چرا از جایزه صلح نوبل به ملاله خوشحال نشدم؟
به گزارش پايگاه خبري تحليلي «پارس»، يك كاربر شبكه هاي اجتماعي نوشت:
نبیلة ۹ ساله است، اهل روستایی در وزیرستان شمالی در پاکستان. سال ۲۰۱۲ روزی با برادر و خواهر و مادربزرگاش مشغول چیدن بامیه بود که یکی از هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا بمبهایش را بر سر مادربزرگ و ۷ نوهی قدونیمقدش ریخت. مادربزرگ جلوی چشمهای آنها کشته شد، سه تا از بچهها با ناتوانی حرکتی و جراحتهای ماندگار و چشم آسیبدیده باید بقیه عمر را سر کنند. بعد از تلاشهای فراوان پدر نبیلة دست او و برادرش را گرفت، به واشنگتن آمدند تا در کنگرهی آمریکا شهادت بدهند که چه بر آنها گذشت و پهبادهای آمریکا چطور زندگی آنها را ویران کرده و جان عزیزشان را گرفته است.
اما از ۴۳۰ نمایندهی کنگره تنها ۵ نفر قدمرنجه کردند و آمدند تا داستان تلخ نبیلة و خانوادهاش را بشوند. داستانی که از صدقهی درونهای امریکایی آنقدر سیاه است که اشک مترجم برنامه را هم درآورد. اما هیچکس این خانواده را تحویل نگرفت. نبیلة برعکس ملاله یوسفزی نه به هیچ تلویزیونی دعوت شد، نه سیاستمداران ایستادند برایش کف بزنند و با او عکس یادگاری بگیرند، نه مهمان "دیلیشو" شد و نه زندگیاش و درد ورنجش قرار است کتاب شود و جایزه به سویش سرازیر شود.
پیام روشن است: اگر طالبان به شما حمله کند شما "ابر قهرمان" و "اسطوره" و "الگو" و "سلبریتی" هستی و همه درها و بلندگوها برای تو باز است. اما وقتی ما مسئول مجروح شدن و درد توایم، تو باید نادیده گرفته شوی و یکی از بیشمار کودک بینام و بیچهرهای که صرفا آمارند. نویسنده مینویسد اگر قانونگذاران و رسانههای آمریکا قدمرنجه میکردند و میآمدند دختربچهی باهوش غمگینی را میدیدند که با شهامت یک سوال مشخص دارد: «من شنیده بودم که این هواپیماهای بدون سرنشین دنبال آدمهایی میـروند که به امریکا آسیب میزنند. مگر مادربزرگ من چیکار کرده بود؟ مگر من چه کرده بودم؟»
ارسال نظر