پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- محمد سعيد احديان- سکه جنايت هاي متوحشانه داعش و نسل کشي وقيحانه رژيم صهيونيستي در کنار روي کريه، زشت و ضدانساني خود، روي مثبت بسيار مهمي نيز دارد و آن زمينه سازي براي آغاز موج دوم بيداري اسلامي در آينده اي نه چندان دور است.

اگر واقع بينانه به صحنه جهان اسلام نگاهي بيندازيم در يک نگاه کلان بايد اذعان کنيم که بعد از به اوج رسيدن موج بيداري اسلامي و قيام مردم کشورهاي عربي و حذف حاکمان عرب، دشمنان "بيدار" جهان اسلام توانستند با صبر و تدبيري درس آموز صحنه بازي شکست خورده را تغيير دهند و از "خواب و غفلت" نخبگان و مردم اين کشورها و نبود رهبري هاي هوشمند و رويکردهاي نادرست و ضعف ها استفاده و جريان خروشان موج اول بيداري اسلامي را کنترل و گاه به مسيري که خود مي خواهند هدايت کنند به گونه اي که در مصر، ليبي و يمن به عنوان کانون هاي اصلي بيداري اسلامي، بخش عيني صحنه بازي به مسير دلخواه دشمنان برگشت و در تونس نيز جريان بيداري اسلامي به جرياني بي خطر تبديل شد.

خروجي عمليات پيچيده و ترکيبي دشمن در جنگ نرمي که در پيش گرفت اين واقعيت تلخ بود که:

اولا جهان اسلام دشمن اصلي يعني اسرائيل و در درجه دوم آمريکا را يا به فراموشي سپرد يا مسئله درجه دوم محسوب کرد به گونه اي که حذف بشار اسد از مطالبه هاي اصلي اکثريت جهان عرب شد و دغدغه جامعه مسلمانان چالش هاي داخلي ليبي، عراق، لبنان، مصر و تونس با سطح اهميت مشکلات درون کشوري بود.

ثانيا جامعه اسلامي دچار جدال ها و تفرقه هاي دروني متعدد و متنوعي شد که مروري به شرايط اجتماعي و سياسي مصر، ليبي و تونس نشان مي دهد اين جدايي ها نه تنها شامل اختلافات مذهبي مي شد بلکه اختلافات قومي، قبيله اي، گروهي و حزبي را نيز در بر مي گرفت.

ثالثا دولت هاي کشورهاي اسلامي يا در راس حاکميت خود دوباره به افرادي با هويتي مشابه حاکمان قبل از موج بيداري اسلامي رسيدند يا آرمان ها و اهداف ابتدايي را آرام آرام کنار گذاشتند و رويکردهايي مشابه دولت هاي گذشته را با تفاوت هايي اندک دنبال کردند.

مي توان مدعي شد نتيجه اين سه خروجي ، فروکش کردن موج بيداري اسلامي و به حاشيه رفتن تلاش براي مبارزه با ظلم دشمنان جهان اسلام بود تا اينکه چند اتفاق «ناخواسته» يا «خواسته اما غلط تحليل شده» مقدمه اي شد براي زمينه سازي فکري و اجتماعي موج دوم بيداري اسلامي که پيش بيني مي شود در آينده اي نه چندان دور به صحنه کنش اجتماعي بازگردد.

اولين مساله که در پي شکست دشمنان داناي جهان اسلام در سوريه رخ داد، جنايت هاي غيرقابل وصف گروه تروريستي داعش در عراق بود. اين گروه به دليل ماهيت ساختاري و فکري خود در کنار پياده سازي اهداف آمريکايي شبيه القاعده گاه سازي مخالف با منافع آمريکا کوک مي کند ، با شيوه رسانه اي تصويربرداري و انتشار جنايت هاي غيروحشيانه و غيرانساني خود، اولين ضربه را براي مقابله با جريان بيداري اسلامي زد. استمرار انتشار گسترده جنايت هاي اين گروه به دليل اينکه ريشه تفکرات و ايدئولوژي شان از انديشه هاي تکفيري و وهابيت مي باشد و اولين دشمن خود را تشيع و در نتيجه ايران مي‌دانند چند نتيجه را به دنبال داشت: اول اينکه تصويري که رسانه‌هاي غربي از اسلام گرايان ارائه کرده بودند و همه آن ها با يک چوب و آن هم جريان‌هايي غيرعقلاني معرفي کرده بودند را اصلاح کرد چرا که اين گروه به صراحت اولين دشمنان خود را ايران و طبيعتا «اسلام انقلاب اسلامي» اعلام مي کردند و رسانه هاي غربي و عربي مجبور شدند با به‌کاربردن عبارت اسلام گرايان تندرو براي اين گروه و گروه هاي مشابه آنها، براي «اسلام انقلاب اسلامي» و تفکرات نزديک به آن تمايز و هويتي مستقل قائل شوند. دوم اينکه در ماجراي سوريه جنايت هاي اين گروه ضريب کمي در رسانه هاي غربي و عربي پيدا مي کرد اما در ماجراي عراق ارائه تصوير واقعي از اين گروه ها باعث شد بخشي از واقعيت آنچه در سوريه به غلط ارائه شده بود اصلاح شود و سوم که از همه مهمتر است فرقه منحرف وهابيت که عليرغم کم بودن پيروان خود در ميان مذاهب مختلف اهل سنت، توانسته بود به دليل پول هاي کلاني که هزينه کرده بود و با استفاده از شيعه هراسي و اختلاف افکني، نقش رهبري را براي مسلمانان سني مذهب بازي کند، اعتبار اجتماعي خود را از دست داد به گونه اي که امروز وهابيت و مخصوصا حامي فکري و مالي آن يعني عربستان نه تنها در عراق بلکه بين مسلماناني که در کناربرادران اهل تشيع خود زندگي مي کنند، بدنام شود و امکان تاثيرگذاري اجتماعي را از دست بدهد. خلاصه آنکه نتيجه فعاليت ها و جنايت هاي داعش در کنار لطمات جبران ناپذير و هزينه هاي انساني گسترده اي که داشت و دارد، باعث روشنگري جدي در تفکيک بين معتقدان به اسلام سياسي معتدل و همچنين حرکت به سمت وحدت مذاهب مختلف اسلامي شد امروز ، هم مردم دنيا مي دانند که دو نوع اسلام گرايي وجود دارد يکي اسلام گرايي ريشه گرفته شده از انقلاب اسلامي با رويکردي مبتني بر عقلانيت و ديگري اسلام گرايي افراطي ريشه گرفته شده از تفکر وهابيت که با روشنگري ناشي از جنايت هاي داعش و حمايت هاي عربستان شکاف هاي فرقه اي ايجاد شده بين شيعه و سني بسيار کمتر از گذشته شده است.

دومين مساله اي که باعث شد بتوان با اطمينان مدعي شد زمينه سازي فکري موج دوم بيداري اسلامي آغاز شده است فاجعه غزه است. جنايت هاي ضد انساني، وقيحانه و نژادپرستانه صهيونيست ها و حمايت هاي آشکار آمريکا، سازمان ملل و حاکمان کشورهاي عربي به گونه اي بوده است که به دليل فعاليت گسترده شبکه‌هاي اجتماعي مجازي، رسانه هاي غربي و عربي نتوانستند از پوشش آن ها خودداري کنند در نتيجه امروز اولا مساله فلسطين دوباره از حاشيه درآمده و مساله اول جهان اسلام شده است، ثانيا احساسات ضدآمريکايي و اسرائيلي بيشتر از گذشته بين مسلمانان دنيا برانگيخته شده است، ثالثا حاکمان کشورهاي عربي به بي عملي، خيانت و حمايت از قاتلان کودکان مظلوم مسلمان متهم شده اند و رابعا با توجه به نتيجه بخش نبودن مذاکرات بين محمود عباس و اسرائيل، تفکر مقاومت بيش از گذشته ترويج يافته است.

خلاصه آنکه نتيجه دو جنايت آفريني گروه داعش و رژيم صهيونيستي، کنار رفتن غبارآلودگي ها و روشن شدن مرزهاي حق و باطل؛ شفاف سازي و جداشدن جريان انحرافي وهابيت از جريان اصلي اسلام؛ بازگشت فلسطين به مساله اول جهان اسلام؛ نزديک ترشدن و اتحاد هرچه بيشترمسلمانان و در يک کلام روشنگري دوباره در جهان اسلام شده است و اين روشنگري آغازگر زمينه سازي فکري موج دوم بيداري اسلامي البته اين بار با عمقي بسيار بيشتر و با استفاده از تجربه پيروزي ها و شکست هاي موج اول محسوب مي شود که بايد براي تعميق اين روشنگري روز و شب نشناخت و منتظر جرقه اي براي شعله ور شدن نتيجه هاي عيني موج دوم بيداري اسلامي بود. ومکروا و مکر الله و الله خيرالماکرين.