ایران حریفی قدرتمند است که بسیاری از رویاهای آمریکا در آستانه قرن 21 و هزاره سوم را تبدیل به کابوس کرد. این گزاره و ادعا- که باید در ابعاد آن گفت‌وگو کرد- می‌تواند از علت نافرجام ماندن مذاکرات 11 ساله هسته‌ای رازگشایی کند؛ اینکه ظاهرا ماجرا راه حل‌های روشنی دارد اما آمریکا نمی‌پذیرد. ایران حریف قدرتمند اما پیچیده و نامتعارف برای آمریکاست. آمریکا روش پنجه انداختن و زیر گرفتن از رقیبی متعارف به نام شوروی را می‌دانست اما ایران حریفی نامتعارف، با رفتاری پیچیده و انعطاف بسیار بالاست که به ویژه در 14 ساله آغازین قرن 21 و هزاره سوم میلادی، بخشی از معادلات و محاسبات راهبردی آمریکا را به هم ریخته است. در این میان «چالش - مذاکره هسته‌ای» به مثابه نوک کوه یخ می‌باشد و عمق و ابعاد ناپیدای این کوه یخ را باید در هماوردی پیچیده، نامتعارف و موثر ایران جست‌وجو کرد. در حقیقت نگاه آمریکا به مذاکرات نه نقطه‌ای و موردی، بلکه «روند»ی و «فرآیند»ی است.
قدرت ایالات متحده آمریکا از بمباران اتمی ژاپن و پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 تا  سال 1991 که حریف قدرتمندی به نام شوروی فرو پاشید، روند تصاعدی داشت. این روند تصاعدی، هنگامی حالت انفجاری به خود گرفت که دومینوی فروپاشی متحدان مسکو از آلمان شرقی و صربستان به گرجستان و اوکراین در دروازه‌های مسکو رسید. بدین ترتیب آمریکا در اواخر دهه 1990 میلادی آماده تاجگذاری در جهان تک قطبی شد و به عنوان مرحله نهایی، راهبرد جنگ جهانی چهارم و تغییر نقشه خاورمیانه را با حمله به افغانستان و عراق (2001-2003) به اجرا گذاشت. این طرح قرار بود با حملات اسرائیل به لبنان و غزه (2006-2008) کامل شود. شکوفایی اقتصاد آمریکا نیز در افق این جهان‌گشایی ترسیم شده بود. تبدیل منطقه به میدان جنگ‌های مستقیم و نیابتی، مجتمع‌‌های بزرگ صنعتی- نظامی آمریکا را رونق می‌داد و صدها میلیارد دلار نفتی برخی رژیم‌های مرتجع را به بهانه پیمان‌های تسلیحاتی، نظامی و امنیتی روانه ایالات متحده  می‌کرد. در عین حال بعد از ستاندن هزینه‌های ویرانگری منطقه، آمریکا می‌توانست هزینه آبادانی و تامین امنیت کشورها را نیز به شکل انحصاری بستاند! در عین حال محاصره نظامی ایران از سوی شیطان بزرگ- از شرق و جنوب و غرب- و یکسره کردن کار متحدان ایران به دست شیطان کوچک (اسرائیل) در لبنان و غزه نیز یکی از ابعاد مهم طرح «قرن جدید آمریکایی» و «خاورمیانه جدید» بود که طبق نقشه می‌توانست به کار انقلاب اسلامی به مثابه خار در چشم آمریکا پایان دهد.
اینها محاسبات دقیق روی کاغذ بود که بر حسب ظاهر قضایا، 70-80 درصد آن نیز مطابق میل مافیای اصلی قدرت در آمریکا پیش رفت. در این میان ایران به مثابه حریفی قدرتمند اما نامتعارف نقشه بزرگ مثلث آمریکا- انگلیس- اسرائیل را به هم ریخت. بدهی دولت آمریکا در سال 2000 میلادی 5600 میلیارد دلار بود که در پایان دولت بوش به 10 هزار میلیارد رسید و اکنون از مرز 18 هزار میلیارد دلار گذشته است. مغلوبه شدن روند جنگ‌ها در خاورمیانه از افغانستان و عراق تا سوریه و لبنان و فلسطین (غزه) موجب شد بدهی‌های آمریکا در دوره بوش، 4600 میلیارد دلار و در دوره اوباما 8 هزار میلیارد دلار افزایش پیدا کند. امروز هر شهروند آمریکایی 56 هزار دلار بدهکار است و روزانه بالغ بر 2 میلیارد  دلار بر بدهی‌های دولت ایالات متحده افزوده می‌شود. آیا منطقا می‌توان ادعای کدخدایی دنیا را داشت و در عین حال بدهکارترین دولت جهان بود؟! این یکی از آسیب‌پذیری‌های مهم آمریکاست که موجب شد دولت آمریکا حتی از اواخر دولت بوش- به واسطه کسانی چون گیتس که در دولت اوباما نیز در وزارت دفاع ابقا شدند- در حوزه جنگ مستقیم دنده عقب بگیرد و کار را به جنگ نیابتی بسپارد. 
در کنار این هزینه هنگفت اقتصادی، خسارت‌های مهم سیاسی، ژئوپلتیک و حیثیتی متوجه آمریکا شد. گسترش نفوذ ایران در افغانستان و روی کار آمدن متحدان اسلامگرای ایران در عراق، اتفاق مهمی بود که کمتر استراتژیست آمریکایی می‌توانست تصور کند. میزان دردناکی ماجرا را این‌گونه تصور کنید که آمریکا در سال 2001 سودای محاصره ایران و تمام کردن کار در سال 2003 را داشت- که بلند شدن صدای تسلیم‌طلبی افراطیون مدعی اصلاح‌طلبی در مجلس ششم و دعوت به سر کشیدن جام تسلیم علامتی روشن برای این برنامه‌ریزی است- اما به فاصله یک دهه تقریبا همه چیز را در منطقه غرب آسیا از دست رفته و زیر و رو شده می‌بیند. انتخاب باراک اوباما در سال 2008 اتفاقی حساب شده برای تغییر مسیر قهقرای قدرت آمریکا بود. ایالات متحده با این تغییر گارد، خیلی‌ها را در منطقه و جهان منفعل کرد. حتی روس‌ها نیز به انفعال افتادند و «ری ست» کردن روابط توسط هیلاری کلینتون را باور کردند تا اینکه خنجر بزرگ را در حوادث اوکراین خوردند. 
اما حساب ایران جدا بود. در حالی که بسیاری از سیاستمداران در دنیا مبهوت و مقهور شعبده‌بازی هیئت حاکمه اصلی آمریکا با مهره اوباما شده بودند، یک سیاستمدار الهی و تیزبین اعلام کرد دست دوستی آمریکا، همان دست چدنی است که روی آن دستکش مخملین کشیده‌اند. کاری که امام خامنه‌ای با آمریکا به ویژه در دهه اخیر کرد، کاری کارستان است. منفعل کردن قداره‌بند یاغی به نحوی که تمرکز قدرت خود را به طور مداوم از دست بدهد و نتواند قدرت‌نمایی کند، کار بزرگ جمهوری اسلامی با آمریکا به واسطه بازوهای قدرتمند خود در منطقه بود. امام خامنه‌ای پروژه بزرگ امام خمینی تحت عنوان بسیج مستضعفان را درست در بحبوحه بدمستی و یاغی‌گری آمریکا پیش برد. ایران جدید و قدرتمند هرچند دچار برخی حلقه‌‌های سست‌عنصر و مرعوب بود اما در برابر چالش‌هایی نظیر چالش هسته‌ای که از سال 2003 شروع شد یا چالش تجدیدنظرطلبی جریان ارتجاع منفعل نشد بلکه ضمن دفاع به هنگام، گزینه پیشدستی و ضربات متقارن و نامتقارن را اختیار کرد.
امروز هر ناظری اعتراف می‌کند که آمریکا جنگ بزرگ را در جبهه‌‌های افغانستان و عراق و سوریه و لبنان و بحرین و یمن به ایران باخته است. امروز گفتن این جمله آسان است اما وقوع چنین اتفاقی در عمق خود از آمیزه همت بلند و تدبیر عمیق و ایمان استوار حکایت می‌کند. این فتوحات سلسله‌وار در جبهه‌های متفاوت جنگ گرم و سرد و سخت و نرم درست به موازات 11 سال «چالش- مذاکره هسته‌ای» به دست آمده است. ایران در این فرآیند مورد حملات سخت سیاسی، اطلاعاتی، اقتصادی و تروریستی- خرابکاری قرار گرفت تا در گوشه رینگ گرفتار شود و ریشه‌های او را یکایک بخشکانند اما در همین بحبوحه بود که حریف قدرتمند و نامتعارف آمریکا، از یک‌سو گارد منعطف خود را در مذاکره و در مقابل گارد پرخدعه اوباما رها نکرد و از دیگر سو پیشدستی و پیشروی کرد. درست به همین دلیل است یک روزنامه آمریکایی می‌گوید مقامات آمریکایی درصددند از مواضع رهبر عالی ایران رازگشایی کنند.
وال استریت ژورنال اولین نشریه آمریکایی و غربی نیست که روز شنبه با اشاره به آخرین سخنان رهبر معظم انقلاب- و با جدیدنمایی پاسخ چند ماه پیش ایشان به نامه اوباما- می‌نویسد «مقامات آمریکایی سعی می‌کنند از مواضع رهبر عالی ایران رازگشایی کنند.» اواسط فروردین 1391 نیز روزنامه نیویورک تایمز اذعان کرد «سازمان سیا دائما بیانات رهبر عالی ایران را رصد می‌کند اما مشکلی در این میان وجود دارد. او همواره با زبان دین سخن می‌گوید و تحلیل این مطالب برای تحلیلگران سازمان جاسوسی آمریکا دشوار است.» همان ایام هفته‌نامه فرانسوی نوول ابزرواتور معتقد بود «سرنوشت خاورمیانه در دستان رهبر ایران قرار دارد؛ مردی که بر اساس سنت شیعی و به نشانه سیادت، عمامه مشکی بر سر دارد. او در مقابل غرب بسیار قاطع است.»
مرور ادبیات رسانه‌ها و سیاستمداران غربی به ویژه آمریکایی در این زمینه قابل توجه است. آنها مدام در میانه دو گزاره در حال رفت و برگشت هستند. زمانی می‌گویند ایران سرسخت و غیرمنعطف است و زمانی ادعا می‌کنند ایران از موضع ضعف، انعطاف و نرمش به خرج داده است! آنها عمیقا از مقاومت استراتژیک جمهوری اسلامی ناراحتند و این را بر زبان هم می‌آورند اما برای اینکه همین مقاومت در جهان الهام‌بخش نباشد و سیطره آمریکا را به چالش نکشد، انعطاف‌های تاکتیکی در مذاکرات را- که البته در صورت صداقت طرف مقابل می‌توانسته بن‌بست شکن باشد- تعمداً حمل به عقب‌نشینی کرده‌اند.اما حقیقت چیست؟ واقعیت، همان ترجمانی است که روزنامه نیویورک تایمز سال گذشته از «نرمش قهرمانانه» کرد و نوشت «رهبر اسرارآمیز ایران از رویکرد گشایش استقبال می‌کند اما به عنوان کسی که می‌گوید انقلابی است نه دیپلمات، به رئیس جمهور و تیم او سفارش کرده هرگز طبیعت و ذات دشمنان را از یاد نبرند. او از نرمش قهرمانانه در جایی سخن می‌گوید که هرگز اهداف زیرپا نرود. او بسیار زیرک و با هوش است و حرف آخر را در حاکمیت ایران می‌زند. اگر گفت‌وگوها به لغو تحریم‌ها منجر شود او اجازه ادامه راه را خواهد داد. اما اگر بی‌نتیجه بماند این آزمونی برای محک زدن آمریکا خواهد بود. در هر صورت این روند کمک به رهبری نظام خواهد بود». یا به تعبیر گزارش مؤسسه آمریکن اینترپرایز «مجموعه سخنان رهبر عالی ایران درباره مذاکرات و نرمش قهرمانانه، نشانه این است که ماهیت استراتژی ایران هیچ تغییری نکرده و صرفاً بحث بر سر تفاوت تاکتیک است».
رهبر معظم انقلاب جمله‌ای کلیدی در دیدار علما و روحانیون خراسان شمالی (19 مهر 91) فرمودند مبنی بر اینکه «در کسر و انکسار مصالح است که انسان می‌تواند خط مستقیم را پیدا کند». عملکرد میدانی دولت‌ها و مذاکره‌کنندگان و همه متولیان جبهه مقاومت در چالش با شیطان بزرگ حتماً در متن خود فراز و نشیب و قوت و ضعف و خلل و سستی داشته که می‌توانست با این نوسان نباشد و پیروزی‌های ما را مضاعف سازد. می‌شد سیاسیون از رفتارهایی که گستاخی و طمع دشمن را برمی‌انگیزد پرهیز کنند و بعضاً نکردند. اما مهم این است که با وجود برخی کم‌کاری‌ها، بد فهمی‌ها یا حتی کجروی‌ها در قبیل دولت‌ها- از سازندگی تا اعتدال- کاروان پیشرفت و قدرت‌افزایی کشور از حرکت رو به جلو باز نمانده است. هنر رهبری- چه زمان امام خمینی و چه جانشین شایسته ایشان- عقب‌زدن قطب‌بندی‌ها غفلت آفرین و ایجاد انسجام ملی در تراز چشم‌انداز انقلاب اسلامی و اهداف آن می‌باشد. تقویت این انسجام ملی نسبت به چالش مذاکرات هسته‌ای در آخرین سخنرانی رهبر معظم انقلاب را باید حرکتی هوشمندانه ارزیابی کرد که بلافاصله با موقعیت‌شناسی و به صحنه آمدن کم نظیر مردم در راهپیمایی 22 بهمن به مثابه تار و پود یک رفتار استراتژیک کامل شد. اکنون باید از آن سیاستمدار ناکام آمریکایی پرسید به راستی دست کدام طرف بسته است، ایران یا آمریکا؟!