. ميتوانيم بگوييم فكر مشكلداري در زمين غيرمستعدي قرار گرفته و تبديل به چنين چيزي شده، وگرنه خيليها آن كتابها را خواندند و فرقاني هم نشدند، بلكه برعكس مريد صددرصد امام شدند. خيليها همان حرفها را خواندند و با دكتر شريعتي برخورد انتقادي كردند، براي اينكه يك بنيه قوي اعتقادي داشتند و در خانههايي بزرگ شده بودند كه روي مباني اعتقاديشان كار شده بود».(3)
فرقانيها خود را پيشروتر از شريعتي ميدانستند
تئوريپردازان فرقان بهرغم احترام ظاهري به دكتر شريعتي و نام بردن از او در برخي سخنرانيها و نوشتههاي خويش، براين باور بودند كه در غياب او، پروژه وي را تكميل كرده و به برداشتهاي متعاليتري از اسلام، نسبت به او دست يافتهاند. مرتضي الويري از اعضاي سابق سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي كه در پروژه تعقيب و دستگيري رهبران فرقان نيز مشاركت داشته، در اينباره بر اين باور است:«اينها در عين حال كه به مرحوم شريعتي احترام ميگذاشتند، معتقد بودند كه چند فاز از او جلوتر هستند و به او به عنوان معلم و مرشد نگاه نميكردند. افكار و آراي او را بررسي ميكردند، ولي اينطور نبود كه بگويند ما در پرتو ديدگاههاي شريعتي به اين تفكر رسيدهايم، بلكه خود را صاحب تفكر و سبك ميدانستند كه به يافتههاي جديدي در دين رسيدهاند!».(4)
خانواده شريعتي را هم به گروه فرقان منتسب كردند!
شايد يكي از فصول خواندني در باب موضوعي كه از آن سخن ميرود، مواضع خانواده دكتر شريعتي دربرابر مصادره به مطلوبهاي فرقان است. به شهادت اسناد ومطبوعات، خانواده شريعتي از همان آغاز انتساب فرقان به دكتر، در برابر اين فرآيند موضعي سلبي داشتند و اين انتساب را انكار ميكردند. احسان شريعتي فرزند دكتر علي شريعتي، بعدها درباره سير آشنايي خود با فرقان و فعاليتهاي آنان گفت:«بعد از انتشار اولين اطلاعيه به نام فرقان، توجه جامعه، از جمله خانواده و طيف ما به اين مسئله جلب شد، بهخصوص كه نقل قولي از دكتر بالاي آن نقش بسته بود... اين حوادث خيلي سريع گذشت و گروه فرقان چند اعلاميه ديگر هم داد كه «ديكتاتوري چكمه ميرود و ديكتاتوري نعلين» ميآيد. اين براي خيليها عجيب بود كه اولين گروهي كه به مخالفت با رهبري انقلاب پرداخت، گروهي مذهبي بود، نه گروههاي غيرمذهبي! پس از پيروزي 22 بهمن هم كه ناگهان وارد عمل شدند و ترورها پشت سر هم اتفاق افتاد. اول هم معلوم نبود كه اينها كه هستند و چه ميخواهند. در شب حادثه ترور مرحوم مطهري، اتفاقاً شوهر عمه ما آقاي دكتر روحاني منزلمان بود. فرداي روز حادثه با ماشين خودم، پسران آقاي مطهري را به مراسم تشييع بردم. رفتم ماشين را پارك كردم و برگشتم و ديدم صف طويلي از مردم در دانشگاه تهران تشكيل شده است، طوري كه ما آخر صف تشييعكنندگان بوديم. بعد از چند روز ديدم كه در نشريه «صبح آزادگان» به ما حمله شده و مرا به گروه فرقان نسبت دادهاند! در آن زمان گروههاي ناشناختهاي هم تشكيل شده بودند كه بعضي از روحانيون را ترور ميكردند، مثلاً گروه 21 كه ميگفتند 21 تير به روحانيوني كه بر اساس اسناد با ساواك همكاري كرده، خالي ميكند! نوعي آشوب پيش آمده بود كه هر كسي هرچيزي ميگفت و هركاري ميكرد، از اين نظر دوستان توصيه كردند كه شما سريع اين موضوع را تكذيب كنيد. مادر ما زنگ زد به اين روزنامه و گفت كه اين را تكذيب كنيد. آنها خنديدند و گفتند:«اگر ما بخواهيم خبرهايمان را تكذيب كنيم، بايد هر روز دو تا روزنامه در بياوريم. يكي صبح كه خبر را ميدهيم، يكي عصر كه خبرهاي صبح را تكذيب كنيم!»ما رفتيم دادگستري كه شكايت كنيم و با مرحوم آقاي بهشتي ملاقات كرديم. ايشان گفتند شما برويد طبقه پايين پيش آقاي موسوي اردبيلي كه دادستان هستند، ولي توصيه كردند كه سعي كنيد در روشتان مثل خود دكتر باشيد. ببينيد كه در مورد آقاي مطهري چه تعبير زيبايي به كار ميبرد. ميگفت ايشان خيلي «كافر غضب» هستند. من فهميدم مرحوم بهشتي هم نسبت به برخوردهاي احساسي مرحوم مطهري انتقاد دارند، اما اين را بسيار مؤدبانه مطرح كردند».(5)
پينوشتها:
1- ر. ك به كتاب ماه تاريخي- فرهنگي يادآور، ويژهنامه گروه فرقان، گفتوگو با حسين مهديان
2- ر. ك به همان، گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمين جعفر شجوني
3- ر. ك به همان، گفتوگو با حسين صفارهرندي
4- ر. ك به همان، گفتوگو با مرتضي الويري
5- ر. ك به همان، گفتوگو با احسان شريعتي
ارسال نظر