پايگاه خبري تحليلي «پارس»- حبيب نيکجو- بعد از توافق نامه لوزان همگي منتظر بودند تا سقوط آزاد دلار را ببينند و از کاهش قيمت اجناس منتفع شوند. اما بازار بي تفاوت از کنار توافق نامه گذشت و مسير منطقي خود را ادامه داد. برخلاف بسياري، از اين اتفاق بسيار خرسنديم چرا که مطمئن شديم مردم از حوادث گذشته به درستي درس مي آموزند. احتمالا حافظه تاريخي همه ما در خاطر دارد که در دوران اوج نوسانات دلار در دولت قبل عده زيادي متضرر شدند. عده اي که غالبا مردمي را تشکيل مي دادند که سرمايه هاي خود را با انگيزه سود بردن به اين بازارها آورده بودند. از اين ماجرا که بگذريم، همين 5 ماه پيش بود که مذاکرات هسته اي به توافق نهايي نرسيد و تمديد توافق نامه ژنو تا تير94 در دستور کار قرار گرفت. در روزهاي بعد از اين اتفاق، بازار دلار روند صعودي خود را آغاز کرد تا در عرض کمتر از چند روز دلار 3500 توماني در تابلوي صرافي ها نقش ببندد. اما ديري نپاييد که بار ديگر دلار به قيمت هاي منطقي خود بازگشت.

لذا همان مردمي که در سال 91 زيان ديدند و فهميدند که گراني دلار به دلايل رواني و سياسي زودگذر است، اين بار به خوبي وارد گرداب افزايش قيمت دلار نشدند. دلار بعد از توافق نامه اي که براي مردم اميدوار کننده بود، افزايش پيدا نکرد. اين اتفاق (آموختن مردم از وقايع گذشته) گرچه کمتر در تاريخ سياسي کشور رخ داده است اما جاي بسي خوشحالي است که در اقتصاد ايران باب شده است.

اما حال که رفتار اقتصادي صحيح مردم را مشاهده کرديم بگذاريد گذري هم به رفتار دولت ها در سال هاي گذشته بيندازيم و ببينيم آيا دولت ها هم از اتفاقات گذشته کشور درس گرفته اند يا خير؟

سال 52 قيمت نفت با افزايش ناگهاني مواجه شد. شاه که مي ديد با افزايش درآمدهاي نفتي مي تواند محبوبيت خود را افزايش دهد، به مجلس رفت و خواستار افزايش سطح هزينه هاي خود شد. اين اتفاق افتاد و دلارهاي نفتي وارد اقتصاد ايران شد. اگرچه در آن سال ها بسياري از مردم از لوازم خانگي بهره مند شدند اما ديري نپاييد که تورم ناشي از تزريق دلارهاي نفتي يقه شان را گرفت و اقتصاد را با رکود مواجه کرد. مشابه اين اتفاق در دولت قبل نيز رخ داد. رئيس جمهور وقت از نفت 100 دلاري سرخوش بود، طرح ها و پروژه هاي بسياري را پياده کرد و زمينه ساز تورمي شد که چند سال بعد گريبان گير ملت شد. يعني با وجود تجربه تاريخي روشن و واضح، بار ديگر به دامي گرفتار شديم که از آن آگاه بوديم. اين تنها اتفاقي نبود که در اقتصاد ايران به صورت عيني تکرار شد. تجربه سياست هاي تعديل و انگيزه تکرار آن در دولت قبل يا حتي زمزمه هاي انجام آن در دولت فعلي رويداد ديگري است که تکرار پذيرفته است.

اما به راستي چرا مردم از اتفاقات درس مي آموزند و دولت ها اعتقادي به درس گرفتن از تجربه ها ندارند؟ تا حدودي علت اين تفاوت مشخص است: دليل آن است که مردم از جيب خود براي خودشان خرج مي کنند اما دولت ها از جيب مردم و نسل هاي آينده هزينه مي کنند. شايد اگر دولت هم براي کسب درآمدهايش با سختي هايي (نظير مواجهه با مردم براي کسب ماليات) مواجه مي شد به اين آساني پول خرج نمي کرد، چون که دولت از نفتي استفاده مي کند که براي آن هيچ گونه سختي را متحمل نشده است، طبيعي است که راحت خرج کند. اين جمله را همگي به خوبي درک مي کنيم که «خرج پسر حاجي بازاري با خودِ حاجي بازاري از زمين تا آسمان فرق مي کند.» دولت پسر حاجي بازاري (بچه پولدار ملي) است که هيچ زحمتي براي پولي که در دستش است نکشيده است اما مردم (همان حاجي بازاري) براي هر تومان پولشان زحمت کشيده اند.

لذا تا زماني که دولت به پول نفت متکي است همين آش است و همين کاسه. پس راه درس گرفتن دولت از گذشته زحمت کشيدن براي کسب درآمد يا همان جدايي از پول نفت است.