پارس بررسي مي كند:
اين جشنواره جشنواره فجر كه نه، جشنواره زجر است/ نفتي ترين رخداد فرهنگي در جمهوري اسلامي
اگر سينماي ما واقعا مستقل بود؛ اگر نيازي به پول و حمايت ارشاد و دولت و تلويزيون نداشت و مي توانست صفر تا صد كار را از جيب خودش تامين كند
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- محمدرضا قشقاوي- جعفر پناهي بخاطر آخرين فيلمش «تاكسي» خرس طلاي جشنواره برلين را برده است. تقريبا در تمامي نقدهاي منتقدين سينمايي بين المللي، به اين نكته اشاره شده كه «تاكسي» فيلم برجسته اي نيست و فاقد تكنيك هاي سينمايي است. لذا پر واضح است كه جعفر پناهي يك جايزه سينمايي را از مسير «سياسي» دشت كرده؛ اتفاقي كه در بسياري از جشنواره هاي سينمايي جهاني، هر ساله رخ مي دهد.
قرارداشتن يك نگاه، انديشه يا جريان سياسي در پشت صحنه اعطاي جوايز مختلف فرهنگي و هنري در جهان اتفاق جديدي نيست. حتي خود هنرمندان و شركت كنندگان در اين فستيوال ها هم بر اين نكته واقفند كه جشنواره هايي مثل برلين و كن، نگاه و انديشه خودشان را دارند و مثلا در برليناله كسي از اعطاي جايزه سياسي به يك اثر تعجب نمي كند.
در اين ميان يكي از خنثي ترين، بي خاصيت ترين و بي انديشه ترين جشنواره هاي بين المللي، جشنواره فجر خودمان است. جشنواره اي كه دست اندركارانش از حاكم كردن يك نگاه فرهنگي مسلط بر آن هراس دارند و در لواي تركيب مهملي چون «سينماي مستقل» هر ساله بي فكر ترين رخداد هنري كشور را رقم مي زنند.
جشنواره فيلم فجر از محتوا خالي است. پوچ است. هيات انتخاب و هيات داوران و هيات فلان و بهمان و بخش هاي مختلف سوداي سيمرغ و نگاه نو و هنر و تجربه و چه و چه، جملگي درگير نوع دكوپاژ و ميزانسن و فيلمنامه و بازي ها و موسيقي و صدا و تصوير و تكنيك و غيره هستند. محتوا؟ هيچ!
نفتي ترين رخداد فرهنگي در جمهوري اسلامي تبديل شده به نمايشي از آخرين مدل هاي مو و لباس هاي عجيب و غريب و انواع و اقسام شوآف هاي ابلهانه و مضحك. پول نفت اين مملكت از جيب اقشار فرودست به خزانه آقايان ارشاد مي رود تا براي هنرمندان «فالوور» اينستاگرامي جذب كنند و تحت قدومشان فرش قرمز پهن كنند و مردم را به شمارش گام هاي فلان بازيگر و بهمان كارگردان وا دارند و البته هيچ نماي كلوزآپ و حتي مديومي هم نبينند؛ زيرا وضع آنقدر خراب است كه پوشش خانمها (و بعضا آقايان) از رسانه ملي قابل پخش نيست!
رسانه ملي نيز سالهاست كه آنتن خود را در اختيار اين نمايش بي خاصيت و پوچ گذاشته، نمايشي از يك جريان سينمايي كه همواره دستش در جيب دولت و مردم است اما نسبت به فرهنگ مردم كوچكترين احساس مسئوليتي ندارد.
برنامه هفت يك فاجعه به تمام معناست. سه ساعت آنتن در اختيار عزيزاني است كه فاقد ذره اي خلاقيت و ابتكار و هنر در برنامه سازي هستند. صدا و سيمايي كه روزگاري آنتنش جولانگاه نام هايي چون اكبر عالمي و اسماعيل ميرفخرايي و محمدعلي اينانلو بوده حالا سه ساعت تايم نازنينش را به بدلباس ترين منتقد سينمايي تاريخ داده!
- «خب آقاي فلاني. چي شد كه شما از خانم بهماني در كارتون استفاده كرديد؟»
سئوالها همينقدر احمقانه اند. نظرسنجي ها بدتر. عوامل حتي جرات نمي كنند كه شركت كنندگان در نظرسنجي ها را به «تعداد» (و نه به درصد) اعلام كنند.
هفت گبرلو، بسيار بدتر از هفت جيراني، فاقد انديشه و فكر و ابتكار، و سرشار از ايده هاي احمقانه و اشتباهات خنده دار است. آيتم ها جابجا پخش مي شوند. در يك آيتم، عكس ها اشتباهي اند و آن خانم محترمي كه عكس ها را با دستش جابجا مي كند، هرگز به ميزان مسخره بودن اين ايده نمي انديشد.
همه چيز فراهم است تا دست اندركاران سينماي ايران به بركت آنتن مفت تلويزيوني، «خود»شان را به مردم عرضه كنند. فلان بازيگر زن با چند مثقال شماطه جلوي دوربين مي نشيند و با سفارش دست اندركاران برنامه روسري اش را به ناشيانه ترين شكل ممكن جابجا مي كند و از «خودش» مي گويد. ديگر بازيگر يا كارگردان مرد هم يك خط در ميان سرفه مي كند و مجري را مجبور مي كند به بيننده دروغ بگويد كه ''گويا شما هم سرما خورديد!''، گويي بينندگان ابلهند و فرق سرماخوردگي را با صداي خشدار نمي فهمند!
-«ممنونم از فلان كارگردان عزيز و همبازي عزيزم كه به من در اين كار كمك كردند». همه براي هم عزيزند و بيننده نيز سيراب از اين تعارفات مصنوعي و منزجركننده!
مميزي!!! خدا نكند سي ثانيه مميزي به تور يك كدامشان بخورد! يكي دو ساعت بي عرضگي در ساخت و پرداخت را با همان چند ثانيه مميزي توجيه مي كنند و با هر ابزاري سعي در اثبات آن دارند كه «اگر آن چند ثانيه كات نمي شد اسكار امسال از آن من بود!»
داستان «مميزي» يكي از آن پديده هاي فرهنگي است كه متاسفانه در رسانه ها به خوبي به آن پرداخته نشده است؛ بگونه اي كه برخي از هنرنمايان (بر وزن تماشاگرنمايان!) بي مسئوليت همواره طلبكار پول دولتند و معترض به مميزي: ''پول بده تا بسازم؛ به شما هم ربطي ندارد كه چه مي سازم! تا وقتي كه دستم در جيب توست به وظيفه ات عمل مي كني اما موقع فيلمسازي من يك فيلمساز مستقلم»!
منطق ماجرا همينقدر مسخره است. اگر سينماي ما واقعا مستقل بود؛ اگر نيازي به پول و حمايت ارشاد و دولت و تلويزيون نداشت و مي توانست صفر تا صد كار را از جيب خودش تامين كند، لااقل مي شد كمي با اين توقعات كنار آمد (گرچه در همان حالت هم سينماگران مانند بقيه مردم موظف به احترام و رعايت مميزي «قانون» بودند). اما حالا قضيه برعكس است! نود درصد دستشان در جيب دولت است. از آنتن مفت و مجاني تلويزيون استفاده مي كنند؛ فرش قرمز ارشاد هم زيرپايشان است و در كشاكش تمام اين باج ها و امتيازات، باز هم معترضند كه حاكميت چرا در كارشان دخالت مي كند!
ماجرا به همين جا ختم نمي شود. زياده خواهي بي حد و حصر آقايان و بانوان عزيز در بحث اتلاف منابع ملي در جشنواره فجر محدود به دخالت محتوايي و مميزي نيست. آنها حتي در ميان همكاران و همصنفانشان هم تاب تحمل صداي مخالف را ندارند.
در سينماي بعد از انقلاب نام چه كسي بزرگتر و درشت تر از «ابراهيم حاتمي كيا» است؟ چه كسي بيشتر و بهتر از او در دل مردم جا گرفته؟ بيشترين جوايز را در ميان فيلم هاي محبوب جشنواره چه كسي از آن خود كرده؟ آنهم «حاتمي كيا» يي كه شايد از لحاظ سياسي با خيلي هاشان هم نظر باشد؛ ''حاتمي كيا''يي كه «گزارش يك جشن» را هنوز در محاق توقيف مي بيند.
سال گذشته با حاتمي كيا چه كردند؟ بخاطر چند جمله انتقاد، آن هم نه بخاطر فيلم خودش، بلكه بخاطر عدم راهيابي اوليه فيلم شيار ۱۴۳ به بخش سوداي سيمرغ چه بلايي سر او آوردند؟! كار بجايي كشيد كه امسال تنها چند ساعت بي سر و صدا به كاخ جشنواره آمد و همانطور بي سر و صدا از آن خارج شد!
حالا ديگر چه كسي جرات مي كند به اين جريان انتقاد كند؟ كدام سينماگر مي تواند فريادگر سينماي با هويت و با اصالت و مسئولانه باشد؟!
جايگاه سينما مثل بسياري از رسته هاي ديگر هنري، در پازل فرهنگي كشور مشخص نيست. هيچ مسئولي از هيچ سينماگري مطالبه فرهنگي ندارد. سينماي ايران از آن پديده هايي است كه بودجه دارد، قدرت دارد، تريبون دارد اما مسئوليت ندارد. و چون در بخش هايي از جامعه راي ساز و محبوبيت ساز است، سالهاست كه دور از فضاي پرسش و مطالبه گري مانده است. نگاه كنيد كه در اختتاميه ها و افتتاحيه هاي جشنواره چند وزير و معاون رئيس جمهور و مسئول عالي رتبه روي استيج مي روند تا جايزه تقديم كنند!
بعضي از سينماگران ايراني عادت كرده اند كه دائما طلبكار باشند. از دولت و مجلس و بودجه و سالن هاي سينما و جشنواره و راي داوران و تلويزيون و راديو و همه و همه! آنها فقط مي پرسند، بدون آنكه ذره اي پاسخگو باشند.
كسي نيست (يا هست و جرات نمي كند) كه بپرسد كه آقا و خانم سينماگري كه سالهاست از پول و امكانات دولت و اينطرف و آنطرف ارتزاق كرده اي و مي كني! چه گلي به سر فرهنگ اين مملكت زده اي؟ تا كجا خودت را در قبال وضعيت بحراني فرهنگ در كشور ما مسئول مي داني؟ نقش تو در ارتقاي فرهنگ عمومي چيست؟ جايگاه اميد به آينده در آثار تو كجاست؟ براي محيط زيست چه كرده اي؟براي تقويت حس وطن دوستي و احساس مسئوليت ملي چه ساخته اي؟ كدام فيلم؟ كدام سكانس؟!
چه كسي، كجا اين سئوال ها را از سينما گران ما پرسيده؟ چه كسي جرات مي كند پا روي روحيه لطيف و حساس هنرمندان ما بگذارد؟! نام چه كسي از ابراهيم حاتمي كيا درشت تر است تا از بي توجهي مسئولان به محتواي فيلم ها و فقدان انديشه و گفتمان در جشنواره انتقاد كند؟ چه كسي جرات مي كند چنين سئوال هايي را مطرح كند؟!
در حكومتي كه سالهاست برچسب ايدئولوژيك ترين حكومت دنيا را بر پيشاني خود مي بيند و در داخل و خارج بر سر همين مسئله هزينه ها داده است، و در جشنواره اي كه عنوان فجر انقلاب را يدك مي كشد، هويت، انديشه و ايده، سال به سال كمرنگ تر مي شود.
تعارف را كنار بگذاريم، اين جشنواره جشنواره ي فجر كه نه، جشنواره ي زجر است!
سلام
با نظر شما در مورد جشنواره زیاد موافق نیستم ولی با نوشته شما در مورد برنامه هفت کاملا موافقم .
و فقط خاستم اعلام کنم بخش هایی که به برنامه هفت اشاره کردید کاملا درست است و این برنامه فاقد کوچک ترین خلاقیت و حتی مهارت است !
فقط از این طریق خواستم از سایت شما بخاطر درج این مطلب تشکر کنم .
و در ضمن سفر های مجری برنامه هفت با پول بیت المال به جشنواره های سینمایی مثل برلین و با هیئت همراه ! رو هم از قلم انداخته بودید .
تشکر
سلام
نظراتت را قبول دارم اما تعبیر زجر به جای فجر، تعبیری است که سالهاست ضد انقلاب برای دهه پر نور فجر به کار می برد و بهتر است ما آن را به کار نبریم هر چند جشنواره فیلم فجر بویی از آرمانهای دهه فجر نبرده است!
شماطه!!
منظور همام مشاطه یا آرایشه دیگه!!!!!؟؟؟