از صفحه اجتماعي عمار ذابحی
گریه شبانه اش برایم تازگی نداشت
با صدای هق هق گریه اش از خواب پریدم.بعد از نماز شب، سر به سجده گذاشته بود و زار زار می گریست.
نماز شب او و گریه شبانه اش برایم تازگی نداشت، اما صدای گریه بلند او نه!
بدون هیچ سؤالی،وقتی حضور من را حس کرد گفت:
«شرمنده ام. از روی فرزندان شهدا شرمنده ام.از پدران پیر و مادران قد خمیده شهدای واحد خجالت می کشم.بعد از هشت سال جنگ از خودم هم شرمنده ام!»
گفتم: «حتماً خواست خداست. ما باید تسلیم رضای او باشیم.»خواستم به او آرامش بدهم، ولی به دلم برات شد که دیگر نمی آید...
هدیه به روح شهید علی چیت سازیان
ارسال نظر