چگونه فعاليتهاي هستهاي رژيم صهيونيستي موجب ترور جان اف کندی شد؟
آيا سازمانهايي نظير موساد و زيرشاخههاي آن امکان برنامه ريزي و اجراي اين ترور را داشتند؟
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- ایران هسته ای، حدود پنجاه(50) سال پيش، در روز ۲۲ نوامبر سال ۱۹۶۳ ميلادي، جان فيتز جرالد کندي(معروف به جان اف کندي)، رئيس جمهور ايالات متحده در حالي که در خودروي روباز ليموزين در کنار همسرش ژاکلين کندي نشسته و از شهر دالاس تگزاس بازديد ميکرد، در مقابل چشمان هزاران نفر از مردم حاضر در خيابان و ميليونها بيننده تلويزيوني به ضرب چند گلوله به قتل رسيد.
اين حادثه در ساعت ۱۲:۳۰ دقيقه ظهر در خيابان الم استريت شهر دالاس رخ داد و کندي جابهجا کشته شد. ماجراي ترور و قتل جان کندي رئيسجمهور ايالات متحده يک معماي بزرگ در تاريخ و سياست اين کشور است. در همان روز، جانسون معاون رئيسجمهور، به مقام رياستجمهوري آمريکا منصوب شد. در هر حال، جوان ۲۴ سالهاي به نام ليهاروي اسوالد - که از طبقه پنجم يک انبار کتاب واقع در مسير کاروان رياستجمهوري ۳ گلوله شليک کرده بود و تعادل رواني نداشت- به عنوان قاتل اصلي کندي معرفي شد. دو روز بعد، اسوالد در کمال ناباوري در مقابل چشمان پليس توسط جک روبي صاحب يک بار رستوران شهر دالاس به ضرب گلوله کشته شد. جک روبي در سال ۱۹۶۴ ميلادي به مجازات مرگ محکوم شد، اما دادگاه تجديدنظر حکم را لغو کرد و قبل از اينکه او دوباره محاکمه شود، در شرايط مشکوکي در زندان درگذشت. هنوز با گذشت بيش از 50 سال، عليرغم گزارشها، کتابها و شواهد، ماجراي قتل کندي در هالهاي از ابهام قرار دارد.
فرضيه تحقيق حاضر اين است که بين تلاشهاي رژيم صهيونيستي براي دستيابي به تسليحات هستهاي در دهه 1960 و ترور جانافکندي رابطه بسيار معنيداري وجود دارد و احتمالاً سران و بنيانگذاران رژيم صهيونيستي در ترور جانافکندي نقش اساسي داشتند. اگر اين فرضيه ثابت شود، آنگاه نقابي بزرگ از فريبکاريهاي بينالمللي مقامات رژيم صهيونيستي برداشته خواهد شد.
آنچه موجب تقويت اين فرضيه ميشود عبارتست از پيچيدگي و مبهم بودن مسئله ترور جان اف کندي، توانائي جوخههاي ترور رژيم صهيونيستي در برنامهريزي و اجراي اين امور و سابقه بسيار طولاني صهيونيستها در حذف فيزيکي بيرحمانه کساني که به نظر اين رژيم وجودشان براي امنيت رژيم صهيونيستي خطرناک است و ...
در ادامه به نشانههايي که موجب شکلگيري اين فرضيه شده، اشاره ميگردد.
رژيم صهيونيستي و امنيت
نخستين مسئله براي رژيم صهيونيستي مسئله «بودن يا نبودن» و به عبارتي ديگر «باقي ماندن يا فنا شدن» است. برقراري ثبات و امنيت از بدو ايجاد رژيم صهيونيستي تاکنون، اولويت اول را در تلاشهاي اين رژيم به خود اختصاص داده است. به همين دليل از زمان تأسيس رژيم صهيونيستي در سال 1948، تلاشها و تفكرات راهبردي به منظور دستيابي به سلاح هستهاي به اين اعتبار كه از مهمترين سلاح هاي بازدارنده است، آغاز شد.
علاقه بنگوريون به فعاليتهاي هستهاي
بنگوريون اولين نخستوزير رژيم صهيونيستي به دلايلي چون هالوکاست، دشمني اعراب، نگراني از تشکيل ائتلافي از کشورهاي عربي و يک حمله مشترک از سوي تمام ارتشهاي عربي عليه اين رژيم، به دنبال دستيابي به سلاحهاي اتمي به عنوان" گزينهاي براي روز مبادا" بود. از نظر بنگوريون پاسخ مشکلات امنيتي رژيم صهيونيستي در يک سياست دفاعي فعال و مبتني بر بازدارندگي بود که در آن، گزينه هستهاي نقش اصلي را ايفا ميکرد. انگيزه رژيم صهيونيستي براي توليد بمب هستهاي کاملاً روشن است، سلاحهايي با قدرت انهدام عظيم، اعراب را به بيهودگي مقابله با اين رژيم متقاعد ميکرد.
تحقيقات و استراتژي اصلي اين رژيم با تأسيس كميته انرژي هستهاي در ژوئن 1952 يعني حدود 4 سال بعد از تشكيل اين رژيم، شكل گرفت. اين مسأله اهميت حياتي فناوري هستهاي را در نظر سردمداران صهيونيست روشن ميسازد. در واقع ميتوان گفت که طرحهاي رژيم صهيونيستي براي توليد سلاح هستهاي تقريباً به اندازه خود اين رژيم قدمت دارد. اولين رئيس اين كميته شخصي به نام دكتر ارنست برگمن بود. برگمن يكي از مشتاقان جدي دستيابي رژيم صهيونيستي به سلاحهاي هستهاي بود.
در 5 ژوئن 1958 بنگوريون بخش تحقيق و زيربنا را به عنوان يک مرکز جديد تحقيق و توسعه در وزارت دفاع تجديد سازمان کرد. مرکز جديد «رافائل» نام گرفت، کلمه اختصاري مرکز توسعه تسليحات به زبان عبري. مأموريت رافائل توسعه سيستمهاي تسليحاتي بازدارنده، پيچيده و پرقدرتي بود که رژيم صهيونيستي نميتوانست آنها را از جاي ديگري خريداري کند.
آمريكا و فرانسه بانيان اصلي فناوري هستهاي و تسليحاتي رژيم صهيونيستي
الف) آمريكا:
همكاريهاي هستهاي بين آمريكا و رژيم صهيونيستي به طور اصولي و سازماندهي شده از سال 1955و در زمان آيزنهاور آغاز شد. در آن زمان آيزنهاور با ارائه "برنامه اتم براي صلح"، همكاري رسمي و گستردهاي را با رژيم صهيونيستي آغاز كرد. كانون اصلي همكاري هستهاي بين آمريكا و رژيم صهيونيستي را بايد در تأسيس مركز اتمي سورق*[سورک] دانست. ساخت اين مركز در اواخر دهه 1950 ميلادي به پايان رسيد و در سال 1960 به فعاليت پرداخت. مركز اتمي سورک به دليل مساعدتي كه به رژيم صهيونيستي در جهت تحول در مباحث و تجارب آن كشور در زمينههاي هستهاي كرده به"لوسآلاموس رژيم صهيونيستي" ملقب شده است. پس از آيزنهاور، جانافكندي ضمن تداوم حمايتها از رژيم صهيونيستي سعي ميكرد اين رژيم را از دسترسي به سلاحهاي اتمي بر حذر دارد. اين امر به ويژه پس از همكاري هستهاي بين فرانسه و رژيم صهيونيستي و مكاتبات متعدد كندي و بنگوريون نخستوزير وقت رژيم صهيونيستي شكل جدي به خود گرفت.
ب) فرانسه
پس از تأسيس رژيم صهيونيستي، فرانسه اقدام به همكاريهاي دو جانبه با آن كرد. در آن زمان، تصور فرانسه اين بود که مصر به جنگ آزاديبخش الجزاير کمک ميکند، بنابراين بايد به دشمن مصر يعني رژيم صهيونيستي کمک نمود. با اين تفکر فرانسه منبع اصلي ارسال سلاح به رژيم صهيونيستي گرديد. سپس همکاري ميان دو کشور در زمينههاي علمي بهويژه در زمينه پژوهشهاي هستهاي توسعه و گسترش يافت.
اعلان ملي شدن کانال سوئز از سوي جمال عبدالناصر در 1956 و همکاري رژيم صهيونيستي در جنگ سوئز، روابط هستهاي رژيم صهيونيستي و فرانسه را به بهترين شکل فراهم آورد. چالش مصر در برابر دولت فرانسه(موله) اين فرصت را در اختيار شيمون پرز قرار داد که اتحاد فرانسه-رژيم صهيونيستي را تقويت کند. در ملاقاتي بين شيمونپرز و بورژه مانوري وزير دفاع وقت فرانسه، پرز در جواب سؤال وزير که "آيا رژيم صهيونيستي حاضر است در يک عمليات سهجانبه (فرانسه، انگلستان و رژيم صهيونيستي)که در آن نقش ويژه رژيم صهيونيستي عبور از صحراي سينا است شرکت کند؟" پاسخ داد که تحت شرايطي حاضر به اين کار هست و در پاسخ به يکي از دستيارانش که به وي گفت مجاز به دادن قول مشارکت رژيم صهيونيستي در جنگ نيست، پاسخ ميدهد که حاضر است سرش را بدهد، اما اين فرصت استثنائي را از دست ندهد. در نهايت شيمون پرز موفق گرديد که موافقتنامهاي را با فرانسه براي ساخت يک رآکتور هستهاي در ديمونا در جنوب سرزمين هاي اشغالي، نهايي کند.
امضاي موافقتنامه ديمونا
در 3 اکتبر 1957 موافقتنامه ديمونا طي دو سري اسناد رسمي بين فرانسه و رژيم صهيونيستي به امضاء رسيد. حساسترين و محرمانهترين بخش موافقتنامه با فرانسويها، کارخانه بازپروري بود که در اسناد رسمي به آن اشارهاي نشده بود. نکته جالب اين است که رژيم صهيونيستي در 20 مارس 1957 يعني تقريباً شش ماه قبل از قرارداد با فرانسويها، بهعنوان بخشي از برنامه اتم براي صلح، قرارداد ساخت رآکتور تحقيقاتي سورک را با ايالات متحده آمريکا امضاء کرده بود. در شرايطي که اولين رآکتور تحقيقاتي تحت پادمان آمريکا هنوز کامل نشده بود، ارائه يک توجيه علمي براي داشتن دومين رآکتور در دست ساخت و بزرگتر آسان نبود. پس از امضاء موافقتنامه، رژيم صهيونيستي با همكاري فرانسه در پشت پرده و پنهاني در منطقه ديمونا در صحراي نقب، اقدام به تأسيس مهمترين و پيشرفتهترين مركز اتمي خود موسوم به "مركز اتمي ديمونا" كرد. مذاكرات اصلي را شيمون پرز به عنوان مديركل وزارت دفاع انجام داد و خود وي بر احداث آن نظارت كرد. ساخت اين مركز در سال 1958 شروع و در دسامبر 1963 تكميل شد. در كنار ساخت راكتور اتمي ديمونا و پس از آن، همكاري فرانسه و رژيم صهيونيستي بر 3 محور استوار بوده است: اول: فرآوري مواد اتمي- در اين خصوص شركتهاي خصوصي فرانسوي در كنار تكميل رآكتور اتمي، شروع به ساخت يك كارخانه مهم استخراج، آناليز و جداسازي مواد اتمي در زيرزمين ديمونا كردند. مهندسان و تكنسينهاي فرانسوي با سرعت بسيار براي سه سال با دستمزدهاي كلان مشغول احداث اين كارخانه بودند-. دوم: آزمايشهاي هستهاي- نظير همكاري دانشمندان فرانسوي و رژيم صهيونيستيي در آزمايشهاي اتمي فرانسه در دهه 1960. اين آزمايشها بيشتر به منظور توسعه تسليحات اتمي بود كه بعدها شالوده بمبها و كلاهكهاي اتمي رژيم صهيونيستي را تشكيل داد-. سوم: ساخت موشكهاي زمين به زمين. در سال 1963 رژيم صهيونيستي مبلغ 100 ميليون دلار به شركت خصوصي فرانسوي دسالت -كه در آن زمان در زمره موفقترين شركتهاي موشكسازي دنيا بود- پرداخت كرد. نتيجه اين سرمايهگذاري توليد بيست و پنج موشك با برد 500 كيلومتر موسوم به جريكو- 1 بود. اين موشكها قادر به حمل كلاهكهاي اتمي بودند. بدون ترديد فرانسه طي دو دهه 1950 و 1960 بيشترين كمك را در جهت توسعه و تكميل فناوري هستهاي رژيم صهيونيستي كرده است.
مواضع آمريکا در برابر ساخت ديمونا توسط رژيم صهيونيستي
در چارچوب برنامه اتم براي صلح، آمريکا در ازاي حق بازديد و نظارت بر تأسيسات هستهاي کشورها، به صادرات تجهيزات مورد نياز و آموزش کارشناسان کشورهاي مورد وثوق ميپرداخت. ديمونا به کمک فرانسويها در حال ساخت بود و ظاهراً آمريکا حدود 2 سال از آن بيخبر بود، پس از آنکه آمريکا از ساخت ديمونا مطلع گرديد، اين سؤالات مطرح شد که چرا اينقدر دير متوجه اين موضوع شدهاند و اينکه اهداف رژيم صهيونيستي از ساخت ديمونا چيست؟ در سال 1960 نظر آمريکا در مورد فعاليتهاي هستهاي رژيم صهيونيستي تغيير کرد. از مقاصد رژيم صهيونيستي تفسير جديدي به عمل آمد، مبني بر اينکه در جهت کسب قابليت سلاحهاي هستهاي قرار دارد و اظهارات برگمن اکنون به عنوان بخشي از تلاش رژيم صهيونيستي براي گمراه کردن ايالات متحده قلمداد ميشد( اظهاراتي نظير معرفي اوليه ديمونا به عنوان يک کارخانه نساجي و يا يک ايستگاه پمپاژ (تلمبهزني)و...). آيزنهاور براي تهيه اطلاعات اوليه در مورد ديمونا کاري انجام نداد و موجب القاي اين فکر شد که احتمالاً وي دستيابي رژيم صهيونيستي به سلاحهاي هستهاي را ترجيح داده است. اما هنگامي که ساير مراجع دولتي در جريان اطلاعات مربوط به ديمونا قرار گرفتند، دولت آيزنهاور براي ايجاد محدوديت در برابر اشاعه، جدي شد. اين تصميم که بايد در برابر اشاعه سلاحهاي هستهاي رژيم صهيونيستي، محدوديت ايجاد کرد، در هفتههاي آخر دوره رياستجمهوري آيزنهاور شکل گرفت. دولت آيزنهاور که تنها چند ماه قبل افتتاح اولين رآکتور تحقيقاتي رژيم صهيونيستي[سورک] را جشن گرفته بود، در مورد ديمونا چيزي نميدانست و مصمم بود که توضيحات بيشتر و تعهدات محکمتري دريافت کند، از اينرو برنامه هستهاي رژيم صهيونيستي به موضوع حساسي ميان دو کشور تبديل شد. در مقابل بنگوريون سعي ميکرد از فشارها بکاهد تا امکان تکميل زيربناي فيزيکي يک گزينه هسته اي- تسليحاتي را فراهم نمايد. او انجام بازديد توسط پژوهشگران آمريکايي را منوط به اين کرد که بازرسي تحت نظارت رژيم صهيونيستي صورت گيرد. آمريکا در پي آن بود که بنگوريون را مجبور به تغيير طرحهاي اصلي خود کند و سعي ميکرد با قرار دادن ديمونا تحت پوشش پادمانهاي بينالمللي يا گشودن آن به روي پژوهشگران خارجي، بر راستيآزمائي تضمينهاي بنگوريون پافشاري کند.
جانافکندي و فعاليتهاي هستهاي رژيم صهيونيستي
بيشترين سختگيريها و اعمال فشارها بر فعاليتهاي هستهاي رژيم صهيونيستي از سوي جانافکندي اعمال شد. اشاعه سلاحهاي هستهاي "کابوس نهاني" کندي بود. دلايل ضرورت کنجکاوي در مورد برنامه هستهاي رژيم صهيونيستي از نظر آمريکا عبارت بود از :
1) مخالفت ايالات متحده با اشاعه قابليتهاي سلاحهاي هستهاي طبق قانون کنگره و خطمشي ثابت دولت؛
2) تحصيل سلاحهاي هستهاي توسط رژيم صهيونيستي در خاورميانه تبعات خطرناکي به همراه داشت، که مهمترين آنها احتمال استقرار سلاحهاي هستهاي شوروي(سابق) در خاک همسايگان تحريک شده عرب رژيم صهيونيستي بود.
چند حادثه در اواخر 1962 و نيمه اول 1963 اتفاق افتاد كه ديمونا را در اولويت برنامه كاري سياست خارجي آمريكا قرار داد، از جمله بحران موشکي کوبا. بحران موشكي كوبا در اكتبر 1962 خطرات عصر اتم را برجسته و جان افكندي را در جلوگيري از اشاعه بيشتر سلاحهاي هستهاي مصممتر نمود. پس از جلسه كاخ سفيد در 18 مه 1963 و اسنادي كه سيا در مورد برنامه هستهاي رژيم صهيونيستي به كندي نشان داد، وي نامهاي به بنگوريون نوشت. هدف نامه تعيين تكليف جنبه سلاحهاي هستهاي رژيم صهيونيستي بود، بدون اينكه به درخواست بنگوريون در مورد يك تضمين امنيتي پاسخ داده شود. نكته قابل توجه اين بود که كندي در اين نامه مخالفت خود را با "قابليت سلاحهاي هستهاي رژيم صهيونيستي" اعلام نمود، نه با "اصل سلاحهاي هستهاي". اين اشاره به قابليت از نظر سياسي حائز اهميت است، زيرا مانع از آن ميشد كه بنگوريون بتواند بين داشتن قابليت سلاحهاي هستهاي و داشتن اصل سلاحهاي هستهاي تفاوت قائل شود.
كندي تلويحاً نارضايتي خود را از هرگونه تلاشي كه منجر به توسعه سلاحهاي هستهاي شود، اعلام كرد و با اشارهاي تهديدآميز يا هشداردهنده اظهار داشت که: «اگر تصور شود كه دولت ايالات متحده قادر نيست اطلاعات موثقي درباره مسئلهاي چون فعاليتهاي هستهاي رژيم صهيونيستي كه براي صلح حائز اهميت حياتي است بهدست آورد، تعهد و حمايت از امنيت رژيم صهيونيستي در افكار عمومي كشور ما و در غرب بهطور جدي به مخاطره خواهد افتاد.»
از طرف رژيم صهيونيستي، اين نامه هم از نظر شكلي و هم از نظر محتوايي تند و حتي بيرحمانه قلمداد شد. بنگوريون در پاسخ به نامه 18 مه كندي تأكيد كرد كه ديمونا با كمك فرانسويها ساخته ميشود، مشروط بر آنكه هدف آن منحصراً صلحآميز باشد و اين تعهد كاملاً الزامآور است. با اين حال، تضمين بنگوريون در مورد هدف رآكتور از صراحت لازم برخوردار نبود. او صريحاً فقط با يك بازديد در سال موافقت كرد. مسئله ديگري كه بنگوريون با آن موافقت نكرد، مسئله برنامهريزي بازديدها بود. بنگوريون اصل درخواست كندي را به نحو مطلوبي پاسخ داد، اما از قبول هرگونه تعهدي در مورد جزئيات آن خودداري كرد.
نامه ژوئن1963 و مسئله ديمونا (ديمونا قرار بود در تابستان 1963 شروع به کار کند)، تندترين و صريحترين پيام كندي به بنگوريون بود. عليرغم تلاشهاي بنگوريون براي اجتناب از ورود به يك مقابله سرنوشتساز، پاسخ كندي عزم رئيسجمهور را براي مقابله با مسئلهاي نشان ميداد كه به گفته كندي «براي شما يا دولت شما بدون دردسر نيست، همانطور كه براي من يا دولت من اينگونه نيست».
كندي براي آنكه بنگوريون را وادار به قبول اين شرايط بكند، از مؤثرترين اهرم موجود نزد رئيسجمهور آمريكا در برخورد با رژيم صهيونيستي استفاده كرد. تهديد به اينكه يك پاسخ نامطلوب، تعهد دولت ايالاتمتحده به رژيم صهيونيستي و حمايتش از آنرا به خطر خواهد انداخت.
كندي شرايط پنج گانهاي را كه مراكز اطلاعاتي ايالات متحده به او پيشنهاد كرده بودند به روشني توضيح داد. اين پنج شرط عبارت بودند از اينکه يك بازديد در ژوئن يا ژوئيه 1963و قبل از مرحله راه اندازي- يعني پيش از آنکه رآکتور سوختگذاري گردد- انجام شود، يك بازديد در ژوئن 1964 انجام شود، از آن پس، بازديدها در هر شش ماه يكبار انجام شود، پژوهشگران به تمامي مناطق سايت و تمام بخشهاي مجتمع مانند تأسيسات توليد سوخت يا كارخانه جداسازي پلوتونيوم كه ممكن است در جاي ديگري قرار گرفته باشد، دسترسي داشته باشند، پژوهشگران وقت كافي براي انجام يك بررسي كامل را داشته باشند. درخواست اصلي كندي براي بازديدهاي شش ماه يكبار بود. سوخت رآکتور ديمونا ميتوانست هر شش ماه يکبار يا کمتر جابجا شده و متعاقباً براي استحصال پلوتونيوم نوع تسليحاتي بازپروري شود. اصرار کندي براي بازديدهاي نيم سالانه به همين دليل بود. جامعه اطلاعاتي آمريكا اين شرايط را حداقل شرايط لازم ميدانست.
بنگوريون اين نامه را نخواند چرا که در 16 ژوئن 1963 ناگهان از سمت خود استعفا كرد. در نتيجه باربور سفير وقت آمريکا در رژيم صهيونيستي به وزارت امور خارجه متبوع خود پيشنهاد کرد که تحويل نامه تا روشن شدن وضعيت کابينه به تعويق افتد و در آن موقع نامه با عنوان نخستوزير جديد ارسال شود.
در 5 ژوئيه 1963 تقريباً ده روز پس از آنکه لوي اشکول بهجاي بنگوريون نخستوزير شد، جاناف.کندي در نامهاي به اشکول گفت که چنانچه رژيم صهيونيستي به ايالاتمتحده اجازه ندهد که در مورد فعاليتهاي هستهايش اطلاعات مؤثقي بدست آورد، تعهد آمريکا به رژيم صهيونيستي و حمايتش از آن ميتواند بهطور جدي به مخاطره افتد.
در 19 اوت پس از شش هفته مشورتهاي فشرده، اشکول پاسخ خود به کندي را تحويل سفير وقت آمريکا در رژيم صهيونيستي داد. اين پاسخ شامل تکرار تضمينهاي بنگوريون در مورد صلحآميز بودن نوع و هدف رآکتور ديمونا و يادآوري توافق ويژه با فرانسه (تعهد رژيم صهيونيستي نسبت به اهداف صلحآميز رآکتور )، بود. با توجه به صميميت خاص حاکم بر روابط ايالاتمتحده و رژيم صهيونيستي، اشکول با بازديدهاي نمايندگان ايالاتمتحده از سايت رآکتور ديمونا- هرچند کشور ديگري به ساخت آن کمک کرده بود- موافقت کرد. در مورد تاريخ احتمالي شروع اين بازديدها در اينجا نيز اشکول از رهيافت بنگوريون تبعيت کرد و اعلام نمود که اواخر 1963 زمان مناسبي براي اولين بازديد خواهد بود. در مورد چرخه سوخت رآکتور نيز گفته شد اورانيومي که قرار است استفاده شود متعلق به فرانسه است و کاملاً توسط دولت فرانسه کنترل ميشود و پس از مصرف بايد به آن کشور بازگردانده شود. اشکول در اعلام موافقت خود با اين موضوع که اولين بازديد قبل از مرحله راهاندازي انجام شود صريح بود، اما در مورد تعداد بازديدهاي بعدي صراحت نداشت. اشکول در پاسخ به انجام بازديدهاي شش ماه يکبار آمريکا از ديمونا بدون آنکه صريحاً به درخواست او اعتراض کند، اين حساسترين مسئله را مبهم باقي گذاشت. اشکول مجبور شد برنامهاي را بپذيرد که هم به معني نقض حاکميت رژيم صهيونيستي بود و هم به معني عدم برخورد صادقانه با ايالات متحده، برنامهاي که منجر به يک تعهد فريبکارانه شد. از اينرو رژيم صهيونيستي بيش از پيش به سمت ناشفافي هستهاي لغزيد. دولت ايالات متحده بر اين اعتقاد بود که تنها يک نظام بازديد سرزده ميتواند فعاليت هستهاي رژيم صهيونيستي را خنثي کند. رژيم صهيونيستي هرگز با مقررات چهارگانه کندي که در نامه 5 ژوئيه خود به آنها اشاره کرده بود، موافقت نکرد. در واقع اشکول تنها به يک مورد در رابطه با زمان اولين بازديد پاسخ صريح داد و مؤدبانه از ساير موارد طفره رفت.
آمريكا نگران بود كه دستيابي رژيم صهيونيستي به سلاحهاي هستهاي براي ايالات متحده تبعات جهاني به همراه داشته باشد. همانطور که ذکر شد در بهار و تابستان 1963 كندي در رابطه با ديمونا هماهنگترين فشارها تا آن زمان را بر رژيم صهيونيستي وارد كرد. در بهار 1963 كاخ سفيد در پي موافقتنامههايي براي محدود كردن تسليحات بود تا از ورود سلاحهاي هستهاي و موشكهاي بالستيك به خاورميانه جلوگيري كند. در اين زمان بنگوريون چون گذشته حاضر نبود بر سر ديمونا با رئيسجمهور آمريكا وارد يك مقابله سرنوشتساز شود. او نميتوانست شرايط كندي را براي بازديدهاي شش ماه يكبار آمريكا از ديمونا بپذيرد، بنابراين وقتكشي ميكرد. اين وقتکشي مؤثر واقع گرديد چرا که مدتي پس از استعفاي بنگوريون و در زمان نخستوزيري لوي اشکول، رئيسجمهور جان اف. کندي در 22 نوامبر 1963 ترور گرديد.
اينكه دليل اصلي كنارهگيري ناگهاني بنگوريون در 16 ژوئن1963 چه بوده و چرا پس از مدتي(حدوداً شش ماه بعد) كندي به قتل ميرسد، هنوز جواب كاملاً روشن و واضحي ندارد.
پس از ترور کندي سياست عدم اشاعه وي توسط معاونش ليندون جانسون پيگيري شد. انتقال قدرت از کندي به جانسون ماهيت و کار ويژه بازديدها را تا حد زيادي تغيير داد. در دوره پنج ساله جانسون- اشکول، رژيم صهيونيستي هرگز با بازديدهاي سالي دو بار موافقت نکرد و همواره دلايلي پيدا ميکرد تا مانع از انجام اين بازديدها شود. در نتيجه فاصله ميان بازديدها به يک سال يا بيشتر ميرسيد. ضوابط پيشنهادي کندي هرگز مورد مخالفت صريح اشکول قرار نگرفتند، اما تا زماني که به اجرا درآمدند، هم از نظر شکل و هم نظر محتوايي تحليل رفتند. الگوي اساسي که در مذاکرات مربوط به بازديدهاي 1964 و 1965 بنا نهاده شد، در سالهاي بعد نيز تکرار شد. همواره يکسري تأخيرهاي طولاني وجود داشت که به سياستهاي داخلي رژيم صهيونيستي و ضرورت حفظ محرمانگي نسبت داده ميشد. اشکول با درخواست آمريکا براي بازديدهاي سالي دو بار صريحاً مخالفت نکرد، اما فاصله ميان بازديدها به بهانههاي مختلف همواره يکسال يا بيشتر بود.
سؤالات:
آيا اگر جاناف کندي در رأس قدرت باقي ميماند و ترور نميشد، براي رژيم صهيونيستي امکان پيگيري و به نتيجه رساندن برنامه تسليحات هستهاي که با کمک فرانسه به راه انداخته بود، وجود داشت؟
آيا ترور رئيسجمهور جاناف.کندي توسط صهيونيستها و در راستاي رفع مانع از سر راه دستيابي رژيم صهيونيستي به "گزينهاي براي روز مبادا" و ارتقاي امنيت اين رژيم، برنامهريزي و اجرا شد؟
آيا دستيابي به تسليحات هستهاي و ارتقاي امنيت آنقدر ارزش داشت که سران رژيم صهيونيستي ريسک ترور کندي و تبعات بعدي ناشي از افشاي احتمالي آن را بپذيرند؟
آيا سازمانهايي نظير موساد و زيرشاخههاي آن امکان برنامه ريزي و اجراي اين ترور را داشتند؟
آيا اگر روشن گردد که مقامات رژيم صهيونيستي به خاطر دستيابي به تسليحات هستهاي، جانافکندي را ترور کردهاند، افکار عمومي در آمريکا روابط ويژه آمريکا- رژيم صهيونيستي را تحمل خواهد کرد؟ و...
بدون شک برخي از مقامات رژيم صهيونيستي از جمله شخص شيمون پرز که در دستيابي به تسليحات هستهاي نقش اساسي داشته و هنوز زنده است، پاسخ اين سؤالات را به خوبي ميدانند و بايد پيش از مرگ براي پاسخگوئي صادقانه- و نه فريبکارانه- به افکار عمومي آمريکا و جهان فراخوانده شوند.
* Sorq
عالی بود، خدا خیرتون بده