وقتی آقا آمدند، دست امیر حسین را گرفتم و جلوی در آوردم. به ایشان گفتم "آقا، این پسر تنها یادگار شهدا است. چیزی ندارم جلوی پای شما قربانی کنم. اگر اسلام اجازه داده بود، پسرم امیرحسین را پیش پای شما قربانی می‌کردم..." آن زمان امیرحسین کلاس دوم راهنمایی بود. در همان حال که امیرحسین را پیش پای آقا انداختم، ایشان امیرحسین را سریع گرفتند، بغل کردند، بوسیدند و گفتند "این سرمایه مملکت است. باید جای 3 برادرش در مملکت بماند."

مادر شهیدان خالقی پور