چرا باید شهید تقوی کیلومترها دورتر از سرزمینش شهید شود!؟
به گزارش پايگاه خبري تحليلي «پارس»، علی نادری در صفحه اجتماعي خود نوشت:
امروز شهید محمد تقوی با همراهی باشکوه مردم خوزستان، در شهر اهواز تشییع و تدفین شد. شهید تقوی در سامرا شهید شده است. شاید این روزها، شنیدن این خبر، یعنی شهادت یک سردار ایرانی در کشور عراق، بواسطه انتشار تصاویر متعددی که از حضور حاج قاسم سلیمانی در عراق میبینیم امری عادی و تا حدودی طبیعی به نظر برسد، اما براستی چرا باید شهید تقوی در عراق باشد، و در آنجا، سرزمینی که کیلومترها دورتر از موطنش است، شهید بشود!؟ فکر میکنم این پرسش مهمی باشد برای روشن شدن خیلی از واقعیتها.
دانشگاه علامه طباطبایی مدتی پیش میزبان نشستی بود که با هدف تبیین دستاوردهای مذاکرات وین و با حضور آقای ظریف و همکارانش برگزار شد. در آن نشست آقای ظریف امنتر شدن ایران را یکی از دستاوردهای مذاکرات عنوان کرده و گفت: «من ادعا میکنم که به دنبال این مذاکرات جمهوری اسلامی ایران امنتر شده است.» آقای ظریف معتقد بود این مذاکره است که امنیت بخش است، باید اعتماد طرف مقابل را جلب کرد و اعتمادسازی کرد تا سایه تهدید رفع شود.
اما من فکر میکنم شهید حقانی هم همین دغدغه، یعنی افزایش «ضریب امنیت ایران» را در سر داشت. اتفاقا این دغدغه برایش خیلی خیلی مهم بود. آنقدر مهم بود که دو سال بعد از آنکه بازنشست شده و دیگر بصورت رسمی فعالیتی انجام نمیداد، به کار بازگشت، لباس سبزش را به تن کرد و درست در زمانی که میبایست مثل خیلی از همسن و سالانش به زندگی شخصی میرسید و با نوههای قد و نیم قدش سرگرم میشد، خودش را به کلیومترها دورتر از سرزمینش رساند، و آنجا دست به کار شد تا ضریب امنیت ایران را بالا ببرد و ایران، با امنیت باقی بماند.
من فکر میکنم شهید تقوی معتقد بود ایران زمانی امنتر خواهد شد که دشمنان از مرزهای ایران دور باشند و جایی در دوردستها زمینگر شوند.
فکر میکنم شهید تقوی به دشمنی کردن دشمن اعتقاد کامل داشت و معتقد بود دشمن با ذات انقلاب اسلامی و اسلام دشمنی دارد، نه با توانایی هستهای و یا موشکی ایران. فکر میکنم او معتقد بود که حتی اگر توانایی هستهای و موشکی خود را هم برای ایجاد اعتماد دشمن از دست بدهیم، باز هم دشمنی دشمن به قوت خود باقی خواهد ماند و از کوچکترین فرصت برای ضربه زدن به انقلاب اسلامی استفاده خواهد کرد.
فکر میکنم در دکترین امنیت ملی شهید تقوی، قرار نیست خودمان را گول بزنیم. واقعیت دشمن را میپذیریم، به لبخندهای فریبکارانهاش توجهی نمیکنیم و برای آن تدارک میبینیم. اما نه تدارکی نظامی که تدارکی از جنس انقلاب اسلامی، تدارکی فرهنگی و گفتمانی.
کاری که شهید تقوی در عراق کرد چه بود، و چگونه توانست دشمن انقلاب اسلامی را در سرزمینی دورتر از ایران زمینگیر کند؟ کار او ساده بود و تجربه شده! درک باورهای انقلاب اسلامی، بسیج خیل جوانان مشتاق و علاقمند به مقاومت و گفتمان انقلاب اسلامی حول محور این باورها.
تجربه این سی و چند ساله نشان داده است وقتی جمعی حول این محورها شکل گرفت، کار خودش را میکند و ناخواسته تبدیل میشود به دژی محکم برای دفاع از انقلاب اسلامی. این تجربه را در سرتاسر جهان میتوان رصد کرد و به موفقیتهایش اعتراف نمود.
اتفاقا شهید تقوی همین گفتمان را تمایز اصلی انقلاب اسلامی با دیگر قدرتها میدانست و گسترش آنرا امنیتبخشترین راهکار میدید. راهکاری که در این سالها اثبات کرده بود اگر در جایی دشمن در مقابل انقلاب اسلامی کمآورده است، حاصل همین عملگرایی و واقعبینی بوده است.
اینکه بعد از سالها مجاهدت در جبهه و عرصههای دیگر، برود و مرشد گروهی از جوانان عراقی در قالب سرایا الخراسانی بشود یعنی اینکه خوب فهمیده است برای تامین امنیت انقلاب اسلامی چگونه میتوان و باید هستههای مقاومت را در سرتاسر جهان گسترش داد.
واقعیت عرصه هم همین را نشان میدهد. اگر در میان شعلههای آتش خاورمیانه، با خیال راحت و در امنیت زندگی میکنیم، به سفر میرویم، به میهمانی و گردش میرویم و میلیون – میلیون، با پای پیاده به زیارت اربعین عتبات مشرف میشویم، به این دلیل است که شهید تقوی و تقویها با درکی درست و واقعبینانه از مفهوم امنیت ملی، مرزهای انقلاب اسلامی را آنقدر توسعه داده و گسترده کردهاند که دشمن، به این راحتیها نتواند امنیتما را به هم بزند.
شهید تقوی آنقدر به این دیدگاه خود معتقد بود که جانش را کف دستش بگیرد و به وسط معرکه برود، چون ایمان داشت که راه تامین امنیت انقلاب اسلامی همین است و آنقدر در این مسیر جدیت داشت که در نزدیک شهری که امام زمان (عج) در آن زاده شد، به شهادت برسد.
شهید تقوی، دکترین امنیتی خود را با خونش امضاء کرد، کاش به او برسیم...
براى مشاوره رفته بودند