چرا توصیههای رئیسجمهور کشورمان در نیویورک چندان جدی گرفته نشد؟
سخن گفتن از آینده استراتژیک همکاری، برای ۱+۵ حسب منافع متفاوتشان، چندان جذابیتی نداشته و سرنوشتی پیدا خواهد کرد که دعوت سید محمد خاتمی به «گفتگوی تمدنها» به آن دچار شد.
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- مصطفی انتظاری هروی- رصد، شاید اگر توافق نهایی هستهای میان ایران و ۱+۵ امضا میشد، حسن روحانی با خیال آسودهتری به روسیه میرفت، با این وجود اکنون ادامه یافتن مذاکرات هستهای، شاید باعث شود تا اجلاس کشورهای حاشیه خزر هم تحتتاثیر گفتوگوهای ایران و ۱+۵ قرار گیرد.
روحانی که از نیویورک مستقیما راهی آستاراخان شد تا در اجلاس مربوط به کشورهای حاشیه خزر حضور یابد، در این سفر با ولادیمیر پوتین گفتگو خواهد کرد. روحانی که در نیویورک، با باراک اوباما روبرو نشد و مانند پنجم مهر سال پیش حتی تلفنی هم مکالمهای با رئیسجمهور آمریکا نداشت، در روسیه با رئیسجمهوری صحبت میکند که تلاش دارد با احیای جنگ سرد، خود را رقیبی جدی برای همتای آمریکاییاش معرفی کند.
سخن گفتن از آینده استراتژیک همکاری، برای ۱+۵ حسب منافع متفاوتشان، چندان جذابیتی نداشته و سرنوشتی پیدا خواهد کرد که دعوت سید محمد خاتمی به «گفتگوی تمدنها» به آن دچار شد.
در عرف بینالمللی چنین رفتاری نوعی راهبرد «نگاه به شرق» توصیف میشود، هرچند هم غربیها و هم دولتمردان در کابینه روحانی بهخوبی میدانند که رئیسجمهور بهجای چنین راهبردی، خواستار نوعی موازنه مثبت میان شرق و غرب برای تامین منافع کشورمان است. بنابراین اگر توافق هستهای میان ایران و ۱+۵ در نیویورک پیشرفت قابل ملاحظهای پیدا میکرد، آنگاه تیم مذاکرهکننده ایرانی در آستاراخان هم میتوانستند با اعتماد به نفس بیشتری از سهم کشورمان از دریای خزر دفاع کنند.
حسن روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل از نخبگانی در خاورمیانه سخن گفت که نه غربستیزند و نه از ظرفیتها و چالشهای پیشروی خود غافل هستند. اشاره روحانی بیشتر به آنانی بود که وی «اعتدالگرا» میخواندشان. روحانی که نخبهگرایی در چارچوب گفتمانیاش مشهود است، حالا تلاش دارد تا بکوشد، ائتلافی میان نخبگان اعتدالطلب در سطح خاورمیانه بهوجود آید. نخبگانی که روشن نیست در میانه دعواهای پوتین و اوباما و مانور تندروهای خاورمیانه، تا چه اندازه شانس عرضاندام دارد.
اظهارات کامرون در سازمان ملل نشان داد که دولتمردان غربی، بیش از آنکه مایل باشند تا ائتلاف نخبگان اعتدالی در منطقه شکل گرفته و به نبرد بلندمدت با افراطیگری بپردازد، ترجیح میدهند نیروهای نظامی متحدی در منطقه داشته باشند تا بتواند تهدیدات کوتاهمدت آنان را از بین ببرد. برای همین است که هم پاسخ جرج بوش به ایده گفتگوی تمدنهای سیدمحمدخاتمی، «محور شرارت» نامیدن ایران بود و هم واکنش دیوید کامرون به صحبتهای صلحطلبانه حسن روحانی، مداخله در امور کشور و اتهام حمایت از تروریسم به ایران است.
دولتمردان غربی و شرقی، میدانند که امضای توافق هستهای با ایران، وزن سیاسی اعتدالگرایان در ایران را افزایش داده و به ارائه یک الگوی اسلام میانهرو در منطقه کمک میکند. همان الگویی که تروریستها از آن هراس دارند. با این وجود، آیا ارائه چنین الگویی توسط کشوری که متحد استراتژیک غرب و حتی شرق بهشمار نمیرود، به نفع دولتهای آمریکا، روسیه و حتی اروپایی است؟ طبیعی است که تلاشهای روحانی در نیویورک و پیش از آن در حاشیه اجلاس شانگهای برای برجسته کردن پیامدهای امضای توافق هستهای، نمیتواند برای ۱+۵ وسوسهانگیز باشد، چراکه جز معدودی از نیازهای کوتاهمدت (مانند تامین انرژی اروپا و یا پیروزی دموکراتها در انتخابات میاندورهای کنگره ایالات متحده) پاسخی به دیگر نیازهای آنی آنان نیست. چنین است که آن ها تلاش میکنند تا امتیازات عملیاتی از تهران مطالبه کنند، هرچند ایران تاکید دارد که سقف انعطاف را انجام داده و حالا به تعبیر رئیسجمهور، «توپ در زمین طرف مقابل است».
به این ترتیب هم غربیها در نیویورک و هم شرقیها در آستاراخان روسیه، بیش از آنکه نگاهی بلندمدت به وقایع خاورمیانه داشته باشند، مقطعی و کوتاهمدت به این تحولات نظر کرده و از ایران هم میخواهند تا برنامههای کوتاهمدت خود در این راستا را ارائه دهد. برای همین است که آن ها مایلند ایران در همراهی با ائتلاف ضدداعش و دست برداشتن از حمایت خود از بشار اسد، عملا نشان دهد که منافع کوتاهمدت غرب را در نظر داشته و یا احتمالا با نرمش در موضوع حق ایران در دریای خزر، به مطالبه شرقیها پاسخ دهد. این همان امتیازاتی است که ایران مایل به اعطای آن نیست. تهران با نگاهی بلندمدت به پیرامون خود نظر افکنده و غرب و شرق را به نتایج همکاری با ایران در «آیندهای دور» فرامیخواند. تهران که بهطور ریشهای به شکلگیری تروریسم توجه نشان میدهد، به خوبی آگاه است که افراطیگری تنها با کنشی فرهنگی از طریق روی کار آمدن نخبگان اعتدالگرا و مستقل و بلندتر شدن صدای اسلام میانهرو در منطقه -چه در ایرانِ شیعه و چه ترکیه، یا مصر و قطر سنی- قابل مهار شدن است. ایران از همین زاویه به تحولات اقتصاد جهانی نیز نظر کرده و تاکید دارد، نتیجه همکاری با غرب و شرق، گشایش در فضای امنیتی و در نتیجه بهبود فرآیند تجاری است.
بنابراین در یک نگاه کلی به راهبردهای سفر حسن روحانی به نیویورک، میتوان گفت، درحالی رئیسجمهور کشورمان با نگاهی «استراتژیک» به آمریکا سفر کرد و وعده «همکاری همهجانبه» در صورت امضای توافق هستهای را داد که طرف مقابل از ایران انتظار نگاهی «تاکتیکی» داشت. ۱+۵ میخواست تهران از برخی مواضع منطقهای خود کوتاه آمده و وارد بازی مقطعی کشورهای غربی شود، بیآنکه تضمینی برای همکاری بلندمدت داشته باشد. به همین خاطر بود که لبخندهای کامرون در دیدار با روحانی و در مقابل پیشنهادات بلندمدت رئیسجمهور کشورمان، آنگونه که حاضران در این دیدار توصیف کردهاند، ناگهان تبدیل به نطق تهاجمی علیه تهران در مجمع عمومی سازمان ملل شد. نطقی که بهطور واضح، گامهای تاکتیکی تهران در پاسخ به فشارهای سیاسی و تبلیغاتی غرب را مطالبه میکرد.
کامرون، اوباما، اولاند و سایر دولتمردان اروپایی به خوبی میدانند که لابیهای صهیونیستی و اپوزسیون ایرانی، از آن ها میخواهند فضا را بهگونهای پیش ببرند که تهران از برخی مواضع خود از قبیل دفاع از محور مقاومت در منطقه یا پیگیری برخی پروندههای سیاسی داخلی دست بکشد تا در ازای آن بتواند از نتیجه گشایش در روابط با این کشورها بهرهمند شود. با این حال روحانی در نیویورک تلاش کرد این پیام را به طرف مقابل برساند که بهبود روابط در گرو این عقبنشینیهای تاکتیکی نیست، بلکه نیاز به درک آینده بهتر از طریق مشارکت با تهران در حل و فصل بحرانهای منطقهای دارد.
همین تفاوت رویکردهای تهران و غربیها که شاید در نحوه برخورد شرقیها با کشورمان در ماجرای خزر هم بازتاب بیابد، تاکنون پرونده هستهای را معلق نگاه داشته و چشماندازی برای جلوتر رفتن در مسیر تعاملات دیده نمیشود. بهنظر میرسد، تنها اگر روحانی بتواند در داخل کشور فضا را برای برخی امتیازات تاکتیکی فراهم کرده و در بیرون از مرزها گامهایی عملی مانند آنچه در ماجرای تشکیل دولت جدید عراق برداشت، بردارد، آنگاه بتواند روی پاسخ مثبت طرف مقابل به درخواست تهران برای انعطاف بیشتر، حساب باز کند. اگر روحانی برگهای تاکتیکی در این بازی در اختیار نداشته باشد، سخن گفتن از آینده استراتژیک همکاری، برای ۱+۵ حسب منافع متفاوتشان، چندان جذابیتی نداشته و سرنوشتی پیدا خواهد کرد که دعوت سید محمد خاتمی به «گفتگوی تمدنها» به آن دچار شد. چراکه در آن مقطع زمانی هم غرب و شرق از اصلاحطلبان ایران انتظار تاکتیکها و امتیازات روشن دولتمحور داشتند، حال آنکه رئیسجمهور وقت از راهبردهای بلندمدت میان تمدنی سخن میگفت!
ارسال نظر